خرد من و جمها

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

شيفته ي تقارن شدن، به خِرَدي ميانه حالانه منحصر است؛ خردي كه بتواند جمها و تقارن حاكم بر آنها را ببيند، اما نقش خويشتن در شكست اين تقارن و اهمين جمها در شناخت و مخلوقِ «من» بودنِ جمها را نفهمد. چنين شناسنده اي است كه در برخورد با تقارن فلج میشود و امكان بهره برداري از جمها را از دست میدهد. اين به كسی مربوط میشود كه حضور دايمی جمها، و ضرورتشان براي شناخت را درنيابد و متوجه نشود كه تقارن حاكم بر جمها در نهايت شكسته خواهد شد. اگر به دست خودِ شناسنده چنين نشود، شرايط محيطی و عوامل كاتوره اي يا سازمان يافته ي پيرامونی چنين خواهند كرد. تقارن از آنجا كه تفاوت را مورد شک قرار میدهد و تمايز را حذف میكند بر روندهايی كه به تصميم گيري و انتخابِ قاطع ربط دارند، اثري تخديركننده دارد. تقارن اصولا از اين رو فريبنده و جذاب می نمايد كه با از ميان بردن تمايز و تيزي و باد و بروتِ ترجيح ها، شكلی از رامش و آسودگی تخديرآميز را به همراه می آورد. جانداران و به ويژه شناسندگانی كه به ماهيت درونی انتخاب هاي خويش آگاهند، خواه ناخواه از نوعی خستگی عضلاتِ انتخاب رنج می برند، و درک تقارن التيامی براي اين رنج است. اما خطر در آنجاست كه ممكن است اين رفع خستگی به فلج شدن منتهی شود، و اين به خردهاي نيم بند تعلق دارد.