|
|
(۱۱ ویرایش میانی توسط یک کاربر نشان داده نشدهاست) |
سطر ۳۵: |
سطر ۳۵: |
| | | |
| [[مُثُل افلاطونی، سرآغاز یک اشتباه ویرانگر]] | | [[مُثُل افلاطونی، سرآغاز یک اشتباه ویرانگر]] |
− |
| |
| | | |
| [[تله ی افلاطون؛ تمرکز بر یکی از دوسوی جم]] | | [[تله ی افلاطون؛ تمرکز بر یکی از دوسوی جم]] |
− |
| |
| | | |
| [[تله ی ضحاک]] | | [[تله ی ضحاک]] |
− | اين در شرايطی رخ میدهد كه شناسنده نقش خويش در شكست تقارن رفتاري را از ياد ببرد و اين ترجيح را به مراجعی بيرونی نسبت دهد.
| |
− | در اساطير ايرانی، [[ضدقهرمان]] مهمی به نام [[ضحاک]] يا [[آژيدهاک]] وجود دارد كه به خاطر غصب كردن جايگاه جم و نابود كردن او شهرت دارد. جالبتر از همه آن كه ضحاک با اره كردنِ بدنِ جم به دو نيمه، و به تعبيري از هم جدا كردنِ دو نيمه ي جم او را كشت. گمان نمیكنم در اساطير هيچ تمدنی داستانی وجود داشته باشد كه ارتباط ميان عناصر درونی جمها و تله هاي شان را با اين دقت صورتبندي كند. ضحاک را میتوان به عنوان نمودي از ناديده انگاشتنِ قواعد حاكم بر دومين گامِ شكست تقارنِ جمها در نظر گرفت. همانطور كه خطا و ناديده انگاشتن گام نخست - يعنی شكست تقارن شناختی و ادراکِ چيزها - به تلهي افلاطون منتهی میشد، غفلت از گام دوم و توجه نكردن به نقش خويش در شكست تقارن رفتاري نيز به تله ی ضحاك منجر میشود. تلهي ضحاک آن است كه «من» نقش خويش در ترجيح يكی از دو سر جم بر ديگري را انكار كند و آن را با ارجاع به ذات يا ماهيتی بيرونی و پيشداده برتر و مهمتر فرض كند. به اين ترتيب، شناسنده با برتر پنداشتن يكی از دو جم بر ديگري، ارتباطِ ميان آن را از هم می گسلد و پيوستار بودنشان را ناديده
| |
− | میگيرد، و اين همان روشی است كه ضحاک براي كشتن جم از آن بهره برد، يعنی دو نيمه كردنِ آن.
| |
| | | |
| + | [[تله ی سنمار]] |
| + | |
| + | [[تله های چهارگانه جمها در اسطوره جمشید]] |
| + | |
| + | [[رهیدن از استبداد جمها]] |
| + | |
| + | [[جمها نيازي به خودآگاهی ندارند]] |
| + | |
| + | [[تله کاهش قاطعیت برای شکست تقارن]] |
| + | |
| + | [[خرد من و جمها]] |
| | | |
− | هارمين تلهاي كه میتواند در مورد جمها طرح شود، تلهی سنمار
| + | [[جم قطعیت-قاطعیت]] |
− | است. سنمار بر اساس داستانهاي قديمی عربی، معمار شاه حيره بود كه
| + | |
− | برايش كاخی بزرگ ساخت و چندان در ساخت آن هنرنمايی كرده بود كه
| + | |
− | كل اين بنا به خشتی بند بود و اگر آن را از جاي خود بيرون میآوردند كل
| + | |
− | كاخ فرو میريخت. در ديدگاه ما، سنمار نمادي است كه براي برچسب زدن
| + | |
− | به برچسبگرايی به كار میرود. در قلمرو شناختشناسی، تله يا عقدهي
| + | |
− | سنمار عبارت است از تالش براي تحويل كردن همه چيز به يک چيز. اين
| + | |
− | همان روشی است كه فنآوري نوين را ممكن ساخته است و در بطن روش
| + | |
− | علمی مدرن - به ويژه در دهههاي ميانی قرن بيستم - نيز قرار دارد.
| + | |
− | تحويلگرايی در نگرش كلگرايانهي سيستمی خطايی روششناختی است
| + | |
− | كه از شيفتگی نسبت به كاركردهاي فنی سادهسازيهايی از اين دست
| + | |
− | ناشی میشود. بر اين مبنا، تلهي سنمار، عبارت است از تالش براي
| + | |
− | برساختن كاخی نظري بر مبناي مفهوم يا عنصري مركزي، به شكلی كه
| + | |
− | همهي مفاهيم و عناصر ديگر از نظر هستی شناختی يا شناختشناسانه به
| + | |
− | آن تحويل شوند.
| + | |
− | در قلمرو جمها، تلهي سنمار به صورتِ تحويل شدن يكی از جفتهاي
| + | |
− | متضاد معنايی به قطب مقابلش تبلور میيابد. تلهي سنمار به تعبيري تداومِ
| + | |
− | شناختشناسانهي تلهي ضحاک است. اگر ضحاک جم را دو نيمه میكرد و
| + | |
− | يكی را به عنوان بخشِ بهتر، نيكوتر، اصيلتر و مهمتر در نظر میگرفت،
| + | |
− | سنمار به شكلی افراطیتر پا پيش میگذارد و اصوالً سويهي ديگر را به
| + | |
− | عنوان مشتقی فرعی، حاشيهاي و حتی موهوم از آن بخشِ برگزيده در نظر
| + | |
− | میگيرد. اگر ضحاک ترجيح نور بر ظلمت را به مرجعی بيرونی - مانند
| + | |
− | اصيلتر بودن يا طبيعی بودنِ اين برتري - باز میگرداند، سنمار مدعی
| + | |
− | میشود كه اصوالً ظلمتی وجود ندارد و تاريكی چيزي جز يكی از حاالت
| + | |
− | غياب نور نيست. به اين ترتيب، ظلمت به نور تحويل میشود و دو قطبِ
| + | |
− | جم، كه يکبار به كمک برداشت افالطون جايگزين پيوستار ميانشان شده
| + | |
− | بودند و بعد به دست ضحاک از هم جدا شده بودند، به يک قطبِ برگزيده
| + | |
− | فرو كاسته میشوند.
| + | |
نسخهٔ کنونی تا ۲۵ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۲:۴۴
شب كه در بزم ادب قانون حيرت ساز بود
- اضطراب رنگ بر هم خوردن پرواز بود
دست ما و دامن حسرت كه در بزم وصال
- عمر بگذشت و همان چشم نديدن باز بود
يک گهر بی ضبط موج از بحر امكان گل نكرد
- هر سري كاندوخت جمعيت گريبان ساز بود
هستی ما نيست «بيدل» غير اظهار عدم
- تا خموشی پرده از رخ برفكند آواز بود
پیشینه جفت های متضاد معنایی در ایران زمین
پیشینه جفت های متضاد معنایی در تاریخ
جم نماداسطوره جمشید
ویژگی های سه گانه جم ها
هستی روندي پيوسته، كلان، و فراگير است
سیستم های پیچیده؛ آغازگاه شکست تقارن
قوانین جهان محصول سیستم های پیچیده
شکست تقارن سلسله مراتبی
جم؛ ساده ترین شکست تقارن
جم؛ ابزار شناخت پیوستار هستی
جم و حضور همیشگی انتخاب
ماهیت پسینی جم نسبت به ذهن شناسنده
جمها حالتهای حدي هستند
مُثُل افلاطونی، سرآغاز یک اشتباه ویرانگر
تله ی افلاطون؛ تمرکز بر یکی از دوسوی جم
تله ی ضحاک
تله ی سنمار
تله های چهارگانه جمها در اسطوره جمشید
رهیدن از استبداد جمها
جمها نيازي به خودآگاهی ندارند
تله کاهش قاطعیت برای شکست تقارن
خرد من و جمها
جم قطعیت-قاطعیت