رستم
رستم، بی تردید بزرگترین پهلوان ایرانی و به تعبیري که در این نوشتار به دست خواهم داد، بزرگترین ابرپهلوان ایرانی و یکی از مسئله برانگیزترین و پیچیده ترین شخصیت هاي اساطیري در سطح تمام تمدنهاست. داستانهاي منسوب به وي بخش عمده ي شاهنامه را در بر می گیرد و ارجاع هاي بسیاري که در دوهزار سال گذشته به وي صورت گرفته وي را به مرتبه ي نمادي عام براي سنت سلحشوري و پهلوانی برکشیده است. در اینجا، بدون اینکه بخواهم وارد جزئیات ماجرا شوم، تنها چارچوب عمومی داستان زندگی رستم را ترسیم می کنم. بخشی از ماجراهاي وي در جریان زندگینامه ي سهراب بیان شد و بخش دیگري را پس از این در ارتباط با هفت خوان و نبردش با اسفندیار، بیشتر مورد تحلیل قرار خواهم داد.
داستان زندگی رستم را میتوان به این ترتیب خلاصه کرد:
محتویات
تولد رستم:
رستم از پیوند زال و رودابه و با عمل سزارین ی موفق که به یاري سیمرغ انجام شده بود، به دنیا آمد.
از پای درآوردن پیل سپید:
رستم در هشت سالگی با گرز سام، پیل سپید را از پاي درآورد.
گشودن دژ اسپند:
- رستم در پوشش تاجران نمک، دژ اسپند را گشود.
برگزیدن رخش:
- رستم، رخش را که نرینه اسبی نیرومند بود، برگزید.
آوردن کیقباد:
- رستم براي آوردن کیقباد به البرزکوه رفت.
دفع حمله پشنگ و افراسیاب:
رستم، حمله ي پشنگ و افراسیاب به ایرانزمین را دفع کرد.
نجات دادن کیکاووس
کشتن جویای مازنی:
- رستم، جویاي مازنی را کشت و حکومت این قلمرو را به اولاد دشتبان داد.
شکست افراسیاب:
- رستم در نبرد هفت پهلوان، پیران و افراسیاب را شکست داد.
درآمیختن با تهمینه
- رستم بعد از گم کردن رخش به سمنگان رفت و با تهمینه درآمیخت.
کشتن سهراب:
- رستم، سهراب نوباوه را در نبرد کشت.
پروردن سیاوش:
- رستم، سیاوش را پرورد.
کشتن سودابه:
- رستم، رهبري نخستین جنگهاي کین خواهی سیاوش را بر عهده گرفت و پیش از آن، سودابه را به انتقام پسرخوانده اش کشت.
- رستم، هفت سال بر توران حکومت کرد.
- رستم، ایرانیان را که در کوه هماون محاصره شده بودند، نجات داد و بر اشکبوس و کاموس و پهلوانان دیگر تورانی
- و کشانی و چینی غلبه کرد.
- رستم، اکوان دیو را از پاي درآورد.
- رستم، بیژن را از چاه نجات داد.
- رستم،کافور مردمخوار را به قتل رساند.
- رستم در نبرد سوم کین خواهی بر پولادوند چیره شد.
- رستم، اسفندیار را شکست داد و کشت و پسرش بهمن را پرورد.
- رستم به دست برادرش شغاد کشته شد.
نخستین ماموریتی که رستم و رخش با هم انجام دادند، بازآوردنِ کیقباد از البرزکوه بود. این داستان به احتمال زیاد از روي افسانه ي بازگشتن کیخسرو از توران برساخته شده است با این تفاوت که شاه- پهلوانی که در اینجا از سرزمینهاي وحشی به تختگاه ایران بازآورده میشود، نخستین شاه کیانی؛ یعنی، کیقباد است و آن سرزمین وحشی نیز در درون ایرانزمین
و در مرکزيترین بخش آن قرار دارد نه سرزمینی پیرامونی. کیقباد به همراه رستم به دربار رفت و به جاي گرشاسپ بر تخت
نشست. به این شکل، حضور رسمی و ارتباط رستم با دربار به آغازگاه عصر کیانی مربوط میشود.
کوتاه زمانی بعد از تاجگذاري کیقباد، پشنگ و افراسیاب تورانی به ایران تاختند. این ابتداي کار افراسیاب بود و
تازه داشت به عنوان شاه توران براي خود جایی باز میکرد. رستم در این نبرد با افراسیاب رو در رو شد و او را شکست داد.
آنگاه دوران زمامداري به کیکاووس رسید و مهمترین کردارهاي رستم بر رفع و رجوع ماجراجوییهاي این شاه سرکش
متمرکز شد و نجاتدادنش از تنگناهایی که دچارش میشد. نخست، کیکاووس به مازندران حمله برد و در آنجا اسیر دیو
سپید شد. رستم براي نجاتدادن او ناچار شد از هفتخوان بگذرد و به این ترتیب، نشانهي دلاوري مهمی را در پایان به
دست آورد که سرِ دیو سپید بود و از آن پس آن را همچون کلاهخودي بر سر میگذاشت.
وقتی رستم کیکاووس را نجات داد، به همراه او و سایر پهلوانان نجاتیافتهي ایرانی به جنگ دیوان مازندران رفت
و به پاداش یارياي که پسر دشتبانی به نام اولاد به او کرده بود، حکومت مازندران را به وي واگذار کرد. کار نمایان رستم در
جریان جنگهاي مازندران، چیرهشدن بر پهلوانی به نام جویاي بود که پس از مرگ او مقاومت مازنیان در هم شکست.
پس از آن، نبرد هفتپهلوان پیش آمد. ماجرا از این قرار بود که رستم به همراه شماري از پهلوانان ایرانی که
شمارشان از هفت تن هم بیشتر بود، براي شکار به جنگلهایی رفتند که در قلمرو توران قرار داشت. توس، گودرز، گرگین،
زواره، بهرام، گرازه، گیو، زنگه، برزین و گستهم کسانی بودند که در این نخجیر او را همراهی میکردند. از سوي دیگر،
افراسیاب و تورانیان خبردار شدند که پهلوانان ایرانی به قلمرو ایشان گام نهادهاند؛ از این رو افراسیاب، سپاهی بزرگ بسیج
کرد و به مقابله با ایشان گسیل کرد. در این سپاه، پیران ویسه نیز حضور داشت و این نخستین ماجراي او در عرصهي اساطیر
ایرانی بود. پهلوانان ایرانی با سپاهی تورانی که 30هزار تن سرباز داشت، رویارو شدند و ایشان را در هم شکستند و به
عزیمت وا داشتند.
پس از آن، ماجراي رستم و سهراب پیش آمد و هنوز زخم این حادثه ترمیم نشده بود که داستان سیاوش شروع
شد. پس از مرگ سیاوش، چنانکه گفتیم، رستم به توران تاخت و افراسیاب را از آنجا راند.
در این نبردها که نخستین دورهي کینخواهی سیاوش است، پهلوانی تورانی به نام پیلسم کارهاي نمایان زیادي کرد و بر زواره
و فرامز، برادر و پسر رستم چیره شد، اما رستم او را شکست داد و به قتلش رساند. رستم در این نبردها بر خلاف رسم معمول
خویش، خون بسیار ریخت. نخستین کسی که در این جنگها کشته شد ورازاد، شاه اسپیجاب، بود که به دست فرامرز به قتل
رسید. آنگاه چنانکه گفتیم سرخه، پسر افراسیاب، به دست رستم کشته شد. در این نبردها نزدیک بود خود افراسیاب هم نابود