بافتشناسى منش: تفاوت بین نسخهها
سطر ۳۹: | سطر ۳۹: | ||
<br /> | <br /> | ||
− | [[دیدگاه قدیمی راستِ هنرمند و چپِ رياضیدان و سخنور]] | + | [[دیدگاه قدیمی راستِ هنرمند و چپِ رياضیدان و سخنور|دیدگاه قدیمی؛ راستِ هنرمند و چپِ رياضیدان و سخنور]] |
<br /> | <br /> | ||
− | در | + | |
− | + | ||
− | + | به طور درونكاوانه هم مى بينيم كه بيشتر منشهايى كه در حالت عادى در | |
− | + | ذهنمان حضور دارند و رفتارمان را تعيين مى كنند، ساختی زبانى دارند. | |
− | . | + | همچنين مجارى انتقال منشها هم به طور عمده در اطراف كاركردهاى |
− | + | زبانى- نوشتارى (به اصطالح نيمكرهى چپی) متمركز شده اند. | |
− | + | ||
+ | |||
+ | پس مى توان جايگاه تصميم گيرى در مورد معناى يک منش را قشر مخ | ||
+ | دانست و كاركردهاى دوگانه ى تمركز يافته در نيمكره ها را به عنوان | ||
+ | راهبردهاى تخصصىِ [[رمزگذارى]] و رمزگشايى معناى منشها در نظر گرفت. با اين قيد كه در روند تكامل انسان، منشهاى زبانى بر ساير منشها چيره | ||
+ | شده اند و سخت افزار عصبى پشتيبان رمزگذارى و رمزگشايى شان (لوب | ||
+ | گيجگاهى نيمكره ى چپ) به دنبال اين ماجرا پيچيده تر شده است. حضور | ||
+ | چشمگير منشهاى زبانى در تجربيات خودآگاه انسانها و پيكربندى شدن | ||
+ | ساخت روانى شان به كمک اين عناصر فرهنگى، پيامدهاى اين فرآيند | ||
+ | هستند. | ||
+ | |||
+ | ب( تعيين ارزش يک منش، با واگشايى اطلاعات موجود در قالب آن ممكن | ||
+ | مى شود، و ساز و كارى متفاوت با معنا را مى طلبد. ارزش يک منش، به | ||
+ | فردى كه در برابر دو راهىِ انتخاب كردن يا نكردنِ آن قرار گرفته، نشان | ||
+ | مى دهد كه حضور منش مورد نظر تا چه اندازه در افزايش بخت بقاي وى | ||
+ | مؤثر خواهد بود. چنان كه گفتيم، معيار ساده و پيش تنيده اى در نظام | ||
+ | عصبى همه ى جانوران وجود دارد كه بر مبناى جاىدهىِ دقيق كردارها و | ||
+ | منشها بر طيفِ [[لذت- رنج]]، ارزش تكاملى شان را تعيين مى كند. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | در انسان كه نظام عصبى پيچيدگىِ خيره كنندهاى به دست آورده است، | ||
+ | اين ارزشگذارىِ عصبى در سطح روانشناختى به صورت لذت و رنج تجربه | ||
+ | مىشود. كنشهاى پايهى زيستى (مانند خوردن، خفتن و جفتگيرى كردن)كه به بقا يارى مى رسانند همگى لذتبخش هستند، و تنشهاى خطرساز | ||
+ | براى تداوم سيستم دردناک دانسته مى شوند. به اين ترتيب، منشها هم | ||
+ | معيارى محكم براى ارزيابى به دست مى آورند؛ معيارى كه علاوه بر | ||
+ | سودمندى اش براى خودِ فرد، به لحاظ ساز و كار در تمام آدميان مشترک ست و بنابراين مبنايى مستحكم براى حصول توافق در مورد منشها را در سطح اجتماعى هم فراهم مى سازد. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | [[پويايی]] [[پيچيدگى]] همواره گزينه هايى تجربه ناشده و جديد را پيشاروى | ||
+ | سيستم قرار مى دهد و [[فضاى حالت]] رفتارىاش را در به افق هايی ناشناخته | ||
+ | پيش میراند. [[تكامل مغز]] نيز چنين روندى را طى كرده كه به نوعى | ||
+ | [[شاخه زايى]] در ساخت لذت آدميان انجاميده است. | ||
+ | |||
+ | انسان يكى از معدود موجوداتى است كه مىتواند به دليل انعطاف | ||
+ | حيرتآور شبكهى پاداشِ مغزش، از برخی محرکهايى كه بقايش را به | ||
+ | خطر مىاندازند نيز لذت ببرد. به عبارت ديگر، خطراهههاى لذت و بقا در | ||
+ | آدمى دچار شاخهزايى شدهاند، و مسيرهايى مستقل از يكديگر را در پيش | ||
+ | گرفتهاند. بر مبناى اين تمايز يافتن سيستم پاداش، مىتوان سه نوع لذت را | ||
+ | از هم تفكيک كرد: | ||
+ | 1 )لذتهاى طبيعى؛ كه به كنشهاى پايهى زيستى مربوط مىشوند و در | ||
+ | آنها بقا و لذت همچنان در هم تنيده است. در اين موارد لذت را مىتوان به | ||
+ | عنوان محكى قابل اعتماد براى تنظيم رفتار زيستى در نظر گرفت. به عنوان | ||
+ | مثال، خوردن غذا كنشى زيستى است كه بخت بقا را زياد مىكند و | ||
+ | لذتبخش هم هست اما اگر فرد سير شده باشد ديگر از خوردن غذا لذت | ||
+ | را بر 190 نمىبرد. بنابراين سيستم پاداش نظارتى دايمى و خودتنظيمشونده | ||
+ | رفتارهايى از اين دست اعمال مىكند و كاركردهاي زيستی را تنظيم | ||
+ | مىنمايد. | ||
+ | 2 )لذتهاى راستين؛ كه يكى از دوشاخهى استقالل لذت از بقا را تشكيل | ||
+ | مىدهد. در اين مورد، كنشهايى كه ارتباط چندانى به بقا ندارند به داليل | ||
+ | ديگر - و معموالً تصادفی - به سيستم پاداش پيوند مىخورند و از آن پس | ||
+ | به دنبال بازخوردى مثبت، مرتب خود را تشديد مىكنند. علت برگزيدن نام | ||
+ | راستين براى اين نوع كنشها، آن است كه بخش مهمى از آنها در لذتهاي |
نسخهٔ ۱۹ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۳:۱۴
«واضح است كه عقل و هوش با هر جسمى نمى تواند همزيستى داشته باشد. درخت نمى تواند در اثير زندگى كند، يا ابرها در درياى نمک. همانطور كه ماهى نمى تواند در مزرعه زندگى كند و خون در سنگ جارى نمى شود، وجود و نمو هر چيزى را مكانى مشخص و معين است. »
- لوكرسيوس
رويكرد بافت شناسانه به منشها، به آن معناست كه ساختار و كاركردشان را در سطوح گوناگونِ نظام چهارلايه اي فراز تحليل كنيم. براى سادگى بيشتر، هر يک از اين سطوح را به طور جداگانه مورد بررسى قرارمى دهيم.
- انواع حافظه
سطح روانشناختى
الف( چنان كه گفتيم، اطلاعات مى تواند به كمک دو معيارِ معنا و ارزش تحليل شود. هر دو اين معيارها در سطح روانشناختى معنا مى يابند و به ارزيابى كنشگر انسانى از منشهاى محيطى شكل مى دهند.
معناى يک منش، در ساخت معنايى آن نهفته است و توسط عمل نظام هاي پردازنده ى تحليلى- زبانىِ مغز بر منش تعيين مى شود. بخش
عمده ى منشهايى كه مى شناسيم در زبانهاي طبيعی صورتبندي شده اند. نشان داده شده است كه داده هايى از اين دست، به صورت خطى، مرحله به مرحله، و تجزيه گرايانه در مغز پردازش می شوند. معمولا اين كاركردها را به نيمكره ى چپ مغز، و منطقه ى گيجگاهى نسبت مى دهند.
دیدگاه قدیمی؛ راستِ هنرمند و چپِ رياضیدان و سخنور
به طور درونكاوانه هم مى بينيم كه بيشتر منشهايى كه در حالت عادى در ذهنمان حضور دارند و رفتارمان را تعيين مى كنند، ساختی زبانى دارند. همچنين مجارى انتقال منشها هم به طور عمده در اطراف كاركردهاى زبانى- نوشتارى (به اصطالح نيمكرهى چپی) متمركز شده اند.
پس مى توان جايگاه تصميم گيرى در مورد معناى يک منش را قشر مخ
دانست و كاركردهاى دوگانه ى تمركز يافته در نيمكره ها را به عنوان
راهبردهاى تخصصىِ رمزگذارى و رمزگشايى معناى منشها در نظر گرفت. با اين قيد كه در روند تكامل انسان، منشهاى زبانى بر ساير منشها چيره
شده اند و سخت افزار عصبى پشتيبان رمزگذارى و رمزگشايى شان (لوب
گيجگاهى نيمكره ى چپ) به دنبال اين ماجرا پيچيده تر شده است. حضور
چشمگير منشهاى زبانى در تجربيات خودآگاه انسانها و پيكربندى شدن
ساخت روانى شان به كمک اين عناصر فرهنگى، پيامدهاى اين فرآيند
هستند.
ب( تعيين ارزش يک منش، با واگشايى اطلاعات موجود در قالب آن ممكن مى شود، و ساز و كارى متفاوت با معنا را مى طلبد. ارزش يک منش، به فردى كه در برابر دو راهىِ انتخاب كردن يا نكردنِ آن قرار گرفته، نشان مى دهد كه حضور منش مورد نظر تا چه اندازه در افزايش بخت بقاي وى مؤثر خواهد بود. چنان كه گفتيم، معيار ساده و پيش تنيده اى در نظام عصبى همه ى جانوران وجود دارد كه بر مبناى جاىدهىِ دقيق كردارها و منشها بر طيفِ لذت- رنج، ارزش تكاملى شان را تعيين مى كند.
در انسان كه نظام عصبى پيچيدگىِ خيره كنندهاى به دست آورده است،
اين ارزشگذارىِ عصبى در سطح روانشناختى به صورت لذت و رنج تجربه
مىشود. كنشهاى پايهى زيستى (مانند خوردن، خفتن و جفتگيرى كردن)كه به بقا يارى مى رسانند همگى لذتبخش هستند، و تنشهاى خطرساز
براى تداوم سيستم دردناک دانسته مى شوند. به اين ترتيب، منشها هم
معيارى محكم براى ارزيابى به دست مى آورند؛ معيارى كه علاوه بر
سودمندى اش براى خودِ فرد، به لحاظ ساز و كار در تمام آدميان مشترک ست و بنابراين مبنايى مستحكم براى حصول توافق در مورد منشها را در سطح اجتماعى هم فراهم مى سازد.
پويايی پيچيدگى همواره گزينه هايى تجربه ناشده و جديد را پيشاروى
سيستم قرار مى دهد و فضاى حالت رفتارىاش را در به افق هايی ناشناخته
پيش میراند. تكامل مغز نيز چنين روندى را طى كرده كه به نوعى
شاخه زايى در ساخت لذت آدميان انجاميده است.
انسان يكى از معدود موجوداتى است كه مىتواند به دليل انعطاف حيرتآور شبكهى پاداشِ مغزش، از برخی محرکهايى كه بقايش را به خطر مىاندازند نيز لذت ببرد. به عبارت ديگر، خطراهههاى لذت و بقا در آدمى دچار شاخهزايى شدهاند، و مسيرهايى مستقل از يكديگر را در پيش گرفتهاند. بر مبناى اين تمايز يافتن سيستم پاداش، مىتوان سه نوع لذت را از هم تفكيک كرد: 1 )لذتهاى طبيعى؛ كه به كنشهاى پايهى زيستى مربوط مىشوند و در آنها بقا و لذت همچنان در هم تنيده است. در اين موارد لذت را مىتوان به عنوان محكى قابل اعتماد براى تنظيم رفتار زيستى در نظر گرفت. به عنوان مثال، خوردن غذا كنشى زيستى است كه بخت بقا را زياد مىكند و لذتبخش هم هست اما اگر فرد سير شده باشد ديگر از خوردن غذا لذت را بر 190 نمىبرد. بنابراين سيستم پاداش نظارتى دايمى و خودتنظيمشونده رفتارهايى از اين دست اعمال مىكند و كاركردهاي زيستی را تنظيم مىنمايد. 2 )لذتهاى راستين؛ كه يكى از دوشاخهى استقالل لذت از بقا را تشكيل مىدهد. در اين مورد، كنشهايى كه ارتباط چندانى به بقا ندارند به داليل ديگر - و معموالً تصادفی - به سيستم پاداش پيوند مىخورند و از آن پس به دنبال بازخوردى مثبت، مرتب خود را تشديد مىكنند. علت برگزيدن نام راستين براى اين نوع كنشها، آن است كه بخش مهمى از آنها در لذتهاي