مهر دو نفره و سه نفره
در میان فرهنگها و تمدنهای گوناگونی که میشناسیم، چنین می نماید که تمدن ایرانی پیچیده ترین، دیرپاترین و دقیق ترین صورتبندی را از مفهوم مهر و عشق به دست داده باشد. صورتبندیهای موازی و متفاوتی که در فرهنگهای دیگر شکل گرفته اند نیز البته ارجمند و مهم و آموزنده هستند، اما هیچ یک گستردگی و پیچیدگی و ممارست در نگریستن و صورتبندی کردن را تا درجه ی تمدن ایرانی دارا نیستند. حتا فرهنگ مدرن که از نظر پیچیدگی و دقت مشاهده فاصله ای چشمگیر با دوران پیشامدرن ایجاد کرده، تنها به تازگی به موضوع مهر و عشق پرداخته است. هرچند روش شناسی علمی مدرن در همین زمان کوتاه چند ده ساله دستاوردهایی درخشان برای فهم این پدیده فراهم آورده، اما ساده انگارانه و نامعقول است اگر مفاهیم و تمایزهای تکامل یافته در حوزه ی تمدن ایرانی را رها کنیم و آنچه طی این زمان کوتاه در بستری مدرن فراهم آمده را کافی بدانیم.
یکی از حوزه هایی که ابهام و نابسندگی صورتبندیهای مدرن را نشان میدهد، به واژه گزینی و مرزبندی مفاهیم در زبان مربوط می شود. یکی از کلیدواژه های عامی که در زبانهای فرنگی برای اشاره به ارتباط مهرآمیز داریم، همان است که در انگلیسی به attachment یا bonding تعبیر میشود. این کلمات را میتوان به چندین شکل در زبان پارسی ترجمه کرد. یکی از دلایل پیچیدگی این مفهوم آن است که «با هم بودن» می تواند پیامدی همگرا با مهر باشد، یا همچون شکلی مسخ شده و منجمد در برابر آن تعریف شود. به همین خاطر در دستگاه نظری مان دو شکل متفاوت از این مفهوم را از هم متمایز می کنیم و هریک را با یکی از دوقطبی مهر-عشق مربوط میدانیم. در یک سو «پیوند» را داریم که از مهر برمی خیزد و محورش پیمان ارادی و خودخواسته ی میان من و دیگری است، که تنها با پاییده شدنِ مداوم هردو سو دوام پیدا می کند. به همین خاطر سخت نسبت به بازیهای برنده-بازنده حساس است و تنها در شرایطی استوار است که بازی های برنده-برنده میان من و دیگری جریان داشته باشد. هرچند پیوند در این معنا شکننده و آسیب پذیر به نظر میرسد، اما چون بر روابط برنده-برنده ی همافزا تکیه میکند، خصلتی انباشتی دارد و در گذر زمان پیچیده تر میشود و بخشهایی بزرگتر و بزرگتر از زیستجهان- و در نتیجه زندگینامه ی گذشته و افق آینده ی- من و دیگری را در خود می گنجاند.
در مقابل شکلی از ارتباط درهم بافته ی من و دیگری را داریم که شکل ظاهری اش به پیوند می ماند و ممکن است با عواطف و هیجانهای شدیدی هم پشتیبانی شود، اما عنصر اراده ی آزاد و بنابراین سختگیری برای پالوده کردن بازیهای برنده-برنده در آن غایب است. این نوع ارتباط چنان که از تعبیر اروپایی اش بر میآید از «بند شدن» کسی به کسی بر میخیزد و نوعی مقید شدن و چسبندگی است، نه پیوندی خودخواسته و سنجیده. به همین خاطر ماهیتی اجباری دارد و به جای آن که در گذر زمان پیچیده تر شود و گسترش یابد، تثبیت میشود و خود را حصربندی می کند و مزمن می شود. چرا که به خاطر خصلت اجباری اش به نشو و نمای بازیهای برنده-بازنده و بازنده-برنده و بازنده-بازنده نیز میدان میدهد و از آن تیغ اراده گرایانه ی هرس کننده ای که در پیوند میبینیم، محروم است.
- پیوند با مهر و این چسبندگی همراه با قید و بند با عشق همنشین است.
اغلب پیوند و بند با هم اشتباه گرفته میشوند و این پیامد تداخل مفهوم های مهر و عشق است. به همین خاطر بسیاری از نظام های نظری سنتی برای آن که بر آزارها و اختلالهای قید و بند غلبه کنند، به اشتباه مهر را نفی کرده اند. در دنیای پیشامدرن نگرشهای رواقی و ادامه شان در مسیحیت از یک سو و آیین بودا و تداوم اش در سنت زهدگرای صوفیانه از سوی دیگر نماینده ی چنین نگرشی هستند. در جهان مدرن همین نگرشها در قالبهایی نو بازتولید شده اند. با این تفاوت که آفتهای قید و بند به کلیت نهاد تعمیم یافته اند. یعنی موازی با کلبی گری یونانی و قلندری ایرانی، نسخه هایی مانند آنارشیسم و کمونیسم پدید آمده اند که قانون نهاد –به ویژه در بافت خانوادگی- را نفی میکند، اغلب با این هدف که سیطره ی نهادی مستبدتر مثل حزب
را به جای آن بنشاند.
رویکردهای عارفانه ی قدیمی ای که ماهیت مهر را می شناختند و با دقت آن را از سویه های ویرانگر عشق تفکیک میکردند، قدری با ساده اندیشی در نظامهای فلسفی اگزیستانسیالیستی تناسخ یافتند و آزادی فردی را در برابر قانون نهاد به صورت دوقطبی سرراستی تعریف کردند، و مشابه همین را در نگرش فمینیست ها هم میبینیم که همین تقابل را با ساده انگاری بیشتر تنها بر محور تمایز دو جنس نر و ماده بازآرایی کردند.
برای پرهیز از این شعارزدگی و سطحینگریهای که از تداخل ایدئولوژیهای سیاسی با مضمونهای پژوهی ناشی میشوند، نیکوست که به موضوع اصلی بحثمان بازگردیم و این پرسش را طرح کنیم که مهر در چارچوب سیستمی مورد نظرمان چه نمودهایی دارد، و چه میشود که مهر گاه به عشق دگردیسی مییابد؟
پاسخگویی به این پرسش تنها زمانی ممکن می شود که میان دو شکل متمایز از مهر تفکیک قایل شویم.
- نخست مهر «دو نفره»، که به سطح روانشناختی و لایه ای پیشا-اجتماعی مربوط میشود و در فرهنگ خودمان با «خلوت» رمزگذاری می شده است.
- دیگری مهر اجتماعی «سه نفره» که در درون نهادها و سازمانهای جمعی بروز پیدا میکند.
مهر دو نفره و سه نفره در چندین محور با هم تفاوت و گاه تقابل دارند و از این رو گذار مهر از سطح روانشناختی به لایه ی جامعه شناختی و پایدار ماندن اش در آن محیط کاری دشوار و ظریف است مهر دو نفره با توجه به غیاب نفر سوم، در خارج از نهاد جاری میشد و از این رو روابط قدرت در آن دخالتی ندارند. تردیدی نیست که توانمندی های شخصی دو نفری که ارتباطی مهرآمیزی با هم دارند، متفاوت است و هریک تراکمی متفاوت از قلبم را در خود انباشت کرده اند و دامنه ای ناهمسان از قلبم را پدید می آورند. با این حال ارتباط میان آن دو همواره از تقارنی بر محور قدرت برخوردار است. چون این ارتباطی است که در خارج از مدارهای قدرت جاری میشود و در فضایی مماس بر نهادها، و بیرون از آنها جای میگیرد.
مهر دونفره مجالی گسترده تر برای ابراز و تحول من به دست میدهد و به همین خاطر از دیرباز آن را در ایران زمین محوری برای تکامل فردی میدانسته اند. مهر اگر فارغ از نهادها باشد، ناگزیر بر نقاط همپوشانی اراده ی آزاد من و دیگری تکیه میکند و از این همیشه بند ناف خود را با خواست و انتخاب منحفظ میکند. از این روست که در ادبیات عرفانی این تجربه را بسیار درونی و مگو و ابراز نشدنی قلمداد میکرده اند. درهم تنیدگی مهر با اراده و خواست من از سویی آن را به خاصیتی مرکزی و سرشتی برای تعریف من تبدیل میکند. مهر از سویی با میل و تابوها ارتباط برقرار میکند و از سوی دیگر حجمی چشمگیر از قلبم را در هر چهار لایه ی فراز آزاد می سازد، و در این میان به ویژه بر تماس جنسی دو تن و تولید لذت تمرکز می کند. از این رو مهر همچون نیرویی برای همگرا کردن و یکپارچه سازی فرایندهای سازنده ی من کارکرد پیدا میکند. مهر دو نفره البته لزومی ندارد که جنسی باشد، اما شکل غالب و اصلی اش چنین است و با تکیه بر ساز و کارهایی تکاملی و پیشتنیده عمل می کند. شاید به همین خاطر است که احمد غزالی میگوید که عشق در ازل همزمان با ظهور روح پدید آمده و همیشه با آن درسرشته بوده است.
مهر دو نفره با این زمینه چینی، امری رها، آزاد، سرکش و سرسپرده به میل است. فراغتش از قدرت به معنای سخاوتش در لذت است و جدایی اش از نهادها و قواعدشان بدان معناست که قاعدهمندی های خویش را باید در اندرون خویش خلق کند. مهر دو نفره در جریان برهمکنش من و دیگری چنین میکند و با بازی در اطراف مرزهای تابوها و امور غیرمجاز نهادین میبالد و در حاشیهی زبان هنجارین خود را ابراز میکند. مهر دو نفره نیازی ندارد که در زبان هنجارین و قواعد هنجارین بگنجد، و اصوال فربهتر از آن است که چنین کند. به همین خاطر انعکاسهایی در این الیهها پدید میآورد، بی آن که بدان فرو کاسته شود. تجربهی مهر در این معنا امری درونی، اثرگذار و تعالیبخش است، چون بیواسطهی زبان یا عرف با زیستجهان چفت و بست میشود و بیتصفیه با زندگینامهی زیستهی من ترکیب میشود. مهر نیرویی است که این همه را سازماندهی میکند، و اغلب توسط آنها سازماندهی نمیشود، چون نسبت به زندگینامهای که روایت میشود و زیستجهانی که تجربه میشود، وضعیتی پیشینی و بنیادین دارد. حضور نفر سوم در یک ارتباط مهرآمیز، آن را به بالفاصه به امری نهادین تبدیل میکند. یک دلیل محبوب بودن داستانهای عامیانهی عاشقانه آن است که همین گذار از پیوند دو نفره به ارتباط سه نفره را روایت میکنند و آسیبپذیری و شکنندگی مهر در این موقعیت را برمال میکنند. دلیل رواج چشمگیر الگوهای »عشق مثلث« در داستانهای عاشقانه و ادبیات رمانتیک همین است. چون این مهمترین حادثهایست که در گذار از پایین الیهی اجتماعی به باالیش برای مهر رخ میدهد. وقتی ارتباط دو نفره به سه نفره تبدیل شود، همهی شاخصهایی که گفتیم دگرگون میشود. سه نفره شدن ارتباط وقتی رخ میدهد که زمینهی پیرامونی ارتباط من و دیگری حالتی نهادی به خود بگیرد. این بدان معناست که ارتباطهای انسانی در شبکههایی پیکربندی میشود که سهنفر یا بیشتر را در بر میگیرد. ارتباطهای دو نفره هم البته در این فضای نهادین وجود دارند، اما همچون مشتقی از آن شبکه عمل میکنند و همواره ناگزیرند خود را با ارتباطهای دیگر سازگار کنند و از پویاییشان تاثیر میپذیرند. به همین خاطر در سپهر نهادی ارتباط دو نفرهی خالص دیگر وجود ندارد و تنها سایهای از آن در سیستمی اجتماعی بر جای میماند.