سرنوشت - سرگذشت
از ویکی زروان
اصل روايت
- نمایشنامه و زندگینامه که فرآورده هایی فرهنگی و روایت هایی کلان هستند، در سطح روانی به نسخه هایی شخصی و منحصر به فرد تبدیل میشوند که از روی همان سرمشق فرهنگی رونویسی شده اند.
- شکل درونی شده و شخصیِ زندگینامه سرگذشت، و شکلِ درونی شده ی نمایشنامه سرنوشت نام دارد.
- سرگذشت و سرنوشت همتاهای دو مفهوم پیش گفته در سطح روانی هستند. واسطه ی نگارش این دو، زندگینامه است که منشی فرهنگی است، اما در دسترس سطح روانی قرار دارد و به عنوان مرجعی برای فهم رخدادهای روزمره به کار برده میشود.
- سرنوشت و سرگذشت با توجه به پیچیدگی شرایط زندگی آدمیان و منحصر به فرد بودنِ موقعیت های زیسته ی هر کس، یگانه و بی همتاست، اما به دلیل رونویسی از منابعی روایی و همگون، شباهت های ساختاری پایه ای با سرنوشت و سرگذشت دیگران پیدا میکند.
پیروی از روايت
- سرنوشت و سرگذشت به صورت سرمشق هایی کلان برای فهم زمان آینده و گذشته به کار گرفته میشوند و زندگی من را به توالیِ رمزگذاری شده و پیوسته ای از رخدادهای روایت پذیر تبدیل میکنند.
تله ی قهرمان
- کل خاطره های حافظه ی من در سطح روانی به سرگذشتی فرو کاسته میشود و پیش بینی ها و برنامه ها و اهداف من نیز به سرنوشتی تحویل میشوند.
- در نتیجه، من از گذشته و آینده ای که تداومی از اکنون باشد کنده میشود و زمان را به صورت کمیتی خطی و مکانگونه تجربه میکند.
- این ماجرا، بزنگاهِ اصلی از میان رفتن درنگ و ظهور نیرنگ است.
راهبرد سروش
- من سرنوشت خود را تعیین میکند و سرگذشت خود را با بازخوانی و ارزیابی مجدد بازنویسی می نماید
پرسش
- سرگذشت و سرنوشت از نظر ساختاری چه شباهتی با هم دارند؟
- این دو چه ارتباطی با زمان گذشته و آینده پیدا میکنند؟
- چرا زندگینامه و نمایشنامه این ارتباط انداموار را با محور زمان ندارند؟
- آیا میتوان درنگ و فرشگرد را قربانی به هم جوش خوردنِ سرگذشت و سرنوشت دانست؟
تمرین
- سرنوشت و سرگذشت خود را بازبینی کنید و نمایشنامه و زندگینامه ی همتای آن را در سطح فرهنگی بیابید.
- توجه داشته باشید که ممکن است این دو متن از روایت هایی متکثر و پاره هایی به هم چسبیده از زندگینامه ها و نمایشنامه های گوناگون تشکیل شده باشند.