اندركنش ميان منشها
طرد رقابتى، عامل اصلى افزايش پيچيدگى در سيستمهاى تكاملى
همزيستى
امكان ديگر، آن است كه تخصصيافتگی رقيبان به ناتوانى در برآورده كردن كاركردهايى بينجامد كه همانندساز ديگرى در آن كارآمد است. بهاين ترتيب، از چفت شدن همانندسازهايى كه در جريان طرد رقابتى
تخصص يافته اند نمونه هاى دورگه ى پايدار توليد مى شوند. اين ارتباط رامی توان با وامگيرى از همتاي زيست شناختى اش همزيستى ناميد.
حالت ديگر، آن است كه همانندسازى كه با موجود ديگرى از نظر
كاركردى مربوط شده، به تدريج، سهم كمترى از كاركردهاى الزم براى بقا
را بر عهده بگيرد و از دستگاه كاركردىِ همانندساز ديگر براى تكثير خودش
استفاده كند. در اين حالت رابطهاى انگلى شكل مىگيرد.
پنجمين نوع ارتباطى كه دو منش مىتوانند با هم پيدا كنند، رابطهى
سركوبگرانه است. اين در شرايطى رخ مىدهد كه يک منشِ داراى قدرت
تكثير باال خودكامه باشد و حضور منش خاص ديگرى را در همسايگىاش
تحمل نكند.
هر پنج الگوى يادشده در ارتباطات بين منشها ديده مىشوند.
هنگامى كه در عصر گاليله نظريهى كپرنيكى در مورد گردش سيارات
رواج يافت، نظريهى زمين مركزىِ ارسطو- بطلميوس با رقيبى جدى روبهرو
شد. منش كپرنيكى، به تدريج، در كشمكش با ابرمنش جاافتاده و نيرومندِ
زمينمركز مجموعهاى از منشهاى خرد و ريز را به عنوان تأييدها و
استداللهاى موافق و مخالف به پيكرهى خود افزود و در نهايت به قدرى
فربه شد كه توانست مدل رقيب را از ميدان به در كند. اين كه شاخصهاى
تعيينكنندهى اين كاميابى چهها بودهاند، جاى بحث زيادى دارد. فايرآبند
نشان داده كه رقابت اين دو منش شكلى منصفانه و جوانمردانه نداشته و
247 لزوماً با معيارهاى درونىِ عقالنيت همخوان نيست
. كوون هم شرحى بر
عوامل اجتماعىِ مؤثر بر غلبهى ديدگاه زمينمركز پرداخته است، كه در آن