دیدگاه زروانی

از ویکی زروان
(تغییرمسیر از زُروان)
پرش به: ناوبری، جستجو

در پاسخ به پرسش دوستانم در پژوهشگاه علوم انسانی

نوشته شده در: 24 بهمن 1391

ویراسته: 25 خرداد 1395



بخش نخست

شاید بتوان پژوهشگران و اندیشمندان را به دو رده ی متمایز تقسیم کرد:
۱- آنان که به سراغ پرسشهای کلیدی می روند
۲- آنهایی که این پرسشها به سراغشان میروند.
کسانی هستند که در شرایطی آسوده و آرام به کاری علمی مشغول اند و فعالیت فکریشان حاصل نوعی شغل پایدار و نتیجه ی موقعیتی اجتماعی است. از ایشان انتظار می رود که در زمینه ی خاصی تحقیق کنند، و ایشان به عنوان یک شهروند خوب و نمونه چنین میکنند. برخی دیگر هستند که در شرایطی آشوبگونه زندگی میکنند. موقعیتهایی را میبینند و تجربه می کنند که از الگوهایی نوظهور، آشفته، تکرارناپذیر، و گاه بی سابقه برخوردارند. این گروه اخیر، در هجوم بی امان پرسشهای دشوار و حیاتی قرار دارند.

گروه نخست به اندوخته ای منظم و رده بندی شده از پرسشهای جزئی دسترسی دارند که در بایگانی های شرکتهای صنعتی و اسناد دانشگاهی طبقه بندی شده اند، و در انتظار نوبت شان در یک دیوان سالاری علنی نشسته اند تا اندیشمندی برای تحقیق و پاسخگویی به آن گمارده شود.

گروه دوم اما، در هنگامه ی پرسشهایی بنیادین، حیاتی، و تعیین کننده دست و پا می زنند که بی نظم و ترتیب و گاه بی راهبرد و بی صورتبندی مشخص، بر چشم و گوششان می بارند. در یک سو با پرسشهایی شسته و رُفته و قالب خورده روبرو هستیم که بر یک بستر معنایی جا افتاده مطرح می شوند و پاسخ شان در دامنه ای قابل انتظار نوسان می کند. در سوی دیگر هاویه ای از پرسشهای سرکش و رام ناشده را داریم که عمیق ترین پیش فرضها را به چالش میکشند و پاسخ شان گاه به همان اندازه که حیاتی و تعیین کننده است، نامنتظره و شالوده شکن نیز محسوب میشود.


بخش دوم

اگر به تاریخ اندیشه بنگریم، با دو روند متفاوت از رشد اندیشه در جوامع انسانی روبرو میشویم. همواره برشهای زمانی کوتاه اما حساسی را داریم که مقطع های تاریخی سرنوشت سازی هستند و آشوب بر آنها غلبه دارد. در کنارش دورانهایی طولانی تر را داریم که بر آنها نظمی بر مبنای قواعدی برقرار بوده است همواره در مقاطع آشوبزده ی نخستین است که پرسشهای کلیدی و بنیادین مطرح میشود و معمولا با پاسخهایی رادیکال دنبال میشود و این پاسخ ها گسست از نگرش های قدیمی و مرسوم را رقم میزنند و به این ترتیب چارچوب های نوی فکری از دلشان زاده می شوند. دوران های نظم و آرامش نسبی که بیشتر هم به طول میانجامند، صرفِ انباشتن داده ها و فربه کردنِ این استخوان بندی آغازین میشود. در این دوران دانشمندان با فعالیتهایی منظم و پیگیر درباره ی پرسش هایی فرعی، با پیروی از سرمشق های برآمده از این دورانهای آشوب، اندوخته ای از دانایی و شواهد و فنون را بر اساس پیش داشته ای شکل گرفته در آن پدید می آورند. دوران ثبات بهشت دانشورانی است که به انجام وظیفه در شغلی دیوان سالارانه خو گرفته اند، و زمانه ی آشوب میدان زورآزمایی اندیشمندانی است که پی افکندن نظمی نو را آماج کرده اند.

اکنون حدود دو قرن است که تمدن ایرانی در زمانه ی آشوب گرفتار آمده، و بیش از دو قرن است که تمدن غربی از دورانی از نظم و آرامش برخوردار است.


بخش سوم

پرسشهای بنیادین در گوش ایرانیانِ امروز طنینی سخت آشنا دارد. پرسشهایی که شاید طرح کردنشان در جامعه ای سنتی و کهن عواقبی ناگوار به دنبال می داشت، و اندیشیدن بدان در زمانه ای و زمینه ای دیگر ناممکن مینمود. پرسشهای کلیدی ای که به پیدایش دیدگاه زروان منتهی شده اند هم از همین جنس هستند. دغدغه ی هر روزه ی ما درباره ی چیستیِ تمدن ایرانی و کیستی «من»ای که حامل و وارث آن است، اگر دقیقتر و عامتر پرسیده شود، به معنای طرح سؤال درباره ی هویت دیرپای اعضای یک تمدن است و خودانگاره ی اجتماعی ما را و پیوندمان را با زبان و جغرافیا و تاریخی ویژه به پرسش میکشد. از همین جا تا طرح پرسش هایی ریشه ای درباره ی پیش فرضهای فلسفی و شناختی غالب مان، گامی بیشتر راه نیست. هر دستگاه نظری منسجم و استوار، از سه بخشِ پرسشها، راهبردها و پاسخها تشکیل یافته است. در نگرش زروانی هم ماجرا چنین است.

پرسش کلیدی آن است که
  • «من»، یعنی سوژه ی خودمختار خودآگاه ، چیست ؟
  • چگونه پیکربندی میشود؟
  • چه عناصر و زیرسیستم هایی دارد؟
  • پویایی و دگرگونی و سیر تحول و تکاملش چگونه است؟
  • چطور با نظامهای دیگرِ پیرامونش –از جمله نهادهای اجتماعی و فرهنگ و زبان و خاطره ی تاریخی و ضرورتهای جغرافیایی- چفت و بست میشود.


این پرسش مرکزی، با راهبردی پاسخ مییابد که نظریه ی سیستم های پیچیده نام دارد. این نظریه احتمالا در حال حاضر نیرومندترین و منسجم ترین دستگاه «علمی» به معنای دقیق کلمه است. دیدگاه سیستمی که در میانه ی قرن بیستم با انتشار کتاب مشهور فون برتالنفی (نظریه ی سیستم های عمومی) تاسیس شد ، در پایان دهه ی هفتاد میلادی دستخوش رکودی شد و در دهه ی 1990 بار دیگر در قالب نظریه ی سیستمهای پیچیده رستاخیزی را تجربه کرد. این دیدگاه امروز یکی از امیدبخش ترین رویکردها به پرسشهای علمی دقیق محسوب میشود. از سویی بدان دلیل که با علوم تجربی و شاخصها و متغیرهای دقیق پیوند دارد، و از سوی دیگر به آن خاطر که به تحلیلی میان رشته ای مجال می دهد و بنابراین ترکیب داده هایی متنوع را که از شاخه هایی گوناگون از دانایی برخاسته اند، ممکن میسازد.

راهبرد سیستم های پیچیده را به تازگی در علوم اجتماعی به کار بسته اند و مشهورترین مدافع آن نیکلاس لومان است که بیشتر در سرزمین های آلمانی زبان شهرت دارد و به خصوص بحثهایش با هابرماس برای هردوی ایشان نام و ننگی پدید آورد. این رویکرد در ضمن بر طیف وسیعی از نظریه پردازان علوم اجتماعی تاثیر گذاشته که در میانشان فوکو و دلوز برای مخاطبان ایرانی آشناتر می نمایند. گذشته از علوم انسانی که بستر اصلی طرح پرسش درباره ی «من» است، رویکرد سیستمی امروز در طیف وسیعی از دانشهای طبیعی و علوم فنی نیز به کار گرفته میشود، که در میانشان میتوان از عصب شناسی و هوش مصنوعی یاد کرد، که آنها نیز به شکلی دیگر با پرسشِ چیستیِ «من» گره خورده اند.

با این توضیح، بستر معناییِ نظریه ی زروان، طرح پرسش درباره ی انسان است، آنگاه که همچون سیستمی پیچیده و خودمختار و خودآگاه نگریسته شود. این بستر نظری باید به ناگزیر طیفی وسیع از داده ها را با هم ترکیب کند. چرا که «من» نظامی لایه لایه و سلسله مراتبی است که سطوح توصیفی بسیاری را می طلبد و نظام های رمزگذاری متکثری را پیرامون خویش تراوش میکند. از این روست که سرمشق نظری ای که این بستر را پیکربندی می کند و شاخص سازی و پژوهش میدانی و روندهای استدلال را پشتیبانی می کند، دیدگاه سیستم های پیچیده است. تنها به کمک این سرمشق است که داده هایی گوناگون که از خوشه های گوناگون دانایی برآمده اند، امکان همنشینی و پیوند با یکدیگر را پیدا میکنند. از این رو بدنه ی نظریه های جامعه شناسانه و روانشناسانه ای که رویکردهای غالب برای تعریف من محسوب میشوند، در این زمینه با هم برسنجیده شده و مورد نقد قرار میگیرند و تمام داده های زیست شناختی و عصب شناختی و تاریخی ای که به کار بازتعریف مفهوم «من» میآیند، در منظومه ای منسجم با هم ترکیب میشوند.



نظریه ی زروان بر این مبنا، نگرشی تلفیقی است که سرِ آن دارد تا تمام شواهد و پرسشهای مستند و جدی درباره ی «من» را در نظامی یگانه با هم متحد کند، و پرسش از چیستی من، ساختار و کارکرد من، و سیر تحول و تکامل من را به تحلیلی ترین شکل و با پشتوانه ی بیشترین داده ه ای ممکن، پاسخ گوید.




بخش چهارم

در دنیای پژوهشهای آکادمیکِ امروز، پرسش از هویت و ماهیت «من» شاه بیتی محبوب محسوب میشود. در آن هنگام که نامدارترین جامعه شناسان به نظریه پردازی درباره ی چگونگی اندرکنش عاملیت و ساختار می پردازند، و در آن هنگام که عصب شناسان روندهای خُرد و آزمایشگاهیِ ظهور آگاهی و حافظه را در مغز وارسی می کنند، روایت هایی متفاوت از همین پرسش مرکزی را آماج می سازند. از این رو ورود به این عرصه، از سویی دشوار و از سویی دیگر آسان می نماید. آسانی اش به خاطر انبوه ی شواهد و داده ها و نظریه های تدوین شده در این زمینه است، و جا افتاده بودنِ برخی از راههای پژوهشی که پیمودنش برای تسلط بر مسئله ضروری است. دشواری اش هم دقیقا به همین نکته باز میگردد. یعنی برخی از پیشداشتها به قدری جا افتاده اند که در آویختن با آنها جسارت می طلبد و در برخی از حوزه ها چندان با ازدحام داده ها و نظریه ها روبرو هستیم که تسلط بر همه شان زمانی و بررسی ای درازدامنه را طلب میکند. با این وجود شرایط آشوبگونه ی امروزِ ما طرح و پاسخگویی به چنین پرسشی را ضروری ساخته است، و از این روست که در میان ایرانیان نیز اقبالی چشمگیر به این موضوع و خوشه ه ای دانایی وابسته بدان را می بینیم.


امروز در شاخه های گوناگون دانایی که به فهم «من» مربوط می شود، دو گرایش اصلی وجود دارد که این مفهوم را به شکلی مضمحل می کند و از میان میبرد.

۱ - از طرفی رویکردهای آزمایشگاهی و جزءانگارانه ی گروهی از عصب شناسان سنت گرا و تحویل انگار ( Reductionist )را داریم که می کوشند عناصر روانی من را به ساز و کارهای بیوشیمیایی فرو بکاهند،
۲- از سوی دیگر فیلسوفان و جامعه شناسان پسامدرن را می بینیم که میکوشند من را به صورت توهمی معرفی کنند که از خود استقلالی و در خود اصالتی ندارد و برساخته ی نهادهای اجتماعی و جریانهای فرهنگی است.

به عبارت دیگر، امروز مفهوم ارجمند «من» که شالوده ی جریان روشنگری اروپا و هسته ی مرکزی ظهور مدرنیته بود، زیر حمله ی دو جبهه ی نظری قرار گرفته است. از سویی تحویل انگاری تجربه گرا که بر رخدادهای خُرد تمرکز کرده و «من» را به مثابه سوپی بیوشیمایی تصویر میکند، و از سوی دیگر رویکردِ پسامدرنِ گاه خردگریزی که من را مخلوقی زبانی و توهمی شکل گرفته در لا به لای چرخ دنده ی جامعه تصور میکند. در این میان البته جبهه ی سومی هم هست که اتفاقا این روزها در عصب شناسی تجربی دست بالا را دارد، و آن هم کسانی است که به تلفیق همه ی داده ها به کمک دیدگاه سیستمی، و بازتعریف «من» بر این مبنا باور دارد. دیدگاه زروان بخشی از این جبهه ی نظری اخیر است و برای بازسازی و احیای مرکزیت من پدید آمده است .

برای دفاع از اهمیت و مرکزیت «من» دلایلی فلسفی و استدلال های علمی فراوانی می توان پیش کشید.

«من» و نظام روانی اش، با صد میلیارد واحد پردازنده اش (نورون) و ده هزار اتصال سرانه ی میان شان (سیناپس) پیچیده ترین سیستمی است که میشناسیم. یعنی مغز انسان و هویت خودآگاه روانشناختی ای که ترشح میکند، پیچیده ترین «چیزِ» ملموسی است که تا به حال شناخته شده است. از این رو فرو کاستن آن به سطوح خردترِ سلولی و مولکولی، یا حل کردنش در سطوح کلانتر اجتماعی و فرهنگی نادرست مینماید. به خصوص که هم نظامهای زیستیِ خرد تر از سطح عصب روانشناختی، و هم نهادهای اجتماعی و فرهنگیِ کلانتر از این لایه، از نظر پیچیدگی (یعنی ترکیب شمار عناصر در شمار روابط میانشان) بسیار فروپایه تر از «من» هستند.
گذشته از این دلیلِ استوارِ تحلیلی، دست کم ما ایرانیان با یک ضرورت عملیاتی تاریخی نیز روبرو هستیم، و آن هم نیاز به بازتعریف و بازآفرینی من است، به شکلی که با زمانه ی تاریخی و زمینه ی جغرافیایی مان سازگار باشد و بتواند اندوخته ی معنایی تمدن دیرپای مان را دریافت کند، توسعه اش دهد و شکوفایش سازد.

دیدگاه زروان، از این نظر بر خلاف جریان اصلیِ نظریه پردازان شنا می کند. در این دیدگاه «من» گرانیگاه معنایی مهمی است که نمیشود نادیده اش گرفت یا به ساختارهای کلانتر یا خردتر تحویل اش کرد.

این نظریه به دنبال راهی برای بازتعریف من است، به شکلی که با تمام داده های حجیم و انبوه شواهدِ برآمده از دانش های گوناگون سازگار باشد، و در ضمن در برابر نقدهای پسامدرن درباره ی «اصل موضوعه ی مرکزیت من» نیز پاسخی سزاوار داشته باشد. به این ترتیب من در دیدگاه زروان همچون سیستمی پویا و منعطف در نظر گرفته می شود، و نه چنان که مرسومِ قدما بود، ساختاری صلب و منجمد. زروان نظریه ایست برای بازسازی مفهوم من، به شکلی که پویایی آشوبگون مسیرهای پردازش عصبی در آن با داده های مربوط به پیکربندی زبانیِ هویت ادغام شود. روشی که بتواند داده های مردم شناسانه درباره ی نسبیت هنجارها و ارزشهای انسانی را با ضرورتِ دستیابی به بنیادی [عقلانی]] برای اخلاق و شناخت شناسی و زیبایی شناسی آشتی دهد.


کوتاه سخن آن که زروان نظریه ایست که در بافت نظریه ی سیستم های پیچیده، من را بازتعریف میکند و اهمیت و ارجِ بنیادینش را احیا میکند، بی آن که چنین ارج یا اهمیتی را پیش فرض گرفته باشد. این دیدگاه در پی بازسازی منِ منسجمِ متمرکزِ خودمختار و هدفمند است، اما داده های مربوط به سلطه ی ساختارهای اجبار بر من را نادیده نمی انگارد. در اینجا ما با پیشنهادی نظری روبرو هستیم که نقدهای پسامدرن و روش شناسی تحویل انگار علمی را به دقت وارسی میکند، سویه های ارزشمند و کامیاب آن را جذب میکند، و از این همه برای بازسازی مفهومِ من بهره میبرد، به شکلی که در برابر چالش های نظری این دو جبهه مصونیتی یافته باشد.

مفهومِ نوساخته ی من، البته دیگر آن موجودیت عقلانی و استعلاییِ قرن نوزدهمی نیست، و با آن هویت اجتماعیِ تعیین شده و ماشینیِ قرن بیستمی هم تفاوت دارد. کانت و هگل، و پیامدهای جامعه شناسانه شان در وبر و مارکس در اینجا ارجمند و مهم پنداشته میشوند، اما تنها برای آن که مسیرهای استدلالی نیرومند و متغیرهای ارزشمندی از آنها وام گرفته شود، و نقدهای درستِ وارد بر آنها شناسایی شود، و این همه به سود دیدگاهی نوظهور و پویا و همه جانبه تر کنار نهاده شوند!


بخش پنجم

دیدگاه زروان برای نخستین بار در سال 1378 به شکلی ابتدایی صورتبندی شد. چارچوب آغازین آن از پایان نامه ی کارشناسی ارشد من در رشته ی فیزیولوژی جانوری (گرایش اعصاب) زاده شد. در آن سال بر مدلی عصب شناسانه پژوهش میکردم که تغییر حالت آگاهی به خودآگاهی را در دستگاه بینایی انسان نشان دهد. پرسش اصلی این بود که چطور مردمان بعد دیدن چیزی، به طور خودآگاه میفهمند که چه چیز را دیده اند، و خاطره ی این دیدن را به بخشی از زندگینامه و هویت خویش متصل میسازند. در این راه با پدیدارهایی شگفت مانند کوربینی (blindsight)و اختلال های بینایی سر و کار داشتم، و همچنین آزمونهای تکان دهنده ی لیبه (Libet)درباره ی عصب شناسیِ اراده ی آزاد، یا به قول خودش، نا-اراده ی آزاد ( free wont)نتیجه ی آن آزمونها به مدلی سیستمی از رمزگذاری مجددِ اطلاعات بینایی در مغز انجامید، که دو چیز را به روشنی نمایان می ساخت.

نخست آن که زمان در این میان نقشی کلیدی ایفا میکند


دوم این که ظهور همافزایانه ی هویت فردی، یعنی تداوم این خودآگاهی های مقطعی و نقطه ای و تبدیل شدن شان به منِ خودآگاه، روندی است که زیر تاثیر نهادهای اجتماعی و زبان ممکن میشود.


به این ترتیب بود که مسیر پژوهشی ام خود به خود به سوی جامعه شناسی گرایید و به تحصیل رسمی در این زمینه منتهی شد. طی ده سال بعد از آن، رویکرد سیستمی ای که پیشتر کاربردش را در عصب شناسی و رفتارشناسی حشرات اجتماعی دیده بودم، در زمینه ی جوامع انسانی و هویت افراد نیز به کار بسته شد، و حاصلش نظریه ی زروان بود. دیدگاهی که نام خود را از ایزدِ باستانی زمان نزد ایرانیان گرفته است: زُروان یا زَروان، که در اوستا دو شکلِ کرانمند یا بیکرانه از آن مورد اشاره واقع شده است.

دیدگاه زروان به تدریج طی مجموعه ای از پژوهشهای نظری و بررسی های میدانی تکامل یافت. دغدغه ی خاطر اصلی، همچنان فهمِ چیستی «من» بود، که با مسئله ی چگونگی بازتعریف کردنِ آن، و بنابراین بازسازی کردن اش به نیرومندترین شکل نیز پیوند خورده بود. حاصل ، مجموعه ای از پایان نامه های کارشناسی ارشد و دکترا بود که در نهایت پیکربندی نظریه ای منسجم و فراگیر درباره ی من را ممکن ساخت. این نظریه همان است که در قالب هفت کتاب صورتبندی شده است. از این مجموعه، چهار کتاب ارکان نظریه را به دست میدهند:


دو کتابِ کوچکتر «درباره ی زمان» و «زبان، زمان، زنان» به پیوند میان این دستگاه نظری و زمان اختصاص یافته اند. یک جلد هم با عنوان «جام جم زروان» فشرده ی کل نظریه را با راهبردهای عملیاتی و پیشنهادهای مدیریتی اش در بر میگیرد.

در نظریه ی زروان، دست کم چهار سطح توصیفی برای فهمِ من ضرورت دارد، که عبارتند از سطوح زیستی، روانی، اجتماعی و فرهنگی، یا به طور خلاصه، «فراز». در هریک از این سطوح یک سیستم پایه هست که رفتارش را میتوان بر مبنای یک متغیر مرکزی تحلیل کرد. یعنی در سطوح فراز، از مقیاس خُرد به کلان، سیستمهای بدن، نظام شخصیتی، نهاد اجتماعی و منش فرهنگی را داریم که به ترتیب با بقا، لذت، قدرت و معنا به طور خلاصه: «قلبم» کار میکنند. یعنی در این چهار لایه، چهار سیستم پیچیده ی تکاملیِ خودسازمانده را داریم که رفتار هرکدامشان بر بیشینه کردنِ یک متغیر در درون خود تمرکز یافته است. به همان شکلی که بدن های زنده میکوشند تا حیات خود را تداوم بخشند و بقا را بیشینه کنند، من های خودآگاه در سطح روانی در پی دستیابی به لذت هستند و نهادهای اجتماعی متغیری به نام قدرت را در خود انباشت میکنند.

بدیهی است که تعریف دقیق چهار متغیرِ مرکزی قلبم، کلید رسیدگی پذیر شدنِ این مدل، و آزمون پذیری اش است. بر این مبنا کتابهای یاد شده چنین هدفی را آماج کرده اند. در میان چهار متغیر، تنها بقاست که به شکلی بسنده در زیست شناسی تکاملی صورتبندی و تدقیق شده است. بر این اساس سطح زیستی و داشته های تکاملی درباره اش مبنا قرار گرفت و به ازای هریک از سه سطحِ دیگر کتابی مستقل نوشته شد تا تعریف متغیر مرکزی به همراه رفتارشناسی سیستمهای پایه، کالبدشناسی زیرسیستم هایشان، و چگونگی به جریان افتادن قلبم در درونشان پژوهیده شود. به این ترتیب روانشناسی خودانگاره به سطح روانشناختی و سیستمِ شخصیت –یا همان منِ خودآگاه- میپردازد، نظریه ی قدرت سطح اجتماعی و نهادها و ارتباطشان به قدرت را مدل می کند، و نظریه ی منشها تعریفی از سیستمهای پایه در سطح فرهنگی به دست می دهد و متغیر معنا را در ارتباط با آنها تعریف میکند.

در جهان امروز صرفِ جذاب بودن یک نظریه برای موفق بودن اش کفایت میکند و این چیزی است که به خصوص درباره ی نظریه های مشهورِ پسامدرن شاهدش هستیم. اما در حوزه ی نظریه ی سیستم های پیچیده، به خاطر بند نافی که میان این دیدگاه و علوم تجربی و دقیق وجود دارد، کارکردهای برآمده از نظریه و آزمون پذیری دستاوردها و پیش بینی ها و انسجام منطقی کلیدواژگان و مفاهیم اهمیت دارند و معیارهای ارزیابی درباره ی یک نظریه هستند. بر این مبنا دیدگاه زروان نیز باید با این متغیرها ارزیابی شود. رویکرد سیستمی هوادار سنجه ها و معیارهایی سختگیرانه تر است تا به کمکشان روایی و درستی نظریه ها را مورد داوری قرار دهد. بر این مبنا کامیابی یک نظریه باید علاوه بر نوآورانه و جذاب بودنش، بر مبنای سازگاری منطقی عناصر درونی اش، کارکردها و فنون عملیاتیِ برخاسته از آن، و رسیدگی پذیری تجربی اش نیز ارزیابی شود.

نظریه ی زروان در پانزده سال گذشته که دوران تدوین خود را سپری میکرد، در این زمینه ها کارنامه ای پربار از خود به جا نهاده است. مهمتر از همه این که رده ای از پیشنهادهای عملیاتی و مدیریتی برای توانمندسازی افراد و ساماندهی نهادهای اجتماعی از این دیدگاه بر می آیند که طی سالهای گذشته شالوده ی مدیریتی چندین و چند سازمان فرهنگی را تعیین کرده اند و آزمونی موفق و کامیاب برای کارآیی این دیدگاه بوده اند. از میان کتابهای مجموعه ی زروان، جام جم زروان به صورتبندی فشرده و دقیق این راهبردها اختصاص یافته است. این کتاب کل کلیدواژه ها و مفاهیم این نظریه - حدود220 کلیدواژه- را با تعریفی دقیق و روشن آورده شده و چگونگی چفت و بست شدن شان به هم نیز نمایش داده شده است. این کتاب از سویی انسجام منطقی و یکپارچگی مفهومی نظریه را نشان میدهد، و از سوی دیگر به ازای هر کلیدواژه دست کم یک شیوه ی عملیاتی برای افزودن بر قلبم (راهبرد) را پیشنهاد میکند و یک مسیرِ آسیب زای کاهندهی قلبم (تله) را شناسایی می کند. طی سالهای گذشته تمرین و آزمودن این راهبردها رواییِ تجربی و کارآییِ عملیاتیِ این چارچوب نظری را به خوبی نشان داده است. گذشته از این، چندین و چند پژوهش میدانی از دل نظریه ی زروان برخاسته است که یکی از آنها تحقیقی درباره ی پیش بینیهای نظریه ی منش هاست.

در میان چهار لایه ی فراز، سطح فرهنگ از همه دیرتر و ناقص تر پژوهیده شده و بر خلاف سطوح دیگر نظریه ی منسجمی درباره ی سیستم های این لایه در دست نداریم. در کتاب نظریه ی منش ها چنین سیستمی پیشنهاد شده و منش نام گرفته است. این سیستم به کمک نظریه ی اطلاعات و تحلیل های نشانه شناسانه و زبان شناسانه حالتی آزمون پذیر پیدا می کند. کوچترین منش ها، یعنی خردترین سیستم سطح فرهنگی، جوکها و شایعه ها هستند. در میان این دو تنها جوک ها یک منش کامل و مستقل هستند. بنابراین میتوان درباره ی ساختار و پویایی و سیر تکامل شان پیش بینی هایی کرد و راهبردهایی برای پژوهش میدانی برایشان پیشنهاد کرد. این کار طی پژوهشی چهار ساله بر جوکهای پارسی انجام گرفت که نتیجه اش به صورت کتاب جامعه شناسی جوک و خنده منتشر شده است.

پایان نامه ای که این پژوهش را ارائه میکرد نیز در سال 1382 به عنوان پژوهش برتر دانشگاهی در شاخه ی علوم انسانی از طرف وزارت علوم برگزیده شد. به پشتوانه ی این انسجام منطقی و آن دستاوردهای تجربی و آزمونهای برخاسته از آن، شاید حالا بتوان با اطمینان بیشتری اعلام کرد که امروز دست کم یک نظریه ی فراگیر و منسجم دربارهی من در شرایط اجتماعی ما زاده شده، که پرسش هایی بنیادین را با رویکردی نو و روزآمد به شکلی منسجم و عقلانی پاسخ میدهد، و این پاسخها را تا دستاوردهایی تجربی و عملیاتی دنبال می کند.


بخش ششم

نظریه ی زروان دیدگاهی عمومی و فراگیر است که مفهوم من را در عام ترین و کلی ترین شکل ممکن صورتبندی میکند. اما خاستگاه اصلی پرسش از من، در واقع به وضعیتِ کنونیِ ایران زمین و من های مقیم آن مربوط میشود. مهمترین دستاورد نظریه ی زروان، آن است که بتواند پرسشی که در عامترین و ریشه ای ترین شکلِ ممکن طرح شده و پاسخ یافته را بار دیگر در زمینه ی طرح شدنش بازآفرینی کند. سنجه ای بهتر از کاربستِ نظریه ی زروان در زمینه ی تمدن ایرانی نمیتوان یافت، تا روایی و کارآمد بودنش را نمایان سازد.

مسئله ای که همه ی من های مقیم ایران زمین با آن درگیر هستند، هویت شان است، و چگونگی بازآفرینی سیستمی بسیار پیچیده، که داربست ها و استخوانبندیِ فرسوده ی کهنش فروپاشیده است. هریک از ما بازماندگان میراث ایرانی، دارنده ی یک منِ خودمختارِ خودآگاه هستیم که دیرزمانی به کمک باورها و عرف ها و سنت های نظری گوناگون پیکربندی و پشتیبانی میشد، و حالا این بنیانِ دیرپا چند قرنی است که رو به زوال دارد. همه ی ما با این دغدغه روبرو هستیم و دست به گریبان، هرچند شاید از آن آگاه یا نسبت بدان حساس نباشیم و با دامنه ای اندک از خردمندی یا اندوخته ای ناچیز از دانایی بدان بنگریم. ما حاملان فرهنگی بسیار دیرپا هستیم، که من های مان را در طی تاریخی پرفراز و نشیب به پیچیده ترین شکل ممکن پیکربندی می کرد. تا آن که ناگهان محکِ بی رحم و استوار عقلانیت مدرن، بنیادهای این فرهنگ را بر باد داد و آ ن استخوان بندی را منهدم ساخت. به خاطر این انهدام شالوده هاست که تاریخ برای ما چنین بی معنا و مبهم و دشوار و اسطوره ای مینماید، و هنگام واکاوی خویشتن سردرگم می شویم. به تاخیر افتادنِ مرگبارِ نظامهای انضباطی و نهادهای نیرومند اجتماعی و زاده نشدنِ نامنتظره ی من های نیرومند و خردمند در این سرزمین، پیامد آشوبی است که در آن زاده شده ایم، همچنان که پرسشهای بنیادی در این زمینه نیز.

از همان زمانی که نظریه ی زروان شروع کرد به شکل گرفتن، و حتا دیرزمانی پیش از آن، دغدغه ی خاطری دم دست تر گریبانگیر نگارنده بود، و آن هم ضرورتِ بازتعریف کردنِ خویشتن بود. اما بازتعریف کردن چیزی به پیچیدگیِ تاریخ تمدن ایرانی، نیاز به چارچوبی نظری و راهبردی روشن و سنجه هایی عقلانی دارد، وگرنه حاصل همان میشود که در قرن گذشته شاهدش بوده ایم: بازخوانی هایی سرسری از نوشتارهای مورخانِ غربی، که با شیفتگی و غرور نسبت به درخشش های این تمدن نوشته شده، و یا آمیخته به عقده ی حقارتی پنهان، بر بخشهایی تاریک و ناخوشایند از آن تمرکز یافته است .

همین غیابِ دستگاه نظری و قحط چارچوب است که در دهه های گذشته بخش عمده ی نویسندگان و مورخان ایران زمین را به تکرار سطحی و ناقص نوشتارهایی واداشته که گاه خودشان هم سطحی و ناقص هستند و به صرفِ تولید در زبانهایی دیگر معتبر شمرده میشده اند. همین عامل است که در موجی تازه از انحطاط اندیشه، به جعل تاریخ برای بزرگداشت یا نکوهش فرقه ای و قومی و دودمانی دامن زده است.

نظریه ی زروان گذشته از بدنه ی علمی و بیطرفی که در حریمِ جامعه شناسی سیستمی و روانشناسی اجتماعی دارد، سه کاربستِ عملیاتی در حوزه ی تمدن ایرانی هم پیدا کرده، که وقف حل این مشکل شده اند. اینجا با چارچوبی دقیق و روشن و عقلانی سر و کار داریم که میتوان به کمکش تاریخِ منِ ایرانی را به شکلی نقادانه و تحلیلی بازخوانی کرد. به شکلی که بتوانیم بعد از فهمِ مجدد پیشینه ی خویش و غربال کردنِ داشته های ناراست و خطاهای نمایان، به یک آسیب شناسی دربارهی منهای امروزین دست یابیم و دربارهی وضعیت کنونی خویش تصمیمی دقیقتر بگیریم.

سه شاخه از پژوهشها در این زمینه آغاز شده است. هر سه ابتدا به شکل دوره های آموزشی چند ساله ای با مخاطبان دانشگاهی و متخصص ارائه شد و بعد در قالب مجموعه ی کتابهایی تدوین گشت . نخستین شاخه، به بازخوانی تاریخ ایران زمین می پردازد. از این مجموعه تا به حال تاریخ عصر هخامنشی و اشکانی را در دورهای چهار جلدیپوشش داده است. «کوروش رهایی بخش» ، «داریوش دادگر»، «اسطوره ی معجزه ی یونانی» و «تاریخ سیاسی شاهنشاهی اشکانی» جلدِ آغازین این مجموعه «فرگشت انسان» که درآمدی بر تکامل انسان و ظهور نهادهای اجتماعی است نیز جداگانه انتشاریافته و زیربنای ظهور تمدنهای انسانی را از چشماندازی تکاملی و زیست جامعه شناسانه شرح میدهد.

دو شاخه ی دیگر، به اسطوره شناسی ایرانی و تاریخ اندیشه ی فلسفی میپردازد. این دو شاخه، به دو کرانِ احساسی و عقلانی از صورتبندی معنا می پردازند. در یک سو اساطیر را داریم که باورها، عقاید و پندارهای روایت گونه و عاطفی-هیجانی را در بر میگیرد. روایتهایی که برای زمانی طولانی معانی فرهنگی را به شکلی داستان گونه و عمومی منتقل میساخته اند. در سوی دیگر تاریخ خرد و اندیشه ی فلسفی را می بینیم که روایتهایی سختگیرانه، سازمان یافته، دقیق و عقلانی است که تنها در میان قشر کوچکی از نخبگان تولید و مصرف می شده است. از مجموعه ی اسطوره شناسی ایرانی تا به حال چهار جلد منتشر شده است:


از مجموعه ی تاریخ خرد هم چهار جلد نوشته شده است

  • زندِ گاهان که تبارشناسی اندیشه ی فلسفی در گاهان زرتشت است و با وجود موضوع و زبان تخصصی اش پس از انتشار با استقبال خوبی روبرو شد و به سرعت به چاپ دوم رسید
  • تاریخ خرد ایونی که به فلاسفه ی پیشاسقراطی می پردازد
  • واسازی خرد افلاطونی که شرح و نقد گسترده ی آرای این فیلسوف است
  • گوهر خرد بودایی که شرح نظام فلسفی در آیین بودایی آغازین است .


شمار و دامنه ی نوشتارهایی که صاحب این قلم تولید کرده، اگر در مقیاسی جهانی نگریسته شود، چندان نیست و این را تنها از سر فروتنی نمی گویم، که نمونه ها از این دست فراوان اند و بسیار. در جامعه ی امروزین ما، اما، این حجم و دامنه شاید نامنتظره و غریب بنماید. حقیقت آن است که پرسش از من، در سطحی جهانی، نیازمند پاسخی نو و تازه است، و پرداختن به پرسش از منِ ایرانی در زمانه ی ما ضرورتی است که نمیتوان نادیده اش انگاشت. پرداختنِ جدی به این پرسشها، نیازمندِ خواندن و بازخواندن های بسیار است، و نوشتن ها و بازنوشتن های مکرر و فراوان. عمق مسئله چندان چشمگیر و دامنه ی شواهد و داده های مربوط به راهِ حل چندان گسترده است که به بهانه ی دشواریِ کار یا بسنده کردن به موضعی امن و هنجارین نمیتوان غفلت از آن را توجیه کرد. در میانه ی آشوب، نمیتوان همچون کارمندانی روزمزد به خِرد نگریست.

و اندیشمندان دو گروه هستند. گروهی پرسشی خرد و جزئی را از سر تفنن بر میگزینند و بدان سرگرم می شوند، و گروهی دیگر به مغاکی انباشته از پرسشهای سرکش و شالوده شکن پرتاب میشوند و اگر هوش و خردی داشته باشند، خویش را با آن دست به گریبان خواهند یافت. نظریه ی زروان و کاربست های آن در حوزه ی تمدن ایرانی دستاورد و حاصل چنین موقعیتی است، و مخاطبان آن تمام مردمان ایران زمین هستند، که همگان موقعیتی مشابه دارند، و دیر یا زود، با رغبت و میل ی ا از سر ضرورت و اجبار، درباره ی اوضاع خویش و ضرورتهای حاکم بر آن با پرسش هایی همسان دست به گریبان خواهند شد.