فتق فرهنگ: دربارهی فرار مغزها
روزنامه¬ي نوروز- چهارشنبه 8/8/1380
...و كرورها مردم ايران را ببينيد كه از كشور خود به خارج گريخته اند و درمانده و سرگردان ، فراموش كرده اند كه ايرانِی اند... سيد جمال الدين اسدآبادِی
1. آنچه كه در اين اواخر با نام فرار مغزها شهرت يافته ، پديده اِی نوظهور يا الگويِی نامنتظره ايست .نسلهاِی متوالِی از ايرانيان ، مهاجرتهاِی دسته جمعِی ايلها و طايفه ها را به خارج از مرزهاِی كشورمان ديده اند، صف های طولانِی و درازِ پشت در سفارتخانه هاِی خارجِی ، دست كم بيست سال است كه براِی چشمان ما وارثان عنوان "نسل جديد"، آشناست . يك مرور سريع بر تاريخ اين مرز و بوم ، نشان مِی دهد كه صادرات جمعيت به ويژه جمعيت نخبه از ايران ، قدمتِی ديرپا دارد و گريز همه گير و انبوه ِمردمِی كه زيستن در كنار ساير خويشاوندان و " هم ميهنانشان " را نادلپذير مِی يافتند، الگويِی تكرارِی در رفتار ملِی ماست . هجرت پارسيان به هند به دليل حمله ِی اعراب ، خروج انديشمندان و نخبگان صنعتگر و هنرمند از مرزهاِی غربِی در اثر حمله ِی مغول ، گريز بخشِی از جمعيت سِنِی كشور، در دوران حكومت صفويه ، هجرت صوفيان به ويژه فرقه ِی نعمت اللهِی به هند در عصر فتحعلِی شاه ، و در نهايت فرار چندين ميليون نفره ِی قشر تحصيل كرده و تكنوكرات ايرانِی ، در چند سال نخست پس از انقلاب اسلامِی ، آنگاه كه در كنار موج جديد مهاجرت جوانان نخبه به كشورهاِی مهاجرپذير نگريسته شوند، حكايت از قاعده اِی دارند كه بر رفتار اجتماعِی اين ملت كهنسال حاكم بوده ، و "نشت " حاملان خرده فرهنگهاِی معمولا" مترقِی تر را به خارج از مرزهاِی ملِی كشورمان رقم مِی زده است . امروز ما در ميانه ِی دور جديدِی از اين حجامت شوم فرهنگ كشورمان هستيم ، حجامتِی كه بِی ترديد دوران نقاهتِی مملو از كم خونِی و ضعف سستِی را همچون گذشته به دنبال خواهد داشت .
2. فرار مغزها، يا هر برچسب ديگرِی كه بر اين الگوِی خطرناك متصل شود، پديدارِی اجتماعِی است كه با ابزارهاِی علمِی و نظرِی موجود تحليل پذير، تفسيرپذير و مهارشدنِی است . هيچ قانون تغييرناپذير و جبر آهنينِی ، بر خونريزِی ادوارِی رگهاِی فرهنگ ايران حاكم نيست . آنچه كه ما با آن روبرو هستيم ، پديدارِی است عينِی كه بايد با رويكردِی عقلانِی مورد سنجش و بررسِی قرار گيرد تا شاخصها وعوامل تعيين كننده اش براِی دستيابِی به راهكارهاِی عملِی استخراج گردد. پس قاعده مند بودن دوره هاِی فترت ناشِی از گريز نخبگان ، يا فرار مغزهاِی ناشِی از فترت ، به معناِی جبرِی بودنش نيست .
3. فرار مغزها اگر به عنوان پديده اِی سيستمِی نگريسته شود، و با ابزار نظريه هاِی سيستمهاِی پيچيده تحليل شود، چند ويژگِی گويا و بيانگر را آشكار مِی كند.
نخست آن كه رفتارِی با يك نقطه ِی بحرانِی (critical point)(1) و يك گسست ناشِی از گذار حالت (phase transition)(2) است . به عبارت ديگر نوع قاعده ِی هم افزاِی (3) حاكم بر آن به گونه اِی است كه مهاجرت گروهِی از نخبگان كه معمولاِ در پاسخ به محركِی اجتماعِی (مثل قضيه ِی كوِی دانشگاه يا مهاجرپذيرِی سفارت كانادا) انجام مِی شود گروه بيشترِی را به رفتن از خارج كشور تشويق مِی كند، و با خروج اين عده ، باز هم گروهِی بزرگتر فضا را براِی خود ناخوشايند و تحمل ناكردنِی مِی يابند.
در نهايت ، بازخوردِ مثبت ِ ناشِی از اين روند، سبب مِی شود كه قشر نازك و نوپاِی نخبگان علمی /فرهنگی كشور كه با توجه به تكرارِی بودن اين روند صدور مغز، معمولاً جوان هم هستند طِی فرايندِی شبيه به هسته گذارِی (Nucleation)(4) به خارج از كشور مكيده مِی شوند. به اين ترتيب ميل مهاجرت به خارج از كشور، توسط وجود امكان آن تشديد مِی شود ، و هر دوِی اين عوامل به همراه فضاِی تبليغاتِی /ذهنِی توليد شده با آن "باقِی ماندن در كشور" را به حالتِی غير عادِی ، شرم آور و ناخوشايند تبديل مِی كنند. در نتيجه اعضاِی وابسته به طبقه ِی نخبه ، و ساير افراد تحت تاثير ايشان ، بدون اينكه دليل خودآگاهانه ِی منطقِی براِی رفتن از كشور داشته باشند، فارغ از اينكه شرايط موجود در آن سوِی مرزها را درست بشناسند، و پيش از آنكه نقدهايشان را نسبت به شرايط پيرامونِی خود صورتبندِی كرده و درصدد رفع آن برآيند، خود را درگير "تكاپو براِی رفتن " مِی بينند. و اين موج بسيارِی را با خود خواهدبرد.
4. رفتار اجتماعِی اِی كه ذكرش رفت ، پس از عبور از نقطه ِی گذار ياد شده، به صورت يك بحران جامعه شناختِی جلوه مِی كند. نقطه ِی بحرانِی مِی تواند زير عنوان "تعداد پايه ِی لازم از مهاجرين كه براِی متقاعد كردن افراد باقِی مانده ، به مهاجرت از كشور كافِی است "، در نظر گرفته شود . ناگفته پيداست كه تعيين كمِی چنين شاخصِی ، نيازمند پيمايشهاِی آمارِی است اما فعلاِ به عنوان يك متغير نظرِی ، مِی توان به آن اشاره كرد .
تخليه ِی كشور از نيروِی متخصص و ورزيده ِی فعال ، نتيجه ِی عينِی اين روند مِی باشد. چنين امرِی ،كاهش معنادار توليدات نرم افزارِی (علمِی ، ادبِی ، هنرِی و...) را با زوال سازمان يافتگِی و ضعف مديريت در نهادهاِی اجتماعِی (كه ناشِی از مهاجرت مديران صنعتِی و دولتِی است ) تركيب خواهد كرد و در نهايت چشم انداز منطقِی هر موج مهاجرت و هر شوك ناشِی از فرار مغزها، ورود دوباره به چرخه ِی معيوبِ عقب ماندگی بستر نامساعد فرهنگِی فرار مغزها را رقم خواهد زد .
5. اگر نگاهِی علت جويانه و آسيب شناسانه به پديده ِی فرار مغزها بيندازيم ، به دو دسته از عوامل موثر در فراگير شدن اين روند بر مِی خوريم:
الف ) دلايل اجتماعِی : به نظر مِی رسد همگرايِی دو نيروِی داخلِی و خارجِی در به راه انداختن روند تخليه ِی نخبگان از كشور دخالت داشته باشند.
در مرتبه ِی نخست، اين جريان براِی كشورهاِی پذيرنده ِی مهاجر مفيد است. جذب نيروهاِی متخصصِی كه به هزينه ِی كشورِی ديگر رشد كرده و تربيت شده باشند، براِی تمام جوامع صنعتِی فاقد نيروِی كار كافِی ، موهبتِی اقتصادِی است . كافِی است نگاهِی به جوامع صنعتِی و سياست گذارِی شان در رابطه با ايران داشته باشيم ، تا به سود آوردن اين "واردات نخبه " پِی ببريم . يكِی از عوامل همه گير شدن موج كنونِی مهاجرت ، تبليغات و فضاِی اطلاعاتِی اِی بود كه چند سال پيش در اطراف سياست مهاجرپذيرِی كشورهايِی مانند كانادا و نيوزيلند ايجاد شد. همچنين به طور مرتب خبر از نهادهاِی سودآورِی به گوشمان مِی رسد كه در كشورهاِی مهاجرپذيرِ اروپايِی و آمريكايِی مستقر شده اند و شاهرگهاِی تجارت مغز را كنترل مِی كند .
در مرتبه ِی دوم ، خروج نخبگان نسل كنونِی از كشور به سود برخِی از جريانات اصلِی و اقتصادِی داخلِی هم تمام مِی شود. فشار همين نيروِی نخبه ، دليل اصلِی گذار ساخت سياسِی و اقتصادِی جامعه از حالت سنتِی به مدرن است . با هر خيزابه از موجهايِی اين چنينِی ، اين گذار اندكِی بيشتر به تعويق مِی افتد. برخِی از حركات اجتماعِی و سياسِی اخير، به طور خودآگاهانه يا ناخودآگاهانه روند مهاجرت نخبگان را تشديد كرده است . حتِی اگر اين حركات از سوِی جناح هاِی ذينفع هم انجام نشده باشند فرضِی كه پذيرش آن دشوار است باز هم نتيجه ِی كوتاه مدت آن به سود اين اقليت خواهد بود. كوتاه مدت بودن اين سود آورِی به معناِی آن است كه بازتاب نهايِی ويرانگر آن پس از گذشت يك نسل ، دامنگير تمام ايرانيان مانده و رفته ، ذينفع و غير ذينفع خواهد شد. چنان كه تكراراين الگو را در تاريخ دراز و ناخوشايندمان ، بارها ديده ايم . بنابراين در صورت پذيرش خودآگاهانه بودن چنين تحركهايِی ، بايد بر كوته بينانه بودن و ويرانگر بودن نگرش پشتيبان آن افسوس خورد.
ب ) دلايل روانشناختِی : به نظر مِی رسد كه مهاجرت به خارج ، علاوه به دلايل سياسِی /اقتصادِی ياد شده ، در ساخت روانِی ما ايرانيان هم ريشه دارد. اگر بخواهم تنها به يك دليل به عنوان برآيند عوامل روانِی موثر بر اين روند اشاره كنم ، به عبارت " هويت زدايِی " بسنده خواهم كرد.
گويا ما ايرانيان ، به دلايل تاريخِی و فرهنگِی متعددِ گوناگون ، خودانگاره اِی نازيبا، نامتعادل و نامنسجم از خويش را در ذهن داشته باشيم. فراوانِی عباراتِی كه معمولاِ به عنوان ناسزا و شكايت از رفتار ناخوشايند ديگران به كار مِی روند، و بر قالب معنايِی "همه ِی ما ايرانيان چنين و چنانند" دلالت دارد، دست كم دو نكته را روشن مِی كند. نخست اين كه تصوير ذهنِی ما از واژه ِی "ايرانِی " ، زيبا و شايسته و دلپذير نيست ، و دوم اين كه گويا خود را چندان ايرانِی نمِی دانيم . هويت ما ايرانيان ، در فراز و نشيب تاريخ هولناكمان ، آن قدر در زير فشارهاِی سياسِی و ايدئولوژيك داخلِی و خارجِی فشرده شده ، و آن قدر در زير پتك سركوب سياسِی لگد كوب شده است ، كه تنها شبحِی رقيق ، كمرنگ و تكه پاره از آن بر جاِی مانده است .
اين هويت ، دستاويزِی محكم براِی نيل به وفاق اجتماعِی را فراهم نمِی كند. پيامد آن همان است كه شاهدش هستيم ، از تنشهاِی ميان خرده فرهنگهاِی داخلِی و سرزنش ديگران به دليل كوتاهِی هاِی خود گرفته ، تا سستِی پيوندمان با كشورمان و آمادگِی عجيبمان براِی فراموش كردن آنچه كه هستيم .
همان طور كه در عينيت سردِ علمِی ، هيچ كس گناهكار نيست ، گناه سستِی و ضعف خودانگارهی ما هم ، بر گردن هيچ كس جز خودمان نيست . تصوير پرداخته شده از واژه ِی "ايرانِی "، كه قرار است تعيين كننده ِی هويت جمعِی ما باشد، مثل بسيارِی از تصاوير ديگر در جهان نيمه مدرن ِ ما، زير تاثير رسانه ها شكل گرفته است . رسانه هاِی ما از نيم قرن پيش به اين سو، تصويرِی تكرارِی ، نادرست و نا خوشايند را به ذهن هايمان تزريق كرده اند.
دولتِی و سياسِی بودن رسانه هاِی مبلِغ اين تصوير، و غياب فضاهاِی عمومِی لازم براِی طرح انگاره هاِی غنِی تر و پخته تر، به فاجعه اِی انجاميده است كه يك گوشه اش را در هويت زدايِی از نسل جوان امروزِی و يك نمودش را در پديده ِی مهاجرت مِی بينيم .
از سوِی ديگر، رسانه هاِی رقيب ِ خارجِی ، كه آنها هم در كار تصويركردن نوعِی انگاره از ايرانيان بوده اند، با وجود موفقيتشان در هم عنانِی با ابزارهاِی تبليغاتِی داخلِی ، تصويرِی به همان اندازه ناخوشايند و تحقيرآميز ترسيم كرده اند. از تبليغات رسمِی كشورهاِی اروپايِی در مورد "ايرانِی هاِی نيمه فاشيست ِ متعصب ِ تروريست " گرفته تا الگوهاِی گاه رواج يافته ِی "ايرانِی لوس آنجلسِی " و فيلم هايِی مثل " بدون دخترم هرگز"و "وقدرت دلتا". به اين ترتيب ، اذهان نسل جوان ما، ناچار بوده در بمباران منشها و برداشتهايِی پراكنده ، تكرارِی و سياست زده ، هويت خود را تعريف كند. شايد گورزاد بودن تصويرِی كه ايرانِی از خود دارد، ناشِی از تاثير اين كواكب نحس باشد.
6. اگر بخواهم آنچه را كه گفتم جمع بندِی كنم، چنین مِی شود:
فرار مغزها در تاريخ ماواپسزدگِی نسل نخبه ِی نورسيده و تداوم عقب ماندگِی، نشانگر چرخه اِی معيوب و باز خوردِی مثبت است كه مِی تواند در بهترين حالت به تداوم ضعف كنونِی فرهنگمان ، و در بدترين حالت ، به انقراض آن منتهِی شود.
حال با همه ِی اين حرفها چه بايد كرد؟
از نمودار ساده ِی بالا راهكارهاِی مشخصِی را مِی توان استخراج كرد. نخست : لزوم باز تعريف هويت ايرانِی است . باز تعريفِی خود جوش ، درونِی ، غير سياسِی و واقع بينانه . به گونه اِی كه خودانگاره ِی ايرانيان از مفهوم "ايرانِی " آن قدر جذاب و واقعِی باشد، كه شصت ميليون ايرانِی از شريك بودن در آن سرافراز باشند. آنچه امروز به عنوان خودانگاره ِی ايرانِی وجود دارد، تصويرِی غيرواقعِی ، شرم آور و تحقيرآميز از خويشتن است . تصويرِی عقب مانده و ناخوشايند، كه به دليل اشتباه ، يا تمايل به سركوب و سلطه ، توسط رسانه هاِی داخلِی و خارجِی توليد شده است . اين تصوير نه به دليل درستِی يا غنا و قدرتش ، كه به دليل غياب ساير تصاوير رقيب تا به امروز دوام آورده است . اگر ايرانِی بودن را خردمندانه و سنجيده ، در فضايِی نقادانه و آزاد، بازتعريف كنيم ، تكيه گاه لازم براِی توانمندِی مان هم خود به خود ايجاد خواهد شد. دوم : لزوم بازتعريف اين هويت ، به شكلِی كه امكان بازجذب سرمايه ِی انسانِی از دست رفته را فراهم كند. هم اكنون كه اين سطور را مِی خوانيد، بخش عمده اِی از نخبگان كشور ما، با تابعيت و هويت نيم بند جديدِ كشورهاِی مهماندارشان ، در سراسر جهان پراكنده اند. آنچه كه در موردش صحبت مِی كنيم ، ميليونها جوان متخصص ايرانِی است ، كه در ده ها كشور به فعاليت و زندگِی مشغولند.
در هنرهاِی رزمِی چينِی ، و به ويژه در تاِی چِی چوان ، از قرنها پيش حقيقت ارزشمند بودن شرايط دشوار و خطرناك شناخته بوده است . شايد به هنگام مبارزه با حريفِی نيرومندتر از خود برخورد كنيد، اما هميشه راهِی براِی استفاده از سنگينِی و زورمندِی حريف براِی غلبه بر خودش وجود دارد. شرايط كنونِی ما نيز چنين است . در موقعيتِی بسيار نااميدكننده و دشوار قرار داريم . سيل مهاجرت به خارج ظاهراً از نقطه ِی بحرانِی گذشته است و به جريانِی فراگير از "رفتن خوب ها و تواناها " منتهِی مِی شود. نتيجه ِی آن ، برهوتِی خواهد بود كه تنها اقليتِی كوچك از سر سخت ترين ها و شايد نيرومندترين ها در آن باقِی مِی مانند. اما همين اقليت ، اگر موقعيت خود را خوب بشناسند، و آن قدر توانا باشند كه در زايش هويتِی نو براِی خويش كامياب شوند، به نيرومندِی حريفِی به تنومندِی تاريخ غلبه خواهند كرد. مگر نه اينكه ما در سراسر جهان ميليون ها دوست بالقوه ِی متخصص و جاافتاده داريم كه مِی توانند مخاطبان ما باشند؟
اگر بتوانيم بِی آن كه از خود بودنمان دست بر داريم ، تعريفِی دقيق تر، زيباتر و نيرومندتر از خويشتن به دست دهيم ، اگر بتوانيم اين تصوير را با يكديگر شريك شويم و بر " اينچنين بودن "به توافق برسيم ، اگر ايرانِی بودن را خود بسازيم و بر حفظ آن همراه شويم ، اگر به جاِی اجبار و اطاعت از الگويِی ناسودمند و ناتوان ، آفرينش الگويِی درخشان و جديد را بنشانيم ، اگر ايرانيان گريخته و هويت زدايِی شده ِی پراكنده در جهان را، در اين تصوير شريك كنيم ، آن گاه ...
شروين وكيلی 18/9/1379
يادداشت
1-نقطه ی بحرانی : برهه ای خاص يا اندازه اِی ويژه از شاخص تعيين كننده ِی رفتار يك سيستم ،كه در آن رفتارهاِی آشوب گونه رخ ميدهد . 2- گذار حالت : انباشت تغييرات كمِی در يك سيستم پويا (dynsmic ) و تبديل شدن آن به تغييرِی كيفِی است كه كل حالت سيستم را دگرگون مِی كند . 3- Synergic: روند گذار حالت از يك نقطه خاص از سيستم است .مثل تبلور كه از يك بلور ريز اوليه شروع ميشود .