بافتشناسى منش: تفاوت بین نسخهها
سطر ۱۸: | سطر ۱۸: | ||
[[حافظه ى آشكار]] | [[حافظه ى آشكار]] | ||
− | + | حافظه ى آشكار، همان است كه در سطح خودآگاه فهميده مى شود و در قالب نظام هاي نشانگانی- معنايی صورتبندي مى شود. اين حافظه خود به دو بخشِ ادوارى و معنايى تقسيم مى شود، كه به ترتيب وقايع و | |
− | قالب | + | حقايق را در خود نگه مى دارند. |
− | شود، كه به ترتيب وقايع و | + | <br /> |
− | حقايق را در خود نگه | + | '''حافظه ى ادوارى'''، دانسته هاى مربوط به زندگینامه ى فرد و ردپاى رخدادهاى تجربه شده را با بازتفسيرهاى مداوم و |
− | + | حذف و اضافه هاي هميشگى اش در خود جاى مى دهد. | |
− | حذف و | + | <br /> |
− | منشهاى | + | |
− | + | '''حافظه ى معنايى'''، منشهاى تشكيل دهنده ى جهانبينى فرد را در بر مى گيرد. تمام منشها را مى توان به يكى از اين دو دسته تقسيم كرد. منشها يا بر چيزهايى كه در گذشته تجربه شده اند دلالت دارند، يا آنكه ارجاع هايى معنايى به عناصر جهان/ ديگرى/ من را به انجام مى رسانند. تمام آنچه در زير عنوان علم، اخلاق و زيبايى شناسى آمد به منشهاى ذخيره شده در حافظه ى معنايى مربوط مى شود. | |
− | گذشته تجربه | + | |
− | جهان/ ديگرى/ من را به انجام | + | اين دو شاخه از منشها در ارتباط نزديک با يكديگر عمل مى كنند و يكديگر را با بازخوردهاى مداومى تغذيه مى نمايند. منشهاى حافظه ى ادوارى به طور مداوم اعتبار منشهاى معنايى را تأييد يا رد مى كند، و منشهاى معنايى هم برداشت ذهنى فرد از خودش و عناصر زندگینامه اش را با بازتفسيرهاى هميشگى به روز مى كنند. اين تقسيم بندى منشها بر حسب شيوه ى حفظ شدنشان در دستگاه عصبى، نيازمند يک نكته ى تكميلى است، و آن هم چگونگى تبديل شدن اين عناصر اطلاعاتى به يكديگر است. |
− | + | ||
− | مربوط | + | منشهاى ادوارى و معنايى، با روندى ساده به هم تبديل مى شوند. از يک سو تمام دانسته ها و معانى درک شده توسط فرد در زمينه اى از رفتارها و رخدادهايى كه در جريان زيستن اش تجربه مى كند جاى مى گيرد، و از سوى ديگر تمام تجربيات فرد نيز در سه سطح دانايى، اخلاقى و زيبايى شناختى - و به ويژه اين حوزهى اخير كه به «من» مربوط است - تفسير مىشوند و معناهايى بر آنها حمل مىشود. به اين ترتيب، حافظه هاى ادوارى و معنايى در كار داد و ستد دايم اطلاعات هستند و همواره بازنمايىهاى منسجم و يكپارچهاى را از حوزهى همسايهشان در خود ايجاد |
− | اين دو شاخه از منشها در ارتباط نزديک با يكديگر عمل | + | مىكنند. پس، منشهاى مربوط به زندگینامه و هستى با هم تداخل |
− | يكديگر را با بازخوردهاى مداومى تغذيه | + | مىكنند و برابرنهادهاى خود را در سيستمِ رويارويشان پديد مىآورند. |
− | ادوارى به طور مداوم اعتبار منشهاى معنايى را تأييد يا رد | + | تبديل عناصر اطالعاتى حافظه به سطح حافظهى آشكار محدود |
− | منشهاى معنايى هم برداشت ذهنى فرد از خودش و عناصر | + | نمىشود. چنان كه گفتيم، منشها و منشوارهها هم مىتوانند به هم تبديل |
− | را با بازتفسيرهاى هميشگى به روز | + | شوند. منشها با تكرار فراوان، و نهادينه شدنشان در قالب يک عادت، به |
− | حسب | + | مهارت و امور شرطىشده تبديل مىشوند و به منشوارههايى فاقد معنا |
− | تكميلى است، و آن هم چگونگى تبديل شدن اين عناصر | + | تغيير شكل مىيابند. هنگامى كه فرد پيانو زدن يا شنا كردن را مىآموزد |
− | يكديگر است. | + | چنين اتفاقى رخ مىدهد و يک منشِ خودآگاه - قواعد شنا يا پيانو زدن - |
− | منشهاى ادوارى و معنايى، با روندى ساده به هم تبديل | + | به دنبال نهادينه شدن در ساخت رفتارىِ فرد، معناى خود را از دست |
− | يک سو تمام | + | مىدهند. از سوى ديگر، منشوارههايى كه در كارآيى خود دچار اختالل |
− | و رخدادهايى كه در جريان | + | شوند و نيازمند پردازش مجدد باشند، در سطح خودآگاه و نظامهاي نمادين |
− | سوى ديگر تمام تجربيات فرد نيز در سه سطح دانايى، | + | بازنمايى مىشوند و به اين ترتيب به منش تبديل مىشوند. وقتى شيوهى |
− | + | لباس پوشيدن يک نفر - كه تا آن هنگام تابع مد بوده - برايش مسألهزا | |
+ | مىشود، يا امرى بديهى مانند نوع تغذيه مورد پرسش قرار مىگيرد، چنين | ||
+ | اتفاقى رخ مىدهد. | ||
+ | همان طور كه از اين مثالها آشكار است، عامل اصلى در تبديل منشها | ||
+ | و منشوارهها به يكديگر مسألهزا يا مسألهزدايى شدن منشهاست. | ||
+ | منشوارههايى كه مسألهزا مىشوند به سطح خودآگاه ارتقا مىيابند و منش | ||
+ | مىشوند و مسير عكس را اطالعاتِ بديهىنما و بدون مسأله طى مىكنند. | ||
+ | پ( منشها، به تعبيرى، يک سپر بالى تكاملى هستند. سيستم جاندار، | ||
+ | همواره درگير چالشى جدى است كه عبارت است از سازگار شدن با | ||
+ | محيطى دگرگونشونده. جاندار براى كنار آمدن با جهان پيرامونىاش، | ||
+ | فرصتى براى خطا كردن ندارد. به هنگام پيشبينى رفتار جهان در برش | ||
+ | زمانىِ پيشاروى سيستم، هر اشتباهى مىتواند مرگبار باشد و به فروپاشى | ||
+ | روندهاى خودزايندهى درونى آن بينجامد |
نسخهٔ ۱۸ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۱۷
«واضح است كه عقل و هوش با هر جسمى نمى تواند همزيستى داشته باشد. درخت نمى تواند در اثير زندگى كند، يا ابرها در درياى نمک. همانطور كه ماهى نمى تواند در مزرعه زندگى كند و خون در سنگ جارى نمى شود، وجود و نمو هر چيزى را مكانى مشخص و معين است. »
- لوكرسيوس
رويكرد بافت شناسانه به منشها، به آن معناست كه ساختار و كاركردشان را در سطوح گوناگونِ نظام چهارلايه اي فراز تحليل كنيم. براى سادگى بيشتر، هر يک از اين سطوح را به طور جداگانه مورد بررسى قرارمى دهيم.
انواع حافظه حافظه پنهان
حافظه ى آشكار
حافظه ى آشكار، همان است كه در سطح خودآگاه فهميده مى شود و در قالب نظام هاي نشانگانی- معنايی صورتبندي مى شود. اين حافظه خود به دو بخشِ ادوارى و معنايى تقسيم مى شود، كه به ترتيب وقايع و
حقايق را در خود نگه مى دارند.
حافظه ى ادوارى، دانسته هاى مربوط به زندگینامه ى فرد و ردپاى رخدادهاى تجربه شده را با بازتفسيرهاى مداوم و
حذف و اضافه هاي هميشگى اش در خود جاى مى دهد.
حافظه ى معنايى، منشهاى تشكيل دهنده ى جهانبينى فرد را در بر مى گيرد. تمام منشها را مى توان به يكى از اين دو دسته تقسيم كرد. منشها يا بر چيزهايى كه در گذشته تجربه شده اند دلالت دارند، يا آنكه ارجاع هايى معنايى به عناصر جهان/ ديگرى/ من را به انجام مى رسانند. تمام آنچه در زير عنوان علم، اخلاق و زيبايى شناسى آمد به منشهاى ذخيره شده در حافظه ى معنايى مربوط مى شود.
اين دو شاخه از منشها در ارتباط نزديک با يكديگر عمل مى كنند و يكديگر را با بازخوردهاى مداومى تغذيه مى نمايند. منشهاى حافظه ى ادوارى به طور مداوم اعتبار منشهاى معنايى را تأييد يا رد مى كند، و منشهاى معنايى هم برداشت ذهنى فرد از خودش و عناصر زندگینامه اش را با بازتفسيرهاى هميشگى به روز مى كنند. اين تقسيم بندى منشها بر حسب شيوه ى حفظ شدنشان در دستگاه عصبى، نيازمند يک نكته ى تكميلى است، و آن هم چگونگى تبديل شدن اين عناصر اطلاعاتى به يكديگر است.
منشهاى ادوارى و معنايى، با روندى ساده به هم تبديل مى شوند. از يک سو تمام دانسته ها و معانى درک شده توسط فرد در زمينه اى از رفتارها و رخدادهايى كه در جريان زيستن اش تجربه مى كند جاى مى گيرد، و از سوى ديگر تمام تجربيات فرد نيز در سه سطح دانايى، اخلاقى و زيبايى شناختى - و به ويژه اين حوزهى اخير كه به «من» مربوط است - تفسير مىشوند و معناهايى بر آنها حمل مىشود. به اين ترتيب، حافظه هاى ادوارى و معنايى در كار داد و ستد دايم اطلاعات هستند و همواره بازنمايىهاى منسجم و يكپارچهاى را از حوزهى همسايهشان در خود ايجاد مىكنند. پس، منشهاى مربوط به زندگینامه و هستى با هم تداخل مىكنند و برابرنهادهاى خود را در سيستمِ رويارويشان پديد مىآورند. تبديل عناصر اطالعاتى حافظه به سطح حافظهى آشكار محدود نمىشود. چنان كه گفتيم، منشها و منشوارهها هم مىتوانند به هم تبديل شوند. منشها با تكرار فراوان، و نهادينه شدنشان در قالب يک عادت، به مهارت و امور شرطىشده تبديل مىشوند و به منشوارههايى فاقد معنا تغيير شكل مىيابند. هنگامى كه فرد پيانو زدن يا شنا كردن را مىآموزد چنين اتفاقى رخ مىدهد و يک منشِ خودآگاه - قواعد شنا يا پيانو زدن - به دنبال نهادينه شدن در ساخت رفتارىِ فرد، معناى خود را از دست مىدهند. از سوى ديگر، منشوارههايى كه در كارآيى خود دچار اختالل شوند و نيازمند پردازش مجدد باشند، در سطح خودآگاه و نظامهاي نمادين بازنمايى مىشوند و به اين ترتيب به منش تبديل مىشوند. وقتى شيوهى لباس پوشيدن يک نفر - كه تا آن هنگام تابع مد بوده - برايش مسألهزا مىشود، يا امرى بديهى مانند نوع تغذيه مورد پرسش قرار مىگيرد، چنين اتفاقى رخ مىدهد. همان طور كه از اين مثالها آشكار است، عامل اصلى در تبديل منشها و منشوارهها به يكديگر مسألهزا يا مسألهزدايى شدن منشهاست. منشوارههايى كه مسألهزا مىشوند به سطح خودآگاه ارتقا مىيابند و منش مىشوند و مسير عكس را اطالعاتِ بديهىنما و بدون مسأله طى مىكنند. پ( منشها، به تعبيرى، يک سپر بالى تكاملى هستند. سيستم جاندار، همواره درگير چالشى جدى است كه عبارت است از سازگار شدن با محيطى دگرگونشونده. جاندار براى كنار آمدن با جهان پيرامونىاش، فرصتى براى خطا كردن ندارد. به هنگام پيشبينى رفتار جهان در برش زمانىِ پيشاروى سيستم، هر اشتباهى مىتواند مرگبار باشد و به فروپاشى روندهاى خودزايندهى درونى آن بينجامد