منشها و بیماریهای روانی
از هم گسيختگى شالوده ى روانىِ «من»، آنچنان كه در بيماري هاى روانى ديده مى شود، به خوبى با مدل ما از منشها قابل تفسير است. شيزوفرنى را در كل، مى توان به صورت طيفى وسيع از نشانگانِ مربوط به از هم گسيختگى شبكه ى ابرمنشهاي تعريف كننده ى من-ديگرى-جهان در ظر گرفت؛ حالتى كه در غياب منشهاى سازماندهنده ى كنش متقابل من- ديگرى پيش مى آيد و در نهايت منجر به فروپاشى هنجارهاى پايه ى رفتارى در «من» مى گردد.
همچنين، حالات پارانوئيد با پايدارى سرسختانه ي منش هايى خاص در مورد رابطه ى «من» و ديگرى قابل تحليل است، و مى توان اوتيسم را درقالب چيرگى افراطىِ ابرمنش هاي مربوط به «من» را بر منشهاى ديگرى-جهان بهتر فهميد. به اين ترتيب امكان بنا نهادن شكلى تحليلى از آسيبشناسى روانى بر مبناى نظريه ى منشها وجود دارد. در اين چارچوب، بايد حالات بيمارگونه را با استفاده از بوم شناسى منشهايى كه در هر يک حضور دارند، و تحليل شكل ارتباطشان و نوع خوشه بندى شان، از نو تعريف كرد، و درمانهاى نرمافزارى ترى را در راستاى بازسازماندهى مفصل بندى ميان منشها، ابرمنشها، و رفتارهاى ناشى از آنها ابداع نمود.