|
|
(۷ ویرایش میانی توسط یک کاربر نشان داده نشدهاست) |
سطر ۶: |
سطر ۶: |
| | | |
| [[نهاد متخصص انتقال منش]] | | [[نهاد متخصص انتقال منش]] |
− |
| |
| | | |
| [[پیوند معنا و قدرت]] | | [[پیوند معنا و قدرت]] |
− | قشربندى اجتماعى و تمايز طبقاتى را نيز مى توان به كمک مفهوم منشها بازتعريف كرد.
| |
− | معنا، و ساز و كارهاى رفتارىِ برآمده از آن، به دليل نقش مهمى كه در سازماندهى هنجارهاى اجتماعى دارند، مى توانند به عنوان جذب كننده هايى در فضاى حالت سطح اجتماعى در نظر گرفته شوند. تمام گرانيگاه هاى رفتار اجتماعى، نقاط انباشت قدرت سياسى هم هستند. به همين دليل هم مراكز توليد معنا در جامعه، توسط گروهى معدود از نخبگان فكرى اشغال مى شوند كه با قدرت سياسى پيوند نزديكى دارند.
| |
− |
| |
− |
| |
− | اصولا، چنان كه فوكو نيز به روشنى نشان داده است، معنا با قدرت پيوندى نزديک دارد. اين به آن معناست كه گرانيگاه هاى تعيين معنا در یک جامعه، مراكز انباشت قدرت هم هستند. در واقع، از وارسى سير تكامل نقشهاى اجتماعى چنين برمى آيد كه دو شيوه ى اصلىِ توليد قدرت در سطح اجتماعى وجود دارد:
| |
− | # توليد قدرت از راه محدود كردن و تغيير شكل دادنِ فضاى حالتِ رفتارى كنشگران (به كار بردن زور و مهار فيزيكىِ رفتار)
| |
− | # توليد قدرت از راه محدود و بازتعريف كردن فضاى حالتِ معنايى افراد (تعريف و تكثير منش).
| |
− |
| |
− | دو نوع قدرت يادشده را نويسندگان گوناگون، بنا بر زاويه ى نگاهشان، با نام هايى متفاوت از هم تفكيک كرده اند: اعمال قدرت عريان و مخفى در آثار وبر؛ [[سلطه]] از مجراى برترى نظامى يا ايدئولوژى كاذب در آثار ماركس؛ و تفكيک كردن قدرت نظامى از فرهنگى در آثار نويسندگان معاصر، همه بر اصالت اين دو شيوه ى اصلى از توليد قدرت دلالت دارند. در گذر تاريخ، و همگام با پيچيده تر شدن جوامع انسانى، نقشها و جايگاه هاى اجتماعىِ مربوط به توليد اين دو نوع قدرت تحول يافته اند، از هم تفكيک شده اند، و
| |
− | همراه با پيچيده تر شدنشان صورت هاى گوناگونى از تركيبات بينابينى را نيز ايجاد كرده اند.
| |
− |
| |
− | [[سطوح مختلف پیوند قدرت و منشها]]
| |
− | در جوامع گردآورنده -شكارچى و بوستانكاران باستانى، نظامهاي توليد معنا و [[سلطه ى اجتماعى]] در هم تنيده شده بودند به طوري كه جادوگر و رئيس قبيله معمولا يک نفر بود. در سومر باستان، اِنسى مقامى بود كه همزمان نقش كاهن اعظم و حكمران را ايفا مى كرد، و تا ديرزمانى كاخ و معبد از هم جدا نشده بودند. جدايى اين نهادها از هم، و رقابتشان با يكديگر فرآيندى بوده كه در طول هزاره ها و به دنبال دگرديسى ساخت كلى جامعه حاصل شده است. چنين مى نمايد كه گذارهاى عمده در شيوه ى زندگى (گذار از بوستانكارى به كشاورزى يكجانشين به جوامع صنعتى) عامل اصلىِ اين تمايزِ نقشها بوده باشد. در اين چارچوب، پيوند خوردن سازوكارهاى توليد منش با نظامهاي توليد قدرت سياسى را مى توان در چند سطح مورد بازبينى قرار داد:
| |
− | - در سطح سيستمى، قدرت را مى توان به عنوان توانايى تغيير دادن هستى تعريف كرد. قدرت، آن عامل بغرنجى است كه از تركيب شاخصهاى
| |
− | گوناگون رفتارى در يک سيستم پديد مى آيد و توانايى مديريت سطوح مختلف هستى (من، ديگرى و جهان) را در يک سيستم تعيين مى كند.
| |
− | سيستم در جريان پويايى خاص خود، برخى از گزينه هاى فضاى حالت خويش را به دليل سازگارى، پاداش، يا بقايى كه توليد مى كنند بر بقيه ترجيح مى دهد. اين كه سيستم چقدر تحقق عملى اين انتخاب كامياب باشد، توسط شاخصى به نام قدرت تعيين مى شود. به اين ترتيب، قدرت در سطح زيستى با '''توانايى حفظ بقا''' مترادف است و در سطح روانشناختى مى توان با عبارت '''قابليت لذت بردن''' تعريفش كرد.در سطح جامعه شناختى، ردپايى از معيارهاى زيستى (بقا) و روانى (لذت) نمى توان يافت. در اين سطح، تنها، كنش ارتباطى و اندركنشهاى اطلاعاتى و معنايى بين كنشگرها را داريم و سازماندهى رفتار جمعى را، كه در قالب نهادهاى اجتماعى نمود مى يابد. در اين سطح هم، مانند ساير سطوح، قدرت به صورت درجهى آزادى سيستم اجتماعى براى انتخاب گزينه هاى مورد نظرش تعريف مى شود. سازماندهى قدرت در سطح جامعه شناختى به نهادهاى تخصص يافته ى سياسى واگذار مى شود. نهادهاى سياسى دستگاه هايى مفهومى/ رفتارى هستند كه بازى بر سر قدرت را در ميان كنشگران انسانى ساماندهى مى كنند و برنده و بازنده را در اين رقابت عمومى تعيين مى نمايند.
| |
− | در تمام سطوح يادشده، منشها اهميتى كليدى دارند. هر منش، بسته به معنايى كه براى حاملش توليد مى كند، دستيابى به بخشهايى از فضاى حالت رفتارى را براى وى ممكن مى سازد و بخشهاى ديگرى از آن را محدود مى نمايد. به اين ترتيب، منش كوانتومى معنايى است كه در معادلات رفتارىِ منتهى به مجموعه ى چند لايه ى «بقا / پاداش/ كاميابى سياسى» وارد مى شود و معادلات قدرت را دگرگون مى سازد.
| |
− |
| |
− |
| |
− | منشى كه توجيهى شرعى و آسمانى براى حق االهى سلطنت فراهم مى كند در جامعه اى خانخانى، مانند اروپاى قرن دوازدهم ميلادى، به
| |
− | سرعت حالت هنجارين مى يابد و به مركز ثقل تبادلات قدرت تبديل مى گردد. چنان كه در تاريخ ديده ايم، [[ابرمنش]]ى كه اين محتواى معنايى را با عناصر دينى پيوند دهد، مى تواند پايدارى ساختار سياسى جامعه را براىقرنها تضمين نمايد.
| |
− |
| |
− | [[مفصل بندى منشها با نگاه جنسیت محور]]
| |
− | شيوه ى مفصل بندى منشها با ساخت هاى سياسى را از زواياى گوناگون مى توان مورد وارسى قرار داد. يكى از رويكردهايى كه در ساليان اخير شهرت يافته است نگاهِ جنسيت محورى است كه توسط نويسندگان فمينيست تبليغ مى شود. با وجود بحث انگيز بودن روششناسىِ حاكم بر
| |
− | ادعاهاى بخش عمده ى اين پژوهشها، بينشى نقادانه از برخى از آنها به دست مى آيد كه به كار تحليل شيوه ى توليد و بازتوليد قدرت توسط شبكه ى منشها مى آيد.
| |
| | | |
| + | : [[سطوح مختلف پیوند قدرت و منشها]] |
| | | |
− | سپهر منشهاى موجود در يک سيستم اجتماعى را مى توان بر مبناى شيوه ى اتصال منشها به مراجع قدرت سياسى و درجه ى تعيين كنندگى شان در ساختاربخشى به نهادهاى اجتماعى به دو بخش تقسيم كرد:
| + | : [[مفصل بندى منشها با نگاه جنسیت محور]] |
− | # '''سلطه گر''': بخشى كوچکترى كه به صورت گرانيگاه قدرت عمل مى كنند و روابط سلطه را در جامعه شكل مى دهند و پشتيبانى شان مى كنند
| + | |
− | # '''سلطه پذیر''': منشهاى مسلط و ساير منشها كه كاركردهاى ديگرِ سيستم را تنظيم مى كنند منشهاى سلطه پذير نام میگيرند.
| + | |
| | | |
− | با توجه به آثارى كه در چارچوب يادشده نوشته شده اند، مى توان پذيرفت كه در سطح اجتماعى خط شكست ميان منشهاى مسلط و سلطه پذير تا حدود زيادى با توجه به زيرساختهاى زيستشناختى حاملان اين منشها تعيين شده اند.
| + | : [[نهاد جنگ]] |
| | | |
− | [[نهاد جنگ]] | + | : [[جنگ به منزله جذب کننده سیستم های سیاسی]] |
− | نگاهى كوتاه به تاريخ تمدن نشان مى دهد كه خط شكست منشهاى مسلط و سلطه پذير، تا حدود زيادى، بر تمايز دو جنس در جوامع انسانى
| + | |
− | منطبق بوده است. مهمترين دليل اين تمركز قدرت در جنس نر، محوريت يافتن زيستشناسانه ى بدن اين جنس در كنش جنگيدن - يعنى اعمال
| + | |
− | قدرت عريان - بوده است.
| + | |
− | مهمترين نهاد اجتماعى اى كه در جوامع انسانى به عنوان مركز انباشت قدرت سياسى عمل مى كند، '''نهاد جنگ''' است. جنگ، مفهومى كليدى است كه شيوهى برخورد زورمدار جامعه با جوامع رقيب همسايه را تعيين مى كند. نهاد جنگ، خوشه اى از منشهاى در هم بافته را در اطراف خود پديد مىآورد كه در حوزه هاى گوناگونى از فرهنگ نفوذ مى كند.
| + | |
| | | |
| + | [[حرکت از من-دیگری به خودی-بیگانه]] |
| | | |
− | حماسه هاى [[پهلوان]]ى، اخلاقيات جنگ، قواعد ورزش و بهداشت و تندرستى، و علوم و فنون مربوط به چيرگى بر آدميان ديگر يا دفاع در برابر چنين چيرگى هايى، از ديرباز عامل تعيين كنندهى اصلى در توزيع قدرت سياسى در جوامع بوده اند. پيدايش جوامعى كه دولتمردانش جنگسالار نباشند، رخدادى بسيار متأخر است و تنها پس از جنگ جهانى دوم است كه حالتى فراگير به خود مى گيرد. تازه ما هنوز تيمسار مشرف را داريم و صدام و ژنرالهاى تركيه را، و پرسودترين تجارت جهانى بعد از مواد مخدر، يعنى اسلحه را.
| + | : [[نقش اقتصاد در منش خودی-بیگانه]] |
| | | |
− | [[جنگ به منزله جذب کننده سیستم های سیاسی]] | + | :[[جنگ نمادهای رمزگذاری امر مقدس]] |
| | | |
− | .
| + | : [[عصر استعمار؛ دوران طلایی منش خودی-بیگانه]] |
− | ث( منشهاى مربوط به جنگ از جنبهى ديگرى هم اهميت دارند، و آن
| + | |
− | نقش مهمشان در تعريف حد و مرز ميان من/ ديگرى و شيوههاى تعميم
| + | |
− | دادن اين مرزبندى تا سطح خودى و بيگانه است.
| + | |