گروه مرجع - گروه تعمیم یافته
از ویکی زروان
نسخهٔ تاریخ ۲۸ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۵۵ توسط Mehrdad.akhavan (بحث | مشارکتها)
اصل درونی شدنِ ديگری
- من در سطح اجتماعی با تصویری هنجارین از خود روبه روست که در قالب دو عنصرِ گروه مرجع و دیگریِ تعمیم یافته نمایان میشود.
- این دو، شالوده ی فرامن را بر می سازند که نمودِ خودانگاره در سطح اجتماعی است.
گروه مرجع، شکلى درونى شده از والد است که معمولا از مسیری ناخودآگاه عمل می کند و تصویری از یک نقش اجتماعی و هویت گروهی را به عنوان وضعیت آرمانی به من تحمیل می کند.
- والد، که در آغاز حضورش در کنار کودک مایه ى رفع تنش است و تداوم لذت را تضمین مى کند، به تدریج نشان مى دهد که صاحب خواستى مستقل از من است.
- از آنجا که تا سنی خاص، خواست او تعیین کننده ى لذت من است و شرایط لذت من را تعیین مى کند، من می آموزد که شکلی غالب و برتر از دیگری مشروط کننده ی موقعیت های دستیابی به قلبم است.
- با گذر زمان والدِ واقعی جای خود را به گروهی از دیگری های به همین ترتیب برتر پنداشته شده می دهند که همسانی با ایشان هدفِ من است.
دیگریِ تعمیم یافته، شکلی درونی شده از مفهوم عام ترِ دیگری است.
- در واقع، این مدلی از دیگری است که در ابتدای کار، در نوزادان و کودکان، برای پیشبینیِ واکنش دیگری در برابر رفتارهای من به کار می آید.
- اما بعدتر که من در اندرکنش با دیگری ماهر شد، این دیگریِ تعمیم یافته همچنان در ناخودآگاه باقی می ماند و به عنوان نماینده ی هنجارهای اجتماعی همچون نگهبانِ کردارهای من عمل می کند.
- گفتوگوی درونی میان من و دیگری تعمیم یافته در می گیرد و راهی است برای هنجارسازی کردار من.
توهم اولويت ديگری
- دیگری عامل اصلیِ پروردن من و وارد کردنِ من به سپهر اجتماعی است، بنابراین برتری و اولویت فرامن بدیهی و چاره ناپذیر است.
- از این رو، باید حضور و حکمرانی دیگری تعمیم یافته و موقعیت محوری و ناخودآگاه گروه مرجع را به رسمیت پذیرفت و خود را با ملزومات فرامن تطبیق داد.
تله ی ملکوس
- دستیابی به قلبم تنها در شرایطى ممکن است که موازین مورد نظر والدِ درونى شده برآورده شود. در نتیجه، قواعد نگاشته شده بر فرامن گزینه هاى رفتارى من را محدود و حالت های دستیابی به قلبم را مشروط مى کند.
راهبرد جمشید
- بازسازی و بازنویسی گروه مرجع بر اساس قهرمانان و پهلوانان و شخصیت های تاریخی ای که من به شکلی خودآگاه و نقادانه به عنوان سرمشق برمی گزیند، و محدود ساختنِ موقعیت دیگری تعمیم یافته در مقام عاملی برای پیش بینی رفتار دیگری و انجام برخی از تمرین های زبانی، یعنی تنها کارکرد مفیدی که از ابتدای کار داشته است.
پرسش
- گروه مرجع و دیگری تعمیم یافته طی چه فرآیندی در سطح روانی پدیدار می شوند؟
- این دو به ناخودآگاه بیشتر مربوط هستند، اما با گفتوگوی درونی که وابسته به زبان و خودآگاهی است پیوند دارند، چرا؟
تمرین
- الگوى فرامنِ شما از روى چه کسى رونویسى شده؟
- آیا دانش او در مورد خواست هایتان از خودتان بیشتر است؟
- از دید او چه کارهایى خوب است؟ چرا خوب است؟ چرا معکوس این کارها بد است؟
- چه گروه مرجعی دارید؟
- دیگری تعمیم یافته چه کارکردی را در سیستم من تان اجرا می کند؟