اندركنش ميان منشها

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

رقابت؛ جوهره تکامل


هر پنج الگوى يادشده در ارتباطات بين منشها ديده مى شوند. هنگامى كه در عصر گاليله نظريه ى كپرنيكى در مورد گردش سيارات رواج يافت، نظريه ى زمين مركزىِ ارسطو- بطلميوس با رقيبى جدى روبه رو شد. منش كپرنيكى، به تدريج، در كشمكش با ابرمنش جاافتاده و نيرومندِ زمين مركز مجموع هاى از منشهاى خرد و ريز را به عنوان تأييدها و استدلال هاى موافق و مخالف به پيكره ى خود افزود و در نهايت به قدرى فربه شد كه توانست مدل رقيب را از ميدان به در كند. اين كه شاخص هاى تعيين كننده ى اين كاميابى چه ها بوده اند، جاى بحث زيادى دارد. فايرآبند نشان داده كه رقابت اين دو منش شكلى منصفانه و جوانمردانه نداشته و لزوماً با معيارهاى درونىِ عقلانيت همخوان نيست. كوون هم شرحى بر عوامل اجتماعىِ مؤثر بر غلبه ى ديدگاه زمين مركز پرداخته است، كه در آن درونى، بسته، و خودمختار بودنِ شاخص هاى مؤثر بر تكامل نظام هاي علمى را به چالش كشيده


آنچه در هر دو تحليل مشترک و براى علمگرايانِ راست كيش تكان دهنده است نقش عوامل غيرعقلانى در تعيين برد و باختِ دو نظريه ى رقيبِ مدعى عقلانيت است. چنان كه گفتيم، گزينش طبيعى فرآيندى پيچيده تر از آن است كه بتواند با تحويل شدن به هر عامل منفردى - خواه زيرساخت اقتصادى ماركس و خواه عقلانيت - توضيح داده شود


در نتيجه ى نهايى رقابت دو منشِ كپرنيكى و زمين مركزى، ردپاى طرد رقابتى را هم مى توان ديد. مدل زمين مركزى كه به دلايل تاريخى و ناهمخوانى با منشهاى زمينه اىِ تحول يافته ى عصر نوزايى از رمق افتاده بود ميدان را به حريف واگذار كرد، اما در قلمروى كوچک و تخصصى به شكلى خاص همچنان بازتوليد شد. اين قلمرو، به فن دريانوردى مربوط مى شود.


در اين زمينه، مدلهاى خورشيدمركزى براى جهت يابى در شب كارآمد نيستند و حتى امروز هم دريانوردان براى جهت يابى از جداولى استفاده مى كنند كه مبنايش زمين مركزى است. بنابراين منش شكست خورده در قلمروى كه رقيب در آن بخت بلندى براى تكثير شدن نداشت جايگير شد و شكلى تخصص يافته از آن به تعادل با رقيب ديرينه اش دست يافت.

ذن محصول همزیستی دو منش متفاوت


جوک و شایعه، حاصل رابطه انگلی منشها


منشهای سرکوبگر چگونه عمل می کنند؟


2 .از ميان اين پنج نوع رابطهاى كه منشها مىتوانند با هم پيدا كنند، ارتباط سركوبگرانه شايستهى شرح و بسط بيشترى است. منشها برانگيزندهى رفتار در كنشگران انسانى هستند و مديريت بخش عمدهى روندهاى سطح جامعشناختى را بر عهده دارند. پويايى قدرت در سطح جامعهشناختى، به تركيب منشها و شيوهى اندركنش آنها در سطح فرهنگى بستگى دارد، و بنابراين پايدار ماندن ساخت قدرت و تعادل در سازوكارهاى بازتوليدِ سلطه نيز در گرو ثابت ماندن اين تركيب خاص منشها هستند. سرعت جهش و تحول در سطح فرهنگى از تمام سطوح ديگر فراز بيشتر است. در واقع، هر چه به سوى سطوح مشاهداتى خردتر پيش برويم، ضرباهنگ تغييرات را كندتر و آرامتر خواهيم يافت. بنابراين پايدارى سيستم اجتماعى، همواره توسط تنشى درونى تهديد مىشود كه از ناهماهنگ بودن سرعت تحوالت در سطوح گوناگون فراز ناشى مىشود. يكى از راههاى مديريت اين تحول، سوار كردن تحوالت سطوح زيرين بر سطوح بااليى و تالش براى هماهنگ شدن با پوياترين اليه - يعنى سطح فرهنگى - است. اين راهبرد همان است كه در جوامع پساصنعتى به كار گرفته مىشود و رمز توانمندى اين جوامع نيز هست. راهبرد ديگر، مقابله با