من ـ دیگری - جهان: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو
(اصل سه پارگی زيستجهان)
(از خود بیگانگى)
 
(۱۸ ویرایش میانی توسط ۲ کاربر نشان داده نشده‌است)
سطر ۱: سطر ۱:
[[هنر ـ اخلاق]] ـ [[دانش، فراز]]، [[جم ـ جم]]، [[چیز ـ رخداد]]، [[آشکارگی ـ بازنمایی]]
+
==='''کلیدواژه‌های خویشاوند (مفهومی):'''===
 +
* [[دانایی ـ هنر -اخلاق|هنر ـ اخلاق]]
 +
* [[دانش، فراز]]
 +
* [[جم|جم ـ جم]]
 +
* [[چیز -رخداد]]
 +
* [[آشکارگی-بازنمایی]]
 +
 
 +
 
  
 
==='''اصل سه پارگی زيستجهان'''===  
 
==='''اصل سه پارگی زيستجهان'''===  
:تجربه ى من از هستى، به بازنمایى آن در قالب زیستجهان منتهى مى شود.  
+
* تجربه ى [[من]] از هستى، به [[بازنمایى]] آن در قالب زیستجهان منتهى مى شود.
:من تصویرى از هستى را در خود بازنمایى مى کند که افقى از پدیدارها، شبکه اى از روابط میانشان، و معانى منسوب به آنها را در بر مى گیرد. مجموعه ى این افق مشاهداتى و عناصر بر سازندهى آن را زیستجهان مى نامیم.  
+
* من تصویرى از [[هستى]] را در خود بازنمایى مى کند که افقى از پدیدارها، شبکه اى از روابط میانشان، و معانى منسوب به آنها را در بر مى گیرد.
:به عبارت دیگر، شکلِ تجربه شده و فهمیده شده ى مهروند، زیستجهان است.  
+
* مجموعه ى این افق مشاهداتى و عناصر بر سازنده ى آن را زیستجهان مى نامیم.
 +
* به عبارت دیگر، شکلِ تجربه شده و فهمیده شده ى [[مهروند]]، زیستجهان است.  
 
<br />
 
<br />
  
زیستجهان از سه جزء اصلى تشکیل مى شود: من، دیگرى، و جهان.
 
# «'''من'''» گرانیگاه زایش ارزش، معنا و حقیقت در زیستجهان است. زیرا همان مرکزى است که به طور بى واسطه و مستقیم رنج و لذت را درک مى کند. از این رو همچون محورى عمل مى کند که شکست تقارن در نظامهاى سه گانه ى اخلاقى، زیبایى شناسانه و شناختى را ممکن مى سازد.
 
# «'''دیگرى'''» محور توافق در مورد ارزش، معنا و حقیقت است. توافق میان من و دیگرى براى تثبیت و تداوم ارزش، معنا و حقیقت ضرورت دارد.از این رو شبکه ى روابط من و دیگرى، بسترى از کردارها، رخدادها، نمادها و ارجاعها را بر مى سازند که نظام هاى [[اخلاق]]/ [[هنر]]/ [[علم]] را در خود جاى مى دهد و پایدارى شان را تضمین مى کند.
 
# «'''جهان'''» زمینه ى متقارنِ حضور من و دیگرى است. جهان، فراخترین و گسترده ترین عنصر زیستجهان است که بر خلاف من و دیگرى نمى تواند به شکلى هدفمند و سازمان یافته تقارن خود را بشکند و شکل هستى خویش را تعیین کند. در واقع من و دیگرى سیستمهایى هستند که جهان محیطِ بیرونى آنها محسوب مى شود.
 
  
===تحويل گرايی===  
+
زیستجهان از سه جزء اصلى تشکیل مى شود: [[من]]، [[دیگری]] و جهان.
:عناصر سه گانه ى من، دیگرى و جهان به هم تحویل مى شوند.
+
<br />
 +
 
 +
'''الف)‌«من»''' گرانیگاه زایش ارزش، [[معنا]] و [[حقیقت]] در زیستجهان است. زیرا همان مرکزى است که به طور بى واسطه و مستقیم [[لذت -رنج|رنج و لذت]] را درک مى کند. از این رو همچون محورى عمل مى کند که [[شکست تقارن]] در نظامهاى سه گانه ى [[اخلاق]]ی، زیبایى شناسانه و شناختى را ممکن مى سازد.
 +
<br />
 +
 
 +
'''ب)‌«دیگرى»''' محور توافق در مورد ارزش، معنا و حقیقت است. توافق میان من و دیگرى براى تثبیت و تداوم ارزش، معنا و حقیقت ضرورت دارد.از این رو شبکه ى روابط من و دیگرى، بسترى از کردارها، رخدادها، [[نماد]] ها و [[ارجاع]] ها را بر مى سازند که نظام هاى [[اخلاق]]/ [[هنر]]/ [[علم]] را در خود جاى مى دهد و پایدارى شان را تضمین مى کند.
 +
<br />
 +
 
 +
'''ج)‌«جهان»''' زمینه ى متقارنِ حضور من و دیگرى است. جهان، فراخترین و گسترده ترین عنصر زیستجهان است که بر خلاف من و دیگرى نمى تواند به شکلى هدفمند و سازمان یافته [[تقارن]] خود را بشکند و شکل هستى خویش را تعیین کند. در واقع من و دیگرى [[سیستم]] هایى هستند که جهان محیطِ بیرونى آنها محسوب مى شود.
 +
<br />
 +
<br />
 +
 
 +
===[[تحويل گرايی]]===  
 +
: عناصر سه گانه ى من، دیگرى و جهان به هم تحویل مى شوند.
 +
<br />
 +
 
  
  
 
==='''[[تله]] های مرزبندی'''===  
 
==='''[[تله]] های مرزبندی'''===  
:ابهام در تعیین حد و مرز میان من و دیگری و جهان، یا ادغام شدن برخی از آنها در هم، باعث میشود تا این تله ها پدید آید
+
: ابهام در تعیین [[حد و مرز]] میان من و دیگری و جهان، یا ادغام شدن برخی از آنها در هم، باعث میشود تا این [[تله]] ها پدید آید
 +
 
 +
<br />
  
  
 
===='''از خود بیگانگى'''====  
 
===='''از خود بیگانگى'''====  
:من، همان دیگرى یا جهان است، پس از خود اراده و هویتى مستقل ندارد.
+
: من، همان دیگرى یا جهان است، پس از خود [[اراده]] و هویتى مستقل ندارد.
 
+
<br />
  
 
===='''قبیله گرايى'''====  
 
===='''قبیله گرايى'''====  
:دیگرى، یا زیر رده اى از آن، همان جهان است، پس خواست و هویتى مستقل ندارد.
+
: دیگرى، یا زیر رده اى از آن، همان جهان است، پس [[خواست]] و هویتى مستقل ندارد.
  
 +
<br />
  
===='''همذات پندارى'''====
 
:دیگرى، همان من است، پس از خود اراده و هویتى مستقل ندارد.
 
  
 +
===='''[[همذات پندارى]]'''====
 +
: دیگرى، همان من است، پس از خود [[اراده]] و هویتى مستقل ندارد.
 +
<br />
 +
<br />
  
===='''همه جان پندارى'''====  
+
===='''[[همه جان پندارى]]'''====  
:جهان، همان دیگرى است، پس خواست و نیاز و هویتى مستقل دارد.
+
: جهان، همان دیگرى است، پس [[خواست]] و [[نیاز]] و هویتى مستقل دارد.
 +
<br />
  
 
+
===='''[[وحدت وجود]]'''====  
===='''وحدت وجود'''====  
+
: جهان، همان دیگرى است، پس [[خواست]] و [[نیاز]] و هویتى مستقل دارد.
:جهان همان من است، پس از خود اراده و هویتى مستقل دارد.
+
<br />
 +
<br />
  
 
==='''[[راهبرد]] [[ارشتاد]]'''===  
 
==='''[[راهبرد]] [[ارشتاد]]'''===  
:حل کردنِ درستِ مسأله ى مرزبندى، یعنى محترم شمردن مرز میان من، دیگرى و جهان، و پذیرش ویژگى هاى هر یک. این کار با به رسمیت شناختن خواست، هویت و نیاز در دیگرى، تمامیت، بى طرفى و کناره گیرى در جهان، و پذیرش مسؤولیت انتخاب و تعیین شکل هستى در من همراه است.  
+
* حل کردنِ درستِ مسأله ى مرزبندى، یعنى محترم شمردن مرز میان من، دیگرى و جهان، و پذیرش ویژگى هاى هر یک.  
:توجه به این که همانگونه که من انگل دیگری است، آفریننده ی دیگری هم هست. دیگری، محوری است که سازماندهی نظام اخلاقی در پیوند با آن ممکن می شود. پس، دیگری دستاویزِ مرکزدار شدنِ من است.
+
* این کار با به رسمیت شناختن [[خواست]]، هویت و [[نیاز - ناز|نیاز]] در [[دیگرى]]  ؛  [[تمامیت - ناتمامیت|تمامیت]]، بى طرفى و کناره گیرى در جهان  ؛  و پذیرش مسؤولیت [[انتخاب - اجبار|انتخاب]] و تعیین شکل هستى در من همراه است.  
 
+
* توجه به این که همانگونه که من [[رابطه انگلی|انگل]] دیگری است، آفریننده ی دیگری هم هست.  
 +
* دیگری، محوری است که سازماندهی نظام اخلاقی در پیوند با آن ممکن می شود.  
 +
* پس، دیگری دستاویزِ [[مرکزدار - مرکز زدوده|مرکزدار شدنِ]] من است.
 +
<br />
 +
<br />
  
 
==='''پرسش'''===
 
==='''پرسش'''===
سطر ۵۶: سطر ۸۶:
 
* دو دستگاه اخلاقى را که مسأله ى مرزبندى را به اشکالى گوناگون حل کرده اند با هم مقایسه کنید و در نهایت راه حل خود را براى این مسأله تدوین کنید. مرزبندى را تمرین کنید.  
 
* دو دستگاه اخلاقى را که مسأله ى مرزبندى را به اشکالى گوناگون حل کرده اند با هم مقایسه کنید و در نهایت راه حل خود را براى این مسأله تدوین کنید. مرزبندى را تمرین کنید.  
 
* یعنى سه حوزهى زیستجهان خود را با قواعدى مشخص و مرزهایى معلوم از هم تفکیک نمایید.
 
* یعنى سه حوزهى زیستجهان خود را با قواعدى مشخص و مرزهایى معلوم از هم تفکیک نمایید.
 +
[[File:20.JPG|center]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۴۴

کلیدواژه‌های خویشاوند (مفهومی):


اصل سه پارگی زيستجهان

  • تجربه ى من از هستى، به بازنمایى آن در قالب زیستجهان منتهى مى شود.
  • من تصویرى از هستى را در خود بازنمایى مى کند که افقى از پدیدارها، شبکه اى از روابط میانشان، و معانى منسوب به آنها را در بر مى گیرد.
  • مجموعه ى این افق مشاهداتى و عناصر بر سازنده ى آن را زیستجهان مى نامیم.
  • به عبارت دیگر، شکلِ تجربه شده و فهمیده شده ى مهروند، زیستجهان است.



زیستجهان از سه جزء اصلى تشکیل مى شود: من، دیگری و جهان.

الف)‌«من» گرانیگاه زایش ارزش، معنا و حقیقت در زیستجهان است. زیرا همان مرکزى است که به طور بى واسطه و مستقیم رنج و لذت را درک مى کند. از این رو همچون محورى عمل مى کند که شکست تقارن در نظامهاى سه گانه ى اخلاقی، زیبایى شناسانه و شناختى را ممکن مى سازد.

ب)‌«دیگرى» محور توافق در مورد ارزش، معنا و حقیقت است. توافق میان من و دیگرى براى تثبیت و تداوم ارزش، معنا و حقیقت ضرورت دارد.از این رو شبکه ى روابط من و دیگرى، بسترى از کردارها، رخدادها، نماد ها و ارجاع ها را بر مى سازند که نظام هاى اخلاق/ هنر/ علم را در خود جاى مى دهد و پایدارى شان را تضمین مى کند.

ج)‌«جهان» زمینه ى متقارنِ حضور من و دیگرى است. جهان، فراخترین و گسترده ترین عنصر زیستجهان است که بر خلاف من و دیگرى نمى تواند به شکلى هدفمند و سازمان یافته تقارن خود را بشکند و شکل هستى خویش را تعیین کند. در واقع من و دیگرى سیستم هایى هستند که جهان محیطِ بیرونى آنها محسوب مى شود.

تحويل گرايی

عناصر سه گانه ى من، دیگرى و جهان به هم تحویل مى شوند.



تله های مرزبندی

ابهام در تعیین حد و مرز میان من و دیگری و جهان، یا ادغام شدن برخی از آنها در هم، باعث میشود تا این تله ها پدید آید



از خود بیگانگى

من، همان دیگرى یا جهان است، پس از خود اراده و هویتى مستقل ندارد.


قبیله گرايى

دیگرى، یا زیر رده اى از آن، همان جهان است، پس خواست و هویتى مستقل ندارد.



همذات پندارى

دیگرى، همان من است، پس از خود اراده و هویتى مستقل ندارد.



همه جان پندارى

جهان، همان دیگرى است، پس خواست و نیاز و هویتى مستقل دارد.


وحدت وجود

جهان، همان دیگرى است، پس خواست و نیاز و هویتى مستقل دارد.



راهبرد ارشتاد

  • حل کردنِ درستِ مسأله ى مرزبندى، یعنى محترم شمردن مرز میان من، دیگرى و جهان، و پذیرش ویژگى هاى هر یک.
  • این کار با به رسمیت شناختن خواست، هویت و نیاز در دیگرى ؛ تمامیت، بى طرفى و کناره گیرى در جهان ؛ و پذیرش مسؤولیت انتخاب و تعیین شکل هستى در من همراه است.
  • توجه به این که همانگونه که من انگل دیگری است، آفریننده ی دیگری هم هست.
  • دیگری، محوری است که سازماندهی نظام اخلاقی در پیوند با آن ممکن می شود.
  • پس، دیگری دستاویزِ مرکزدار شدنِ من است.



پرسش

  • آیا مى توان زیستجهان را به جاى سه عرصه ى من و دیگرى و جهان به شکلى دیگر مرزبندى کرد؟
  • حد و مرزى که من را از جهان جدا مى کند چیست؟ نظر دوستانتان در این مورد چیست؟
  • مى توانید چنین مرزى را از نظر علمى تعریف کنید؟
  • آیا داخل لوله ى گوارش (مثلا آنچه درون معده است) بخشی از بدن «من» است؟ لایه ى خارجى پوست چطور؟
  • آیا حد و مرز جدا کننده ى من از جهان در طول زمان تغییر مى کند؟
  • آیا اموال را مى توان بخشى از من در نظر گرفت؟


تمرین

  • دو دستگاه اخلاقى را که مسأله ى مرزبندى را به اشکالى گوناگون حل کرده اند با هم مقایسه کنید و در نهایت راه حل خود را براى این مسأله تدوین کنید. مرزبندى را تمرین کنید.
  • یعنى سه حوزهى زیستجهان خود را با قواعدى مشخص و مرزهایى معلوم از هم تفکیک نمایید.
20.JPG