اندركنش ميان منشها
- طرد رقابتى
- طرد رقابتى، عامل اصلى افزايش پيچيدگى در سيستمهاى تكاملى
- همزيستى
- رابطه انگلی
- رابطه ى سركوبگرانه
هر پنج الگوى يادشده در ارتباطات بين منشها ديده مى شوند. هنگامى كه در عصر گاليله نظريه ى كپرنيكى در مورد گردش سيارات رواج يافت، نظريه ى زمين مركزىِ ارسطو- بطلميوس با رقيبى جدى روبه رو شد. منش كپرنيكى، به تدريج، در كشمكش با ابرمنش جاافتاده و نيرومندِ زمين مركز مجموع هاى از منشهاى خرد و ريز را به عنوان تأييدها و استدلال هاى موافق و مخالف به پيكره ى خود افزود و در نهايت به قدرى فربه شد كه توانست مدل رقيب را از ميدان به در كند. اين كه شاخص هاى تعيين كننده ى اين كاميابى چه ها بوده اند، جاى بحث زيادى دارد. فايرآبند نشان داده كه رقابت اين دو منش شكلى منصفانه و جوانمردانه نداشته و لزوماً با معيارهاى درونىِ عقلانيت همخوان نيست. كوون هم شرحى بر عوامل اجتماعىِ مؤثر بر غلبه ى ديدگاه زمين مركز پرداخته است، كه در آن درونى، بسته، و خودمختار بودنِ شاخص هاى مؤثر بر تكامل نظام هاي علمى را به چالش كشيده
آنچه در هر دو تحليل مشترک و براى علمگرايانِ راستكيش تكان دهنده است نقش عوامل غيرعقلانى در تعيين برد و باختِ دو نظريه ى رقيبِ مدعى عقلانيت است. چنان كه گفتيم، گزينش طبيعى فرآيندى پيچيده تر از آن است كه بتواند با تحويل شدن به هر عامل منفردى - خواه زيرساخت اقتصادى ماركس و خواه عقلانيت - توضيح داده شود
در نتيجه ى نهايى رقابت دو منشِ كپرنيكى و زمين مركزى، ردپاى طرد رقابتى را هم مى توان ديد. مدل زمين مركزى كه به دلايل تاريخى وناهمخوانى با منشهاى زمينه اىِ تحول يافته ى عصر نوزايى از رمق افتاده بود ميدان را به حريف واگذار كرد، اما در قلمروى كوچک و تخصصى به شكلى خاص همچنان بازتوليد شد. اين قلمرو، به فن دريانوردى مربوط مى شود.
در اين زمينه، مدلهاى خورشيدمركزى براى جهت يابى در شب كارآمد نيستند و حتى امروز هم دريانوردان براى جهتيابى از جداولى استفادهمى كنند كه مبنايش زمين مركزى است. بنابراين منش شكست خورده در قلمروى كه رقيب در آن بخت بلندى براى تكثير شدن نداشت جايگير شد و شكلى تخصص يافته از آن به تعادل با رقيب ديرينه اش دست يافت.
بهترين مثال براي همزيستى دو منش را در آيين ذن مى توان بازيافت. در آن هنگامى كه آيين بودا در 470 م. توسط راهبى سُغدى به نام بوديدارما به چين وارد شد، پيشاپيش نوعى عرفان بومى در اين كشور باليده و با نام آيين تائو مشهور شده بود. تائوگرايى و بوداگرايى از بسيارى از جنبه ها با هم تفاوت دارند. اعتقاد به دو نيروى يين و يانگ در تائوگرايى، بر خلاف آنچه گاه ابراز مى شود، با دو قطبِ لذت و رنجِ بودايى همتا نيست، چرا كه يين و يانگ فارغ از ارزش فرض میشوند و لذت و رنج به تعادل يا عدم تعادل شان مربوط می شود. به هر صورت، اين دو آيين كه از نظر ساخت معنايى تفاوتهايى عميق با هم داشتند، در مورد سلوک اخالقى فردگرايانه و بُعد عرفانى طبيعتگرايشان به هم شبيه بودند و به همين دليل هم پس از مدتى كوتاه )در حدود 490 م.( با هم تركيب شدند و ابرمنش دورگهى بزرگى راپديد آوردند كه به نام چان )در چين( يا ذن )در ژاپن( شهرت يافت. ذن نمونهاى به غايت موفق از منشهاى همزيست است. چرا كه عالوه بر دستيابی به قدرت تكثير باال، در تركيب معانى دو ابرمنش اوليه و پديد آوردن نتيجهاى بارور و جهشپذير كامياب شد. از نظر قدرت تكثير، گوشزد كردنِ اين نكته بيانگر است كه گسترش ذن در اروپا و آمريكا با رواجِ آن در برمه و اندونزى و هند پهلو مىزند. توانايى تركيب معناى آن را هم از اينجا مىتوان دريافت كه اغلب مفاهيمِ موجود در آن چندان دورگهاند كه نمىتوان فقط به سرچشمهاى بودايى يا تائويى نسبتشان داد. بارورىاش هم از كاربردهايش در هنر، هنرهاى رزمى، و پزشكى سنتى آشكار است. الگوى ارتباط انگلى ميان منشها را بهتر از هر جاى ديگر در جوکها و شايعهها مىتوان ديد. جوکهايى كه بسته به شرايط خاص توليد مىشوند، در واقع، منشهايى هستند كه بر زمينهى منشهاى ديگر سوار مىشوند و پا به پاى آنها منتقل مىشوند. يک نمونهى خوب از اين ماجرا را در منشهاى توليدشده پس از واقعهى بيستم شهريور )11 سپتامبر( مىتوان بازيافت. پس از نابودى ساختمانهاى تجارت جهانى، مجموعهاى از منشهاى كوچک - مانند دو سه نسخه جوکِ همدودمان و چند شايعه - به همراه خبرها و تحليلهاى جدى پديدار شدند، كه پا به پاى منشهاى جدى و رسمى تكثير مىشدند. در آن روزها حلقههاى دوستانهى كمى پيدا مىشدند كه هنگام تبادل نظر جدى در مورد اين واقعه به ذكر اخبار رسمى بسنده كنند و جوکها يا شايعهها را از قلم بيندازند. رابطهى سركوبگرانه، به فراوانى، در ميان منشهاى رقيبى كه تفاوت ميان قدرت تكثيرشان از حدى بيشتر باشد ديده مىشود. معموالً عاملى كه اين تفاوت چشمگير قدرت تكثير را رقم مىزند، دستور خاصى است كه