بافتشناسى منش: تفاوت بین نسخهها
(←سطح روانشناختى) |
(←سطح روانشناختى) |
||
سطر ۴۷: | سطر ۴۷: | ||
:ب) [[لذت هاى راستين]] <br /> | :ب) [[لذت هاى راستين]] <br /> | ||
− | |||
− | |||
− | |||
: ج)[[لذتهای دروغين]] | : ج)[[لذتهای دروغين]] | ||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
− | |||
[[مقایسه لذت های دروغین و راستین]] | [[مقایسه لذت های دروغین و راستین]] | ||
[[لذت های دروغین در سایر جانوران اجتماعی]] | [[لذت های دروغین در سایر جانوران اجتماعی]] | ||
+ | |||
+ | پ( شبكهى منشها را مىتوان سپر باليى دانست كه پايدارى ساخت روانى | ||
+ | و انسجام هويت فردى شخص را تضمين مىكند. هر كنشگر انسانى، يک | ||
+ | مركز معنايىِ درونى براى سازماندهى رفتارش دارد. اين مركز درونى، در | ||
+ | قالب منشهايى كه »من« را تعريف مىكنند، صورتبندي مىشود و در | ||
+ | اتصال با دو خوشهى ديگر از منشها - كه تعريفكنندهى »ديگرى« و | ||
+ | »جهان« هستند - تصوير ذهنى فرد از هستى و موقعيت خودش در آن را | ||
+ | برمىسازند. | ||
+ | »من«، مجموعهاى پيشفرضها، قانونمنديهاى رفتارى و | ||
+ | چشمداشتهاست كه همواره در خطر فروپاشى قرار دارد. جهان و ديگرى - | ||
+ | و حتى خودِ سيستم »من« كه هيچگاه كامالً شناخته نمىشود - منابعى | ||
+ | هستند كه بهطور مرتب قواعد پذيرفتهشده توسط »من« را نقض مىكنند، | ||
+ | پيشفرضها را زير سؤال مىبرند، و چشمداشتها را برآورده نمىكنند. در | ||
+ | چنين شرايطى، ويرانى هويت روانى فرد در اثر فشارهاى محيطى محتوم به | ||
+ | نظر مىرسد. | ||
+ | شبكهى منشهايى كه در ذهن هر كنشگر انسانى وجود دارند، در برابر | ||
+ | اين تهديد همچون اليهاى مدافع عمل میكنند. منشها مىتوانند با | ||
+ | اتصاالتى سست به هم متصل شوند، ناسازگاريشان را توسط منشهاى | ||
+ | سانسوركنندهاى از سطح باالتر مخفى نمايند، و نقض مداوم تصوير ذهنى | ||
+ | فرد از هستى را با بهانههايى توجيه كنند. سپهر منشهاى حاضر در هر | ||
+ | ذهن، زيرواحدى از فرهنگ است كه عناصر دست و پا شكسته و از هم | ||
+ | گسيختهى معنايى را به هم متصل مىكند و آنها را در برابر فشارهاى | ||
+ | تجزيهكنندهى رخدادها - محيطى يا درونى - مقاوم مىسازد. | ||
+ | از هم گسيختگى شالودهى روانىِ »من«، آنچنان كه در بيماريهاى | ||
+ | روانى ديده مىشود، به خوبى با مدل ما از منشها قابل تفسير است. | ||
+ | شيزوفرنى را در كل، مىتوان به صورت طيفى وسيع از نشانگانِ مربوط به از | ||
+ | هم گسيختگى شبكهى ابرمنشهاي تعريفكنندهى من/ ديگرى/ جهان در |
نسخهٔ ۱۹ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۴:۰۱
«واضح است كه عقل و هوش با هر جسمى نمى تواند همزيستى داشته باشد. درخت نمى تواند در اثير زندگى كند، يا ابرها در درياى نمک. همانطور كه ماهى نمى تواند در مزرعه زندگى كند و خون در سنگ جارى نمى شود، وجود و نمو هر چيزى را مكانى مشخص و معين است. »
- لوكرسيوس
رويكرد بافت شناسانه به منشها، به آن معناست كه ساختار و كاركردشان را در سطوح گوناگونِ نظام چهارلايه اي فراز تحليل كنيم. براى سادگى بيشتر، هر يک از اين سطوح را به طور جداگانه مورد بررسى قرارمى دهيم.
سطح زيستشناختى
- انواع حافظه
سطح روانشناختى
دیدگاه قدیمی؛ راستِ هنرمند و چپِ رياضیدان و سخنور
- الف) لذتهاى طبيعى
- ب) لذت هاى راستين
مقایسه لذت های دروغین و راستین
لذت های دروغین در سایر جانوران اجتماعی
پ( شبكهى منشها را مىتوان سپر باليى دانست كه پايدارى ساخت روانى و انسجام هويت فردى شخص را تضمين مىكند. هر كنشگر انسانى، يک مركز معنايىِ درونى براى سازماندهى رفتارش دارد. اين مركز درونى، در قالب منشهايى كه »من« را تعريف مىكنند، صورتبندي مىشود و در اتصال با دو خوشهى ديگر از منشها - كه تعريفكنندهى »ديگرى« و »جهان« هستند - تصوير ذهنى فرد از هستى و موقعيت خودش در آن را برمىسازند. »من«، مجموعهاى پيشفرضها، قانونمنديهاى رفتارى و چشمداشتهاست كه همواره در خطر فروپاشى قرار دارد. جهان و ديگرى - و حتى خودِ سيستم »من« كه هيچگاه كامالً شناخته نمىشود - منابعى هستند كه بهطور مرتب قواعد پذيرفتهشده توسط »من« را نقض مىكنند، پيشفرضها را زير سؤال مىبرند، و چشمداشتها را برآورده نمىكنند. در چنين شرايطى، ويرانى هويت روانى فرد در اثر فشارهاى محيطى محتوم به نظر مىرسد. شبكهى منشهايى كه در ذهن هر كنشگر انسانى وجود دارند، در برابر اين تهديد همچون اليهاى مدافع عمل میكنند. منشها مىتوانند با اتصاالتى سست به هم متصل شوند، ناسازگاريشان را توسط منشهاى سانسوركنندهاى از سطح باالتر مخفى نمايند، و نقض مداوم تصوير ذهنى فرد از هستى را با بهانههايى توجيه كنند. سپهر منشهاى حاضر در هر ذهن، زيرواحدى از فرهنگ است كه عناصر دست و پا شكسته و از هم گسيختهى معنايى را به هم متصل مىكند و آنها را در برابر فشارهاى تجزيهكنندهى رخدادها - محيطى يا درونى - مقاوم مىسازد. از هم گسيختگى شالودهى روانىِ »من«، آنچنان كه در بيماريهاى روانى ديده مىشود، به خوبى با مدل ما از منشها قابل تفسير است. شيزوفرنى را در كل، مىتوان به صورت طيفى وسيع از نشانگانِ مربوط به از هم گسيختگى شبكهى ابرمنشهاي تعريفكنندهى من/ ديگرى/ جهان در