پیامدهای تفسیر افراطی مبانی اخلاقی

از ویکی زروان
نسخهٔ تاریخ ‏۲ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۸:۵۵ توسط Mehrdad.akhavan (بحث | مشارکت‌ها)

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به: ناوبری، جستجو

این سه مسئله وقتی درست فهم می‌شوند، که به زمینه‌اش، و دو حدِ مخاطره‌آمیزِ پاسخ نگفتن بدان اشاره‌ای کنم. زمینه‌ای که همه‌ی ما در آن حضور داریم، در دو لایه‌ی روانی و اجتماعی، نابسامان و آشوبزده و بنابراین انباشته از خشونت است. در سطح اجتماعی، نهادهای اجتماعی جوامع مستقر بر ایران زمین در نیم قرن گذشته دستخوش تباهی و انهدام بوده‌اند و امروز تقریبا کارکردهای خود را از دست داده‌اند. این روند در سالهای گذشته به انقلاب، جنگ، درگیری‌های جوراجورِ سیاسی و فرهنگی، افول اقتصادی و مهاجرت پردامنه از ایران زمین منتهی شده است و با همین الگو در تمام کشورهای مستقر بر حوزه‌ی تمدن ایرانی دیده می‌شود.

در سالهای اخیر، این روند به افول ارزشهای اخلاقی و فروپاشی استوارترین نهادهای سنتی –از جمله خانواده- در جامعه‌ی خودِ ما انجامیده است. از این روست که مردمان چنین به خشونت خو کرده‌اند و آن را عادی می‌پندارند. این تباهی نهادی که در سطح اجتماعی آغاز شده، در نهایت به سطح روانشناختی نیز نشت کرده و نتیجه‌اش زایش «من»هایی ضعیف و ناتوان بوده که در ضمن پرخاشگر و خشونت‌ طلب هم هستند. در سالهای اخیر رواج و عمومی شدن استفاده از رسانه‌هایی نوظهور مانند فیس‌بوک، موهبتی بوده برای کسانی که قصدِ بررسی و بازبینی موقعیت‌ من‌های امروزِ ایران را دارند. با مرور آنچه که در این رسانه‌ها انعکاس می‌یابد، به روشنی می‌توان دریافت که «من»های امروز، به لحاظ آماری افرادی خشمگین و نابردبار و پرخاشگر هستند، که از اختلال در یک ارتباط و کشمکش با یک دیگری به رابطه‌ی مختل دیگری پناه می‌برند و زمینه را برای کشمکشی نو فراهم می‌آورند. بسامد غیبت، ناسزا، خشونت زبانی و بی اخلاقی‌هایی که تا چند سال پیش دور از ذهن و نامنتظره می‌نمود، چندان زیاد شده که دیگر کسی را شگفت‌زده نمی‌کند. در این شرایط این پرسش برجسته می‌شود که چگونه می‌توان خردمندانه و اخلاقی زیست، و به پیمانهای زروانی پایبند ماند؟

شاید هیچ چیز بهتر از دو مثال تاریخی موقعیت دوگانه‌ی ما و سراشیب های لغزش فردای ما را نمایش ندهد. یکی از آنها، تاریخ کلیسای کاتولیک است. نهادی که با شعارهایی اخلاقی و تاکید بر ارزشهایی مانند فروتنی، خاکساری، نیکوکاری، و محبت به دیگران تاسیس شد، و تا امروز سرسختانه به این شعارها چسبیده است. اما در ضمن همین نهاد خشن‌ترین و آزارنده‌ترین تاریخِ نهادهای دینی را در طول تاریخ بشر داشته است. این همان نهادی است که جنگهای صلیبی، سرکوب هزار ساله‌ی فرهنگ در اروپا، عصر استعمار و برده‌داریِ متصل بدان، و تا حدودی فاشیسم ایتالیایی و اسپانیایی را پدید آورده است.

به عنوان نمودی از سویه‌ی دیگر این پرتگاه، می‌توان به مثالی یکسره ناهمگون اشاره کرد. در هند دینی هست به نام جین که سابقه‌اش به دوران بودا و حتا کمی پیش از وی باز می‌گردد. دینی است عقلانی، اخلاقی و دست کم در آغازگاهش با جنبه‌ای ضدخرافی، که مبنای اخلاقی‌اش آهیمسا یا پرهیز از آزار رساندن به دیگران است. جین‌ها نه شکار می‌کنند و نه به جنگ می‌روند، و از هر نوع آسیب رساندن به جانداران خودداری می‌کنند. گزارشی در دست است از یک جامعه‌ی در بنگال که به این کیش گرویدند و چون نمی‌توانستند مثل سابق ببرهای جنگلی را شکار کنند یا در برابر ایشان از خود دفاع کنند، همگی توسط ببرهای شکارچی از پا در آمدند. این جامعه‌ی جین با وجود پایبندی استوارانه‌اش به اخلاق، در نهایت نابود شد، چون از ذهنیت لازم برای رویارویی با خطری طبیعی و قابل‌پیش‌بینی بهره‌مند نبود.

ناگفته پیداست که اینجا قصدم نقد یا بررسی مبانی فلسفی و اخلاقی کیش کاتولیک یا دین جین نیست. تنها می‌خواهم به پیامدهای تفسیر افراطی مبانی اخلاقی و عدولِ منظم از آن (کاتولیک‌ها) یا تقید نابخردانه و سرسختانه به شکلی ساده از قواعد اخلاقی (جین‌ها) اشاره کنم. یکی به تباهی اخلاق و انقراض معنا می‌انجامد و دیگری به تباهی خویشتن و انقراض نهادِ اخلاق‌مدار.