بافتشناسى منش: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو
(سطح روانشناختى)
(سطح روانشناختى)
سطر ۴۷: سطر ۴۷:
  
 
:ب)‌ [[لذت هاى راستين]] <br />
 
:ب)‌ [[لذت هاى راستين]] <br />
 
 
 
  
 
: ج)‌[[لذتهای دروغين]]  
 
: ج)‌[[لذتهای دروغين]]  
مانند مورد پيش از جدا شدن مسير بقا و لذت پديد
 
آمده اند، اما منشأ كاملا متفاوتى دارند.
 
چنان كه گذشت، سيستم پاداش بخشى از دستگاهى عصبى است كه
 
با ماشين بيوشيميايى خاصى و واسطه هاى مولوكولى مشخصى كار مى كند.
 
ناقل هاى عصبىِ اصلىِ منتقل كننده ى اطلاعات در سيستم پاداش، عبارتند از دوپامين و نوروپپتيدها. اين دسته از مواد، ساختارى ساده دارند كه به سادگى قابل [[تقليد]] است.
 
 
يكى از شيوه هاى دفاعى تكامل يافته در گياهان، توليد سم است. سمى
 
شدن گياهان يا بخشهاى از بافتشان، به آن معناست كه موجود براى دفع
 
كردن خطر جانوران گياهخوار، بخشى از ماده و انرژى خود را صرف ساختن
 
موادى مى كند كه بر بدن گياهخواران اثر بيماريزا يا كشنده دارند. به اين
 
ترتيب جانوران گياهخوار مى آموزند كه خوردن اين نوع از گياهان برايشان
 
خطرناک است و گياه از خطر خورده شدن مى رهد.
 
 
بخش مهمى از گياهان، سمومى توليد مى كنند كه بر دستگاه عصبى
 
ميزبانشان اثر مى گذارد و با تقليد كردن اثر ناقلهاى عصبى، كاركرد عادى
 
مغز را مختل مى كنند. يكى از محصولات پيچيدگى شگفت انگيز مغز انسان،
 
اين است كه برخى از سموم توليدشده در گياهان، عمل ناقل هاى عصبىِ
 
شبكه ى لذت را تقليد مىكنند. به اين ترتيب مسموم شدن با اين مواد،
 
شبكه ى لذت را روشن مىكند و در فرد مسموم احساس سرخوشى و لذت
 
ايجاد مى شود.
 
 
لذت هايى كه به اين شكل در اثر تحريک شيميايى شبكه ى لذت توليد
 
مى شوند، سزاوارِ نامِ لذت هاى دروغين هستند. شبكه ى عصبىاى كه در
 
معرض اين مواد قرار گيرد، نوعى مقاومت نسبت به لذتِ عادي پيدا مى كند،
 
و رفتارهاى فرد را طورى سازماندهى مى كند كه به جاى در پيش گرفتن
 
ساز و كارهاى لذتبخشِ عادى، از راه مصرف مجدد اين مواد پاداش بگيرد.
 
اين چرخهى معيوب و تشديدشوندهى »مصرف مواد - كاهش امكان لذت بردن از روندهاى زيستى - مصرف بيشتر مواد«، همان است كه اعتياد
 
خوانده مى شود.
 
 
[[لذتهای دروغين|اعتياد]] به سموم گياهى (مثل تنباكو، حشيش، و خشخاش)، سموم
 
عصبىِ مصنوعى (مثل هروئين و LSD )يا مواد طبيعىِ سمى ولى
 
غيرتخصص يافته براى شبكهى لذت (مانند الكل)، مهمترين شاخه هاى
 
تكاملىِ لذتهاى دروغين هستند. اين لذتها از اين نظر با لذت هاى
 
راستين اشتراک دارند كه هر دو محصول جدا شدن مسير بقا از لذت
 
هستند. با وجود اين، در اين موارد هم تفاوت دارند:
 
 
: '''الف)''' لذت دروغين، ارتباطى با پردازش اطلاعات ندارد، و در واقع نوعى اختلال
 
در روند عادى عمل مغز است. به همين دليل هم اين لذتها بر خلاف آنچه
 
از پردازش اطلاعات حاصل مىشود، فاقد معنا هستند.
 
 
: '''ب)‌'''لذتهاى دروغين، به طور مشخص اثر ضدبقا دارند و امكان پيوند
 
خوردنشان با افزايش بخت بقا وجود ندارد. در واقع، اين لذتها از تداخل
 
سيستم بيوشيميايى مغز با سموم گياهى حاصل شدهاند و به بهاى تخريب
 
منظم دستگاه عصبى تجربه مى شوند.
 
  
 
[[مقایسه لذت های دروغین و راستین]]
 
[[مقایسه لذت های دروغین و راستین]]
  
 
[[لذت های دروغین در سایر جانوران اجتماعی]]
 
[[لذت های دروغین در سایر جانوران اجتماعی]]
 +
 +
پ( شبكهى منشها را مىتوان سپر باليى دانست كه پايدارى ساخت روانى
 +
و انسجام هويت فردى شخص را تضمين مىكند. هر كنشگر انسانى، يک
 +
مركز معنايىِ درونى براى سازماندهى رفتارش دارد. اين مركز درونى، در
 +
قالب منشهايى كه »من« را تعريف مىكنند، صورتبندي مىشود و در
 +
اتصال با دو خوشهى ديگر از منشها - كه تعريفكنندهى »ديگرى« و
 +
»جهان« هستند - تصوير ذهنى فرد از هستى و موقعيت خودش در آن را
 +
برمىسازند.
 +
»من«، مجموعهاى پيشفرضها، قانونمنديهاى رفتارى و
 +
چشمداشتهاست كه همواره در خطر فروپاشى قرار دارد. جهان و ديگرى -
 +
و حتى خودِ سيستم »من« كه هيچگاه كامالً شناخته نمىشود - منابعى
 +
هستند كه بهطور مرتب قواعد پذيرفتهشده توسط »من« را نقض مىكنند،
 +
پيشفرضها را زير سؤال مىبرند، و چشمداشتها را برآورده نمىكنند. در
 +
چنين شرايطى، ويرانى هويت روانى فرد در اثر فشارهاى محيطى محتوم به
 +
نظر مىرسد.
 +
شبكهى منشهايى كه در ذهن هر كنشگر انسانى وجود دارند، در برابر
 +
اين تهديد همچون اليهاى مدافع عمل میكنند. منشها مىتوانند با
 +
اتصاالتى سست به هم متصل شوند، ناسازگاريشان را توسط منشهاى
 +
سانسوركنندهاى از سطح باالتر مخفى نمايند، و نقض مداوم تصوير ذهنى
 +
فرد از هستى را با بهانههايى توجيه كنند. سپهر منشهاى حاضر در هر
 +
ذهن، زيرواحدى از فرهنگ است كه عناصر دست و پا شكسته و از هم
 +
گسيختهى معنايى را به هم متصل مىكند و آنها را در برابر فشارهاى
 +
تجزيهكنندهى رخدادها - محيطى يا درونى - مقاوم مىسازد.
 +
از هم گسيختگى شالودهى روانىِ »من«، آنچنان كه در بيماريهاى
 +
روانى ديده مىشود، به خوبى با مدل ما از منشها قابل تفسير است.
 +
شيزوفرنى را در كل، مىتوان به صورت طيفى وسيع از نشانگانِ مربوط به از
 +
هم گسيختگى شبكهى ابرمنشهاي تعريفكنندهى من/ ديگرى/ جهان در

نسخهٔ ‏۱۹ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۰۱

«واضح است كه عقل و هوش با هر جسمى نمى تواند همزيستى داشته باشد. درخت نمى تواند در اثير زندگى كند، يا ابرها در درياى نمک. همانطور كه ماهى نمى تواند در مزرعه زندگى كند و خون در سنگ جارى نمى شود، وجود و نمو هر چيزى را مكانى مشخص و معين است. »

لوكرسيوس

رويكرد بافت شناسانه به منشها، به آن معناست كه ساختار و كاركردشان را در سطوح گوناگونِ نظام چهارلايه اي فراز تحليل كنيم. براى سادگى بيشتر، هر يک از اين سطوح را به طور جداگانه مورد بررسى قرارمى دهيم.

سطح زيستشناختى

بندبازی بر لبه تیز جبرانگاری
آیا منش یک انگل است؟
منش مصداق همزیستی/هم یاری
ارتباط منش ها با دستگاه عصبی
انواع حافظه
  1. حافظه پنهان
  2. حافظه ى آشكار
منشهاى ادوارى و معنايى
تبدیل متقابل منشها و منش واره ها
منش؛ سپر بلای تکاملی
افزايش حجم مغز پاسخی به فشار تکاملی
پیدایش منش ها نتیجه شکل گیری زبان
بازی؛تمرین حل مسئله

سطح روانشناختى


معنا- ارزش

دیدگاه قدیمی؛ راستِ هنرمند و چپِ رياضیدان و سخنور

چیرگی تکاملی منش های زبانی

ارزشگذاری منشها

انواع لذت

الف)‌ لذتهاى طبيعى
ب)‌ لذت هاى راستين
ج)‌لذتهای دروغين

مقایسه لذت های دروغین و راستین

لذت های دروغین در سایر جانوران اجتماعی

پ( شبكهى منشها را مىتوان سپر باليى دانست كه پايدارى ساخت روانى و انسجام هويت فردى شخص را تضمين مىكند. هر كنشگر انسانى، يک مركز معنايىِ درونى براى سازماندهى رفتارش دارد. اين مركز درونى، در قالب منشهايى كه »من« را تعريف مىكنند، صورتبندي مىشود و در اتصال با دو خوشهى ديگر از منشها - كه تعريفكنندهى »ديگرى« و »جهان« هستند - تصوير ذهنى فرد از هستى و موقعيت خودش در آن را برمىسازند. »من«، مجموعهاى پيشفرضها، قانونمنديهاى رفتارى و چشمداشتهاست كه همواره در خطر فروپاشى قرار دارد. جهان و ديگرى - و حتى خودِ سيستم »من« كه هيچگاه كامالً شناخته نمىشود - منابعى هستند كه بهطور مرتب قواعد پذيرفتهشده توسط »من« را نقض مىكنند، پيشفرضها را زير سؤال مىبرند، و چشمداشتها را برآورده نمىكنند. در چنين شرايطى، ويرانى هويت روانى فرد در اثر فشارهاى محيطى محتوم به نظر مىرسد. شبكهى منشهايى كه در ذهن هر كنشگر انسانى وجود دارند، در برابر اين تهديد همچون اليهاى مدافع عمل میكنند. منشها مىتوانند با اتصاالتى سست به هم متصل شوند، ناسازگاريشان را توسط منشهاى سانسوركنندهاى از سطح باالتر مخفى نمايند، و نقض مداوم تصوير ذهنى فرد از هستى را با بهانههايى توجيه كنند. سپهر منشهاى حاضر در هر ذهن، زيرواحدى از فرهنگ است كه عناصر دست و پا شكسته و از هم گسيختهى معنايى را به هم متصل مىكند و آنها را در برابر فشارهاى تجزيهكنندهى رخدادها - محيطى يا درونى - مقاوم مىسازد. از هم گسيختگى شالودهى روانىِ »من«، آنچنان كه در بيماريهاى روانى ديده مىشود، به خوبى با مدل ما از منشها قابل تفسير است. شيزوفرنى را در كل، مىتوان به صورت طيفى وسيع از نشانگانِ مربوط به از هم گسيختگى شبكهى ابرمنشهاي تعريفكنندهى من/ ديگرى/ جهان در