درباره‌ی اخلاق زروانی: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو
(مسئله‌ی سوم:طرح مسائل اخلاقی در زمینه ای بازیگوشانه)
(مسئله‌ی سوم: طرح مسائل اخلاقی در زمینه ای بازیگوشانه)
سطر ۲۴: سطر ۲۴:
 
<br />
 
<br />
  
'''۲'''
+
===پیامدهای تفسیر افراطی مبانی اخلاقی===
[[پیامدهای تفسیر افراطی مبانی اخلاقی]]
+
این سه مسئله وقتی درست فهم می‌شوند، که به زمینه‌اش، و دو حدِ مخاطره‌آمیزِ پاسخ نگفتن بدان اشاره‌ای کنم. زمینه‌ای که همه‌ی ما در آن حضور داریم، در دو لایه‌ی روانی و اجتماعی، نابسامان و آشوبزده و بنابراین انباشته از خشونت است. در [[سطح اجتماعی]]، [[نهاد|نهادهای]] اجتماعی جوامع مستقر بر ایران زمین در نیم قرن گذشته دستخوش تباهی و انهدام بوده‌اند و امروز تقریبا کارکردهای خود را از دست داده‌اند. این روند در سالهای گذشته به انقلاب، جنگ، درگیری‌های جوراجورِ سیاسی و فرهنگی، افول اقتصادی و مهاجرت پردامنه از ایران زمین منتهی شده است و با همین الگو در تمام کشورهای مستقر بر حوزه‌ی [[تمدن ایرانی]] دیده می‌شود.
 +
<br />
 +
 
 +
در سالهای اخیر، این روند به افول ارزشهای اخلاقی و فروپاشی استوارترین نهادهای سنتی –از جمله خانواده- در جامعه‌ی خودِ ما انجامیده است. از این روست که مردمان چنین به خشونت خو کرده‌اند و آن را عادی می‌پندارند. این تباهی نهادی که در سطح اجتماعی آغاز شده، در نهایت به [[سطح روانشناختی]] نیز نشت کرده و نتیجه‌اش زایش «[[من]]»هایی ضعیف و ناتوان بوده که در ضمن پرخاشگر و خشونت‌ طلب هم هستند. در سالهای اخیر رواج و عمومی شدن استفاده از رسانه‌هایی نوظهور مانند فیس‌بوک، موهبتی بوده برای کسانی که قصدِ بررسی و بازبینی موقعیت‌ من‌های امروزِ ایران را دارند. با مرور آنچه که در این رسانه‌ها انعکاس می‌یابد، به روشنی می‌توان دریافت که «من»های امروز، به لحاظ آماری افرادی خشمگین و نابردبار و پرخاشگر هستند، که از اختلال در یک ارتباط و [[کشمکش]] با یک [[دیگری]] به رابطه‌ی مختل دیگری پناه می‌برند و زمینه را برای کشمکشی نو فراهم می‌آورند. بسامد غیبت، ناسزا، خشونت زبانی و بی اخلاقی‌هایی که تا چند سال پیش دور از ذهن و نامنتظره می‌نمود، چندان زیاد شده که دیگر کسی را شگفت‌زده نمی‌کند. در این شرایط این پرسش برجسته می‌شود که چگونه می‌توان خردمندانه و اخلاقی زیست، و به پیمانهای زروانی پایبند ماند؟
 +
<br />
 +
 
 +
شاید هیچ چیز بهتر از دو مثال تاریخی موقعیت دوگانه‌ی ما و سراشیب های لغزش فردای ما را نمایش ندهد. یکی از آنها، تاریخ کلیسای کاتولیک است. نهادی که با شعارهایی اخلاقی و تاکید بر ارزشهایی مانند فروتنی، خاکساری، نیکوکاری، و محبت به دیگران تاسیس شد، و تا امروز سرسختانه به این شعارها چسبیده است. اما در ضمن همین نهاد خشن‌ترین و آزارنده‌ترین تاریخِ نهادهای دینی را در طول تاریخ بشر داشته است. این همان نهادی است که جنگهای صلیبی، سرکوب هزار ساله‌ی فرهنگ در اروپا، عصر استعمار و برده‌داریِ متصل بدان، و تا حدودی فاشیسم ایتالیایی و اسپانیایی را پدید آورده است.
 +
<br />
 +
 
 +
به عنوان نمودی از سویه‌ی دیگر این پرتگاه، می‌توان به مثالی یکسره ناهمگون اشاره کرد. در هند دینی هست به نام جین که سابقه‌اش به دوران [[بودا]] و حتا کمی پیش از وی باز می‌گردد. دینی است [[عقلانی]]، [[اخلاقی]] و دست کم در آغازگاهش با جنبه‌ای ضدخرافی، که مبنای اخلاقی‌اش '''آهیمسا''' یا پرهیز از آزار رساندن به دیگران است. جین‌ها نه شکار می‌کنند و نه به جنگ می‌روند، و از هر نوع آسیب رساندن به جانداران خودداری می‌کنند. گزارشی در دست است از یک جامعه‌ی در بنگال که به این کیش گرویدند و چون نمی‌توانستند مثل سابق ببرهای جنگلی را شکار کنند یا در برابر ایشان از خود دفاع کنند، همگی توسط ببرهای شکارچی از پا در آمدند. این جامعه‌ی جین با وجود پایبندی استوارانه‌اش به اخلاق، در نهایت نابود شد، چون از ذهنیت لازم برای رویارویی با خطری طبیعی و قابل‌پیش‌بینی بهره‌مند نبود.
 +
<br />
 +
 
 +
ناگفته پیداست که اینجا قصدم نقد یا بررسی مبانی فلسفی و اخلاقی کیش کاتولیک یا دین جین نیست. تنها می‌خواهم به پیامدهای تفسیر افراطی مبانی اخلاقی و عدولِ منظم از آن (کاتولیک‌ها) یا تقید نابخردانه و سرسختانه به شکلی ساده از قواعد اخلاقی (جین‌ها) اشاره کنم. یکی به تباهی اخلاق و انقراض [[معنا]] می‌انجامد و دیگری به تباهی خویشتن و انقراض نهادِ اخلاق‌مدار.
  
 
<br />
 
<br />

نسخهٔ ‏۲ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۹:۰۶

۱

سه پرسش

سه پرسش در ماههای گذشته به هم گره خورده بود، که شاید یک به یک گشودنی نباشد. هر سه دلالتی اخلاقی داشت و هر سه از زمینه و زمانه‌ی ویژه‌ی ما برخاسته بود. پرداختن به هر سه از زاویه‌ای زروانی ممکن بود و ضروری، و از این روست که این متن را به مثابه نامه‌ای که نوشتن‌اش به یاران و عیاران مرسوم است، می‌نویسم. مضمون این نامه برخی از آموزه‌های دوره‌های بالاترِ زروان است که بنا به ضرورت، شکلی ساده‌ شده‌ -و به لطف دوستان بازبینی شده- از آن را به فشردگی نقل می‌کنم.

مسئله‌ی نخست: حد و مرز کاربرد مجاز خشونت

در گفتگویی که با دوستی داشتم، این پرسش طرح شد: حد و مرز کاربرد مجاز خشونت کجاست؟ دوست من که پیرو راست‌کیش گاندی و ستاینده‌ی آن‌سان‌سوچی و ماندلا هم هست، پاسخی روشن و شفاف برایم داشت: هیچ کجا، خشونت به کلی ناپسند و نکوهیده است و هیچ چیز آن را توجیه نمي‌کند. این بحث در حال و هوایی انجام می‌شد که دو جوان زورگیر را به خاطر آن که با قمه به شهروندی حمله کرده بودند، اعدام کردند. در فضای مجازی این پرسش بار دیگر مطرح شد و این بار طیفی پیچیده‌تر از پاسخگویان در برابر هم صف آراستند. برخی اعدام جانیان و هر نوع خشونت ورزیدن به انسان را مذموم می‌شمردند. برخی این کار را در حد قصاص مجاز می‌دانستند و به خشونتِ اعمال شده از سوی زورگیران اشاره می‌کردند. شماری اندک هم اصولا هوادار اعمال خشونت بودند و آن را داروی مقابله با هرج و مرج می‌دانستند.

مسئله‌ی دوم: در چه شرایطی بازی برنده/ بازنده مجازاست؟

این پرسش قدیمی و همیشگی بار دیگر در جمع دوستان مورد بحث قرار گرفت: در چه شرایطی بازی برنده/ بازنده مجاز است؟ آیا مي‌توان –حتا در مقام دفاع- به کسی آسیب رساند و برنامه‌ای برای کاستن از قلبم دیگران را طراحی کرد و اجرا نمود؟ یا نه؟ این کار اخلاقی است یا غیراخلاقی؟

آنچه در مورد این بحث برایم بسیار آموزنده بود، پایبندی نظری همه‌ی سخنگویان به چارچوب زروانی بود. همه رفتار برنده/ بازنده را غیراخلاقی و ناشایست می‌دانستند، و همه معیار عینی و روشنِ قلبم را برای ارزیابی این الگو در اختیار داشتند.

مسئله‌ی سوم: طرح مسائل اخلاقی در زمینه ای بازیگوشانه

در ادامه‌ی ماجرای پیشین، قرار گذاشتیم بازی‌ای طراحی کنیم و مسئله‌ای اخلاقی را در زمینه‌ای بازیگوشانه حل کنیم. آنگاه دوستان به تلویح و تصریح اشاره کردند که این بازی ممکن است با نقض پیمانهایی اخلاقی مانند راستگویی و برنده/ برنده بازی کردن همراه شود. ابتدا این بازخورد به نظرم درست آمد، اما دقیقتر که نگریستم، دریافتم که چنین نیست. این سه مسئله را کاملا شخصی در نظر بگیرید. یعنی فرض کنید که من تنها در پی بازگو کردن اندیشه‌هایی شخصی درباره‌ی کردار خودم هستم، و می‌کوشم تا محتوای اخلاقی‌شان را ارزیابی کنم. دلیلِ در میان گذاشتن‌اش با شما آن است که فکر می‌کنم برخی از شما هم همین دغدغه‌ی خاطر را دارید، و شاید به کمک هم بتوانیم روشنتر موضوع را بفهمیم. پس این نوشتار را اظهار نظری قطعی و نهایی درباره‌ی موضوع این سه پرسش ندانید. اینها تنها گمانه‌زنی‌هایی هستند که لازم است با یاری شما و افزوده شدن نظرتان پخته و روشن شود.


پیامدهای تفسیر افراطی مبانی اخلاقی

این سه مسئله وقتی درست فهم می‌شوند، که به زمینه‌اش، و دو حدِ مخاطره‌آمیزِ پاسخ نگفتن بدان اشاره‌ای کنم. زمینه‌ای که همه‌ی ما در آن حضور داریم، در دو لایه‌ی روانی و اجتماعی، نابسامان و آشوبزده و بنابراین انباشته از خشونت است. در سطح اجتماعی، نهادهای اجتماعی جوامع مستقر بر ایران زمین در نیم قرن گذشته دستخوش تباهی و انهدام بوده‌اند و امروز تقریبا کارکردهای خود را از دست داده‌اند. این روند در سالهای گذشته به انقلاب، جنگ، درگیری‌های جوراجورِ سیاسی و فرهنگی، افول اقتصادی و مهاجرت پردامنه از ایران زمین منتهی شده است و با همین الگو در تمام کشورهای مستقر بر حوزه‌ی تمدن ایرانی دیده می‌شود.

در سالهای اخیر، این روند به افول ارزشهای اخلاقی و فروپاشی استوارترین نهادهای سنتی –از جمله خانواده- در جامعه‌ی خودِ ما انجامیده است. از این روست که مردمان چنین به خشونت خو کرده‌اند و آن را عادی می‌پندارند. این تباهی نهادی که در سطح اجتماعی آغاز شده، در نهایت به سطح روانشناختی نیز نشت کرده و نتیجه‌اش زایش «من»هایی ضعیف و ناتوان بوده که در ضمن پرخاشگر و خشونت‌ طلب هم هستند. در سالهای اخیر رواج و عمومی شدن استفاده از رسانه‌هایی نوظهور مانند فیس‌بوک، موهبتی بوده برای کسانی که قصدِ بررسی و بازبینی موقعیت‌ من‌های امروزِ ایران را دارند. با مرور آنچه که در این رسانه‌ها انعکاس می‌یابد، به روشنی می‌توان دریافت که «من»های امروز، به لحاظ آماری افرادی خشمگین و نابردبار و پرخاشگر هستند، که از اختلال در یک ارتباط و کشمکش با یک دیگری به رابطه‌ی مختل دیگری پناه می‌برند و زمینه را برای کشمکشی نو فراهم می‌آورند. بسامد غیبت، ناسزا، خشونت زبانی و بی اخلاقی‌هایی که تا چند سال پیش دور از ذهن و نامنتظره می‌نمود، چندان زیاد شده که دیگر کسی را شگفت‌زده نمی‌کند. در این شرایط این پرسش برجسته می‌شود که چگونه می‌توان خردمندانه و اخلاقی زیست، و به پیمانهای زروانی پایبند ماند؟

شاید هیچ چیز بهتر از دو مثال تاریخی موقعیت دوگانه‌ی ما و سراشیب های لغزش فردای ما را نمایش ندهد. یکی از آنها، تاریخ کلیسای کاتولیک است. نهادی که با شعارهایی اخلاقی و تاکید بر ارزشهایی مانند فروتنی، خاکساری، نیکوکاری، و محبت به دیگران تاسیس شد، و تا امروز سرسختانه به این شعارها چسبیده است. اما در ضمن همین نهاد خشن‌ترین و آزارنده‌ترین تاریخِ نهادهای دینی را در طول تاریخ بشر داشته است. این همان نهادی است که جنگهای صلیبی، سرکوب هزار ساله‌ی فرهنگ در اروپا، عصر استعمار و برده‌داریِ متصل بدان، و تا حدودی فاشیسم ایتالیایی و اسپانیایی را پدید آورده است.

به عنوان نمودی از سویه‌ی دیگر این پرتگاه، می‌توان به مثالی یکسره ناهمگون اشاره کرد. در هند دینی هست به نام جین که سابقه‌اش به دوران بودا و حتا کمی پیش از وی باز می‌گردد. دینی است عقلانی، اخلاقی و دست کم در آغازگاهش با جنبه‌ای ضدخرافی، که مبنای اخلاقی‌اش آهیمسا یا پرهیز از آزار رساندن به دیگران است. جین‌ها نه شکار می‌کنند و نه به جنگ می‌روند، و از هر نوع آسیب رساندن به جانداران خودداری می‌کنند. گزارشی در دست است از یک جامعه‌ی در بنگال که به این کیش گرویدند و چون نمی‌توانستند مثل سابق ببرهای جنگلی را شکار کنند یا در برابر ایشان از خود دفاع کنند، همگی توسط ببرهای شکارچی از پا در آمدند. این جامعه‌ی جین با وجود پایبندی استوارانه‌اش به اخلاق، در نهایت نابود شد، چون از ذهنیت لازم برای رویارویی با خطری طبیعی و قابل‌پیش‌بینی بهره‌مند نبود.

ناگفته پیداست که اینجا قصدم نقد یا بررسی مبانی فلسفی و اخلاقی کیش کاتولیک یا دین جین نیست. تنها می‌خواهم به پیامدهای تفسیر افراطی مبانی اخلاقی و عدولِ منظم از آن (کاتولیک‌ها) یا تقید نابخردانه و سرسختانه به شکلی ساده از قواعد اخلاقی (جین‌ها) اشاره کنم. یکی به تباهی اخلاق و انقراض معنا می‌انجامد و دیگری به تباهی خویشتن و انقراض نهادِ اخلاق‌مدار.


۳ حق


۴. نگرش شبکه ای به روابط دو نفره


۵ راه حل های پیشنهادی