اندركنش ميان منشها

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

رقابت؛ جوهره تکامل


انتخاب طبیعی قابل تحویل شدن نیست

ذن محصول همزیستی دو منش متفاوت

جوک و شایعه، حاصل رابطه انگلی منشها

منشهای سرکوبگر چگونه عمل می کنند؟

سطح فرهنگى بالاترین سرعت جهش را دارد

منشهاى سانسورچى با توجه به درهم تنيدگى پديدارهاى چهار لايه ى فراز، هر كاركردى كه بخواهد از پويايى منشها بكاهد خود نيز بايد توسط مجموعه اى از منشها نمادگذارى شود و در سطح فرهنگى بازنمايى گردد. منشهايى كه اين كاركرد را بر عهده مى گيرند، قاعدتاً، بايد بيشتر به قطب خودكامگى در طيف همخوانی ميان منشها متمايل باشند و ارتباطى سركوبگرانه را با ساير منشها داشته باشند. اين منشها همواره با سلطه ى سياسى پيوند مى خورند و نهادهايى را در سطح اجتماعى برمى سازند كه از پيچيدگى كنش ارتباطى مى كاهد و در نتيجه پيچيدگى و پويايى در سپهر فرهنگى را نيز مهار مى نمايد. اين عناصر فرهنگى را منشهاى سانسورچى، و نهادهاى اجتماعىِ پديدآمده توسطشان را نهادهاى هنجارساز مى ناميم. منشهاى سانسورچى، آن عناصرى در فرهنگ هستند كه از پيدايش الگوهاى رفتارى ناهمخوان با هنجارِ آماري و از ظهور معانی دگرگونساز جلوگيرى مى كنند.


منشهاى سانسورچى، براى سركوب چند دسته از منشها تخصص يافته اند، كه مهمترين آنها منشهايى هستند كه باعث جهش در معانى تنش زا مى شوند.

مجموعه ى منشهايى كه در يک برش زمانى در مغز يک نفر يا در كل يک جامعه حضور دارند سپهرى معنايى را بر مى سازند كه ساخت روانى افراد وابسته به يک جامعه را پيكربندى مى كنند. اين زمينه ى معنايى نيز مانند هر سيستم پيچيده ى ديگرى جذب كننده هاى خاص خود را دارد.

جذب كننده هاى معنايى يک فرهنگ به دو شيوه ساماندهى مى شود. برخی بر اطراف سه محور علم، اخلاق و هنر متمركز مى شوند، و برخی ديگر به مفاهيم كليدىِ مربوط به من/ ديگرى/ جهان منسوب میگردند. چنان كه پيش از اين ذكر شد، اين دو مجموعه از جذب كننده ها در سطحى بالاتر و توسط مجموعه اى از منشهاى رابط به هم متصل مى شوند و در يک جامعه و فردِ سالم پيكره ى معنايى منسجمى را ايجاد مى كنند.

معانى تنشزا


در بيشتر جوامع، منشهاى سركوبگرِ خاصى براى پاسدارى از گرانيگاههاى معنايى تخصص يافتهاند كه آنها را تابو يا حرمت مىنامند. تابوها اشاره و بحث در مورد معانى غايى را به امرى ناشايست، خطرناک، و ناخوشايند تبديل مىكنند و به اين ترتيب شرايط ارتباطى را به شكلى تنظيم مىكنند كه قالبهاى منشهاى مربوط به اين معانى - به جز معدود مواردِ هنجارشده - كارآيى خود را از دست بدهند و از توليد قدرت/ لذت/ بقا در حامالنشان محروم شوند. اين طرد معانى تنشزا از زندگى روزانهى افراد عادى در هر دو سطح روانى و اجتماعى نمود مىيابد. سركوب منشهاى ترديدبرانگيز و شكاكانه، باعث تداوم آرامشخاطرِ ناشى از منشهاى هنجارين مىشود. اين منشهاى هنجارين، معناهايى رسمى، بىخطر براى ساخت سلطه، و پذيرفتهشده توسط عامهى مردم را به اين گرانيگاهها نسبت مىدهند. ناگفته پيداست كه اين منشهاى هنجارين، به دليل سرشت تودهايِ مخاطبشان، ساختارى ساده و معنايی كممايه دارند. پرداختن به اين معانى غايى و پروردن منشهايى كه تفاسيرى متفاوت از حالت هنجار را در موردشان ارائه دهند، در افراد به صورت تنش روانى و سردرگمى درک مىشود. اگر اين حالت روانى ناخوشايند براى مهار كردن توليد منشها در اين زمينه كافى نباشد، برچسبهايى مانند ديوانه، بيمار، تبهكار و كافر به فرد نسبت داده مىشود و به اين ترتيب منشهاى خطرناک توليدشده به دليل محروم ماندن از معيارهاى ارج و اعتبارِ جاري در جامعه، از دور رقابت حذف مىشوند. در سطح جامعهشناختى، با سانسور نهادينه و مشخصترى روبهرو هستيم. تمام چيزها، رخدادها و كاركردهايى كه با اين مفاهيم تنشزا در ارتباط هستند، بايد به شكلى در بخشهاى حاشيهاى و جداشده از باقىِ پيكر جامعه تبعيد شوند و ساماندهیشان به كارگزارانى نامرئى و مطرود محول گردد. به عنوان مثال، در جوامع امروزين تنشزا بودنِ مفهوم مرگ