نظم مطلق

از ویکی زروان
نسخهٔ تاریخ ‏۸ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۳:۳۸ توسط Mehrdad.akhavan (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

دوم: نظم مطلق

اول: معنا نظامی از ارجاع است که به طور دائم در اطراف نشانه ها نوسان میکند و از اینروست که دریدا معنا را امری همواره ناتمام میداند. در درون بافت زبان طبیعی هرگز هیچ واژه ای را نمی توان به طور کامل تعریف کرد و به همین ترتیب، محدوده و مجرای دقیق یک نشانه در هیچ ساختار زبانی هرگز به طور قطعی و روشن تثبیت نمیشود و تدقیق نمیگردد.

دوم: نظم مطلق زبان اصولا ساختاری است که دستیابی به توافق اجتماعی و ساماندهی به نظامهای اجتماعی و هماهنگ کردنِ کردارهای مردمانِ همکار را ممکن میسازد. از اینرو، زبان را میتوان نوعی "نظام انضباطی" در نظر گرفت. این بدان معناست که، زبان ساختاری است که نظم و ترتیب را در مجموعه ی عناصر و روابط مربوط به خود جاری میسازد. شاید به همین دلیل است که نگرش عامیانه، زبان را امری مطلقاً سازمان یافته و دقیق و منظم، و شبکه ای دقیقاً تنظیم شده با موقعیتهای روشن و تثبیت شده ی دالها نسبت به هم در نظر میگیرد. گویی زبان قانون و محوری است که سازماندهی و قانونمند ساختنِ عرصه های مربوط به ارجاع خود را با موفقیتی کامل به انجام میرساند. این را به خوبی از تقدسی که زبان در نظامهای اجتماعیِ گوناگون دارد، میتوان دریافت. به همین ترتیب، موقعیت و جایگاه والای ساختارهای زبانی و متون را به عنوان عناصر نظم دهنده به نظامهای اجتماعی و مرجع غاییِ داوری در مورد کردارها و اختلافها توجیه میشود. چنین رویکردی امروزه در حوزه هایی مانند حقوق و دین، همچنان به قوت خود باقی است. اَشکال کهنتر آن را به ویژه در سخن مشهور کنفسیوس میتوان بازیافت که معتقد بود: "خرد" عبارت است از دانستن معنای حقیقی واژگان. در این سخن، پیشفرضی وجود دارد و آنهم این است که معنای دقیق واژگان، امری روشن و پیشداشته است که احاطه بر آن، به پیدایش خرد، یعنی تواناییِ سازماندهی و نظمبخشیدن به امور، منتهی میشود

سوم:واقعیتِ امر آن است که زبان یک نظام بسیار پیچیده و بغرنج است که ماهیتی خودارجاع و خودسازمانده دارد. به عبارت دیگر، دال ها شبکه ای به هم پیوسته، منسجم و خودارجاع را در درون خود ایجاد می کنند که معنا را از تمایز میان نشانه های همسایه، پدید می آورند. به عنوان یک قانون عمومی در نظریه ی سیستمها، میدانیم که هیچ سیستمی توانایی رمزگذاری کامل خود را ندارد. این بدان معناست که، به عنوان مثال شبکه ی عصبی ما که ادراک خودآگاهانه مان را ممکن می سازد، توانایی رمزگذاری کامل پدیده ی خودآگاهی را در همین سطحِ خودآگاه ندارد. از اینروست که خودآگاهی برای آدمیان، همواره همچون معمایی ناگشودنی جلوه کرده است.



فرازَبــــان

در مورد زبان هم چنین است؛ یعنی، ساختارهای زبانی این امکان را ندارند که قواعد و روابط درونی خود را به شکلی شفاف و کامل در درون خودِ ساختار زبانی رمزگذاری کنند. برای چنین مقصودی، معمولا "فرازَبان" جدیدی تعریف میشود که توانایی رمزگذاری هایی از این نوع را داشته باشد و این همان است که معمولا در قالب نظامهایی مانند دستور زبان و نشانگان تخصصی مربوط به حوزه ی زبانشناسی، تبلور می یابد. آنچه اهمیت دارد آن است که در درون بافتِ زبان، روابط نظم دهنده و سازمان هایی که به بیرون نشت می کنند و نظامهای ارجاعی و نظامهای معنایی را ساماندهی می نمایند، از نظمِ کامل برخوردار نیستند.

زبان، در واقع، بافتاری بسیار پیچیده، بغرنج و تا حدودی آشوبزده است که از حوزه هایی متصل به هم، ولی نه کاملا پیوسته، تشکیل یافته است. این حوزه ها، نظام های محلی و موضعیِ رمزگذاری تخصصیِ مفاهیمی را در بر میگیرند که ممکن است با حوزه های همسایه ی خود نیز همخوانی و سازگاری نداشته باشند، اما صِرف اتصالشان به یکدیگر، نشانگر آن است که قواعد و مبانی حاکم بر این حوزه های محلی، توانایی ترجمه شدن یا دستِ کم قالب شدن به حوزه های همسایه را دارد و این برای پیدایش انسجامی در نظام زبانی و تبلور مفهوم سیستم در آن کفایت میکند. وانگهی این انسجامِ عمومیِ سیستمِ زبانی را نباید به معنی فراگیربودنِ قوانین درونیِ حاکم بر آن یا یکه بودنِ ساختار معناییِ رمزگذاری شده در آن دانست