زبان، چارچوبی انضباطی

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

نظام زبانی، به عنوان چارچوبی انضباطی، ناگزیر است تا طرح پرسش های جدید را کنترل کند. زبان باید بتواند ابزاری مدیریتی برای فهم چیزها و رخدادها را به دست دهد، به طوریکه همه چیز در قالبی آشنا و ملموس شناخته شود و به کار گمارده گردد. در صورتی که زبان نتواند چنین کند، حیرت و شگفتی اولیه ی مورد بحث ما بازخواهد گشت و اعتبار و مشروعیت نشانگانِ زبانی و معانیِ نهفته در آن را مورد چالش قرار خواهد داد و این امری است که همواره رخ میدهد؛ یعنی زبان، با وجود کارآمدیِ چشمگیری که از خود نشان می دهد و با وجود اقتداری که در نیرنگ خود نهفته دارد، همواره توسط پیچیدگی و آشوب پنهان در زیستجهان تهدید میشود.


زیستجهان، همواره با جریان های دور از انتظار، نوپدید، و ناآشنا بر بافت ملموس و آشنای زبانی فشار وارد می آورد و اعتبار معناهای نهفته در نشانگان را به چالش میکشد. به این ترتیب، در یک نظام اجتماعیِ پایدار و در ساختاری زبانی که نیرنگی کارآمد را به کرسی نشانده باشد، تجربه های جدید و شگفتی که در زیستجهان رخ می دهند و از دام تله ی برچسب گذاری زبان می گریزند، همواره جسته و گریخته و کنترل شدنی هستند. در چنین شرایط هنجارینی، ضربآهنگ تجربه ی امر شگفت و بسامد رخنه ی شک و تردید در معنای نمادهای زبانی، کمتر از آن است که کارآیی نیرنگ را تهدید کند. در این حالت، رمزگان زبانی و نمادهای معرف چیزها و رخدادها وضعیتی پایدار و استقرار یافته دارند و تداومِ زیستجهانی هنجارین و مهار شده و اجتماعی شده را ممکن می سازند.


زبانی موفق است که بتواند با سرعتی بیش از تجربه ی امر شگفت، محتوای آن را رمزگذاری و کنترل کند و به این شکل عناصرِ زیستجهان را آشنا و هنجارین بنماید و توافق اجتماعی بر سرشان را پایدار نگه دارد. در صورتیکه نشانگان زبانی با سرعتی کافی دوشاخهزایی نمایند و با ضربآهنگی تند زاییده شوند و رمزگذاری امر شگفت را در همان ابتدای ظهورِ این تجربه به انجام رسانند، زبان موقعیت و مشروعیت خود را حفظ میکند و در پیکربندی شناختِ اعضای یک جامعه، کامیاب میگردد.

اما هر از چندگاهی، ممکن است انقلاب هایی در سطوح گوناگون فراز بروز نماید. این امکان هست که آشوبِ هم سرشت با هستی، درحوزه های زیستی، روانی، اجتماعی یا فرهنگی زورآور شود و سدِ بازدارنده ی زبان را در هم بشکند و معنای نمادها و تقدس کلیدواژگانِ مشروعیت بخش را با ابهام و تردید روبرو سازد. در این شرایط امر شگفت، فشاری مقاومت ناپذیر پیدا می کند و به دریده شدنِ بافت زبان و برهم خوردنِ مفصل بندی نشانگان و معناها دامن میزند.آنگاه، امر شگفت همچون شهودی بیرون از زبان، توسط ذهنِ من لمس میگردد، بی آن که به شکلی کامل و مهار شدنی در بافت زبان بگنجد.

من که در سطح روانشناختی، گذشته از چارچوب عقلانی و مستدلِ زبانمدار، به چارچوبی هیجانی، عاطفی و شهودی نیز مسلح است، توسط این نظامِ رقیب با زبان، شگفتی زیستجهان را درک میکند و برای بازسازی تصویر ذهنی خود از زیستجهان به انقلابی در زبان دست می یازد. این همان است که ممکن است در حوزه های خاصِ زبانی، مانند حوزه ی دانش، اعمال شود یا آنکه کلیت یک نظام زبانی را دستخوش تغییر سازد.

تامس کوهن در ساختار انقلاب های علمی به خوبی نشان داده است که چگونه تجربه ی امر شگفت میتواند به دگردیسیِ یک نظام معناییِ علمی، مانند مکانیک نیوتونی، و تبدیل شدن اش به یک چارچوب جدید علمی در همان حوزه منتهی شود. به عنوان مثال، او بحث خود را بر گالیله و دگردیسی جهان بینی بطلمیوسی به کوپرنیکی متمرکز کرده است. سخنی مشابه را میتوان در مورد گذار از جهان بینی نیوتونی به جهان بینی کوانتومیِ جدید عنوان کرد و نیز مشابه این قضیه را که نویسندگان دیگری در مورد زیست شناسی پیشاداروینی و پساداروینی نشان داده اند.

نکته ی عمده آنکه این گذارها و این گسستها و انقلاباتی که در نظام های نشانگانی صورت می گیرد، ممکن است در عرصه ی علمی و شناختی، یعنی در حوزه ی ارتباط میان من و جهان، باشد یا آنکه در حوزه ی ارتباط میان من و من شکل بگیرد و این همان است که انقلاب های زیبایی شناسانه و جریان های هنری و چرخش های عمده ی تاریخی در حوزه ی ذوق را رقم میزند. به همین ترتیب ممکن است در حوزه ی من و دیگری نیز چنین انقلابی رخ دهد و این همان است که جریان های سیاسی، انقلاب های دینی و تحولات مهم در ساختارهای حقوقی و ایدئولوژیک را ممکن میسازد.