تعريف منش: تفاوت بین نسخهها
سطر ۴۲: | سطر ۴۲: | ||
[[رمزگذاری منش در نظام های معنایی-نشانگانی]] | [[رمزگذاری منش در نظام های معنایی-نشانگانی]] | ||
− | |||
[[انتقال منش ها از مجاری ارتباطی]] | [[انتقال منش ها از مجاری ارتباطی]] | ||
− | + | تغيير رفتار در فرد حامل | |
+ | |||
+ | آخرين شرط يک منش (تغيير رفتار در فرد حامل) را بايد با چند | ||
تبصره همراه كرد. | تبصره همراه كرد. | ||
در واقع هيچ راهى براى سنجش تأثير يک منش منفرد در رفتار يک | در واقع هيچ راهى براى سنجش تأثير يک منش منفرد در رفتار يک | ||
نفر وجود ندارد. كل منشهاى حاضر در مغز يک انسان به همراه عناصر | نفر وجود ندارد. كل منشهاى حاضر در مغز يک انسان به همراه عناصر | ||
− | + | اطلاعاتىِ غيرمنش - مانند برخى از حالات روانى ناخودآگاه - سيستمى | |
− | پيچيده را تشكيل | + | پيچيده را تشكيل مى دهند كه تعيين كننده ى بافت روانى فرد و ساخت |
شخصيتى اوست. به اين ترتيب، شخصيت و خلق و خوى روانى فرد در هر | شخصيتى اوست. به اين ترتيب، شخصيت و خلق و خوى روانى فرد در هر | ||
برش زمانى به شكلى همافزا از اندركنش منشهاى موجود در مغز وى | برش زمانى به شكلى همافزا از اندركنش منشهاى موجود در مغز وى | ||
− | نتيجه | + | نتيجه مى شوند. رفتار فرد محصول اين پيكره ى كلانِ روانشناختى است و |
ارتباطِ يک به يكى ميان يک رفتار يگانه و منشى يكتا وجود ندارد. | ارتباطِ يک به يكى ميان يک رفتار يگانه و منشى يكتا وجود ندارد. | ||
− | پس چگونه | + | پس چگونه مى توان آخرين شرط را مورد وارسى قرار داد؟ |
− | + | ||
− | تقارن در اينجا ابهام معنا | + | مى دانيم كه يكى از تعاريف اطلاعات، «عاملِ شكستن تقارن» است. |
+ | تقارن در اينجا ابهام معنا مى دهد و مترادف است با هموزن بودن دو يا چند گزينه ى رفتارىِ پيشاروي سيستم اطلاعات چيزى است كه سيستم را از دو راهى هاى رفتارى عبور مى دهد و انتخاب يک گزينه ى | ||
+ | رفتارى را از ميان امكاناتِ پديدآمده در فضاى حالت ممكن مى سازد. به اين | ||
+ | ترتيب، تعريف منش به عنوان سيستمى اطلاعاتى، خود به خود، شكست | ||
+ | تقارنهاى رفتارى و اثربخشى اش در انتخاب هاى سيستم حامل را نتيجه | ||
+ | مى دهد. | ||
+ | |||
+ | از سوى ديگر، منش را به صورت اطلاعاتى تعريف كرديم كه در ساختى نشانگانى- معنايى رمزگذارى شده باشد. مى دانيم كه اين تنها شكلِ ظهوراطلاعات نيست و انواعى از اطلاعات - مانند اطلاعاتساختارىِ نهفته درريختِ يک بدن يا ماشين - هستند كه هرگز در اين نظامها رمزگذارى نمى شوند. | ||
+ | |||
+ | رمزگذارى منش در ساختى معنايى به اين معناست كه نظامى از ارجاعات به عناصر اطلاعاتى منش گره خورده اند و داده هاى حمل شده در آن را توسط سيستم رمزگشا - يعنى مغز حامل - به رخدادهاى جهان خارج منسوب مى كنند. با توجه به اين كه دريافت منشها و بازتوليد كردنشان در سيستمهاى روانشناختى با هدف سازگار شدن با محيط و رفع تنشهاى بيرونى - و گاه درونزاد - انجام مىگيرد، طبيعى است كه مغزِ گيرندهى يک منش، بسته به محتواى معنايىِ فهميدهشده از آن، رفتار و پويايى خويش را تغيير دهد. به عبارت ديگر، نفسِ حضور منش درشبكهى عصبى، پويايى پردازش اطالعات در آن را تغيير مىدهد و اين خود به معناى تغيير يافتن احتمال بروز طيفى از رفتارهاى وابسته است.پس وقتى از ويژگی رفتارشناختى منشها سخن مىگوييم، منظورمان ارتباط سرراست اسكينرى ميان منش و رفتار نيست، بلكه در واقع مشغولبازگو كردن مفهومى همانگويانه هستيم كه در بخشهاى پيشين تعريفمان نهفته بود و بر ارتباط سيستمِ معنايى )مجموعهى منشها( و سيستم رفتارى )مجموعهى كنشها( تأكيد دارد. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | 6 .در مورد منشها بايد به چند نكتهى ديگر هم اشاره كرد: | ||
+ | |||
+ | نخست آن كه منش، مفهومى نيست كه تنها در انسان تعريف شود. بر مبناى شواهد تجربى در رفتارشناسى جانورى، الگوهاى رفتارى بسيارى در جانوران وجود دارند كه با كنش ارتباطى انسانى قابل مقايسهاند. رقص زنبور عسل كه اطالعاتِ مربوط به محل منبع غذا را بسته به موقعيت كندو به يكى از زبانهاى نمادينِ مشهور در جانوران 133 دقت رمزگذارى مىكنداست. زبان بويايى مورچگان و موريانگان، كه بر مبناى رمزگذارى معنا بر مولكولهايى موسوم به فرومون استوار شده، هم به قدر كافى مورد بررسى قرار گرفته است. همچنين نشان داده شده كه يادگيرى اجتماعى در منتقل شدن معناى خاص اين نمادها نقش دارد و لهجههاى گوناگونى كه در رقص زنبورها و خواندن قناريها ديده مىشود، پيامد اين آموزش اجتماعى . پس منشها را مىتوان در جانوران ديگر هم تعريف كرد، اما به 134 استدليل محدود بودن دادههاى تجربى ما در مورد شيوهى رمزگذارى معنا در سيستمهاى نمادينِ آنها، هنوز ناشناختههاى بسيارى در اين زمينه وجود دارد. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | دومين نكته اي كه بايد بر آن تأكيد كرد، تمايز منشها از ساختهاى اطالعاتى مشابهى هستند كه خصلت همانندسازى دارند، اما معنايى را حمل نمىكنند. در تمام جوامع انسانى، رفتارهايى مانند تيک عصبى و مدهاى لباسِ زودگذر وجود دارند كه معنايى را حمل نمىكنند، اما مانندمنشها خاصيت همانندسازى دارند و از يک كنشگر به ديگرى منتقل مىشوند و در جريان اين انتقال جهش مىيابند و زير تأثير انتخاب طبيعى پيچيدهتر هم مىشوند. به اين ترتيب، موازى با اليهى منشها، مجموعهى ديگرى از سيستمهاى اطالعاتى همانندساز هم در جوامع انسانى وجود دارند، كه به دليل صورتبندي نشدنشان در نظامهاي نشانگانى و بىمعنايىشان، نمىتوانند به عنوان منش در نظر گرفته شوند. | ||
+ | |||
+ | اين همانندسازهاى اطالعاتى را منشواره مىناميم، و آنها را به عنوان اشكالى مقدماتى و حاشيهاي در نظر مىگيريم كه در اطراف سيستممنشها رشد يافتهاند. سيستم منشوارهها همواره تنکمايهتر و چگالی اطالعاتشان رقيقتر از منشهاست، و به همين دليل هم نيمه عمرشان بسيار كوتاهتر است. در واقع، منشواره ها را مى توان اشكالى انگلى و ساخت نيافته از منشها در نظر گرفت كه، به دليل دارا بودن خصلت همانندسازى، براى مدتى كوتاه در مجارى ارتباطى حضور مىيابند و بامنشها بر سر امكانات تكثير رقابت مىكنند. | ||
+ | |||
+ | |||
+ | منشوارهها مىتوانند در اثر جهشهاى ساختارى درونى يا تحوالت محيط پيرامونىشان، به نظامهاي نشانگانى- معنايى پيوند بخورند و معنايى را حمل كنند. در اين حالت منشوارهها به منش تبديل خواهند شد. مسير معكوس هم ممكن است و منشها هم مىتوانند پس از معنازدايى و پيش از منقرض شدن، براى مدتى كوتاه در قالب منشوارهها به تكثير خود ادامه دهند. مد خاصى از لباس كه براى مدتى فراگير مىشود و معناى خاصى هم ندارد وقتى به تدريج به عنوان سبک لباس پوشيدن گروه، حزب، يا طبقهى اجتماعى خاصى انگشتنما مىشود تا مرتبهى يک منش ارتقا مىيابد، و همان سبک لباس وقتى پس از انحالل آن حزب و نابودى معانىمنسوب به آن گروه اجتماعى همچنان در جامعه باقى مىماند، مسيري واژگونه را طى مىنمايد. | ||
+ | |||
+ | چگونگى تبديل اين دو رده از همانندسازهاى فرهنگى توسط برخى از پژوهشگران مورد كنكاش قرار گرفته است، كه از آن ميان بايد به پير بورديو اشاره كرد. او در كتاب درخشانش، تمايزات، نمونههاى بسيار جالبى از اين تبديلهاى دوسويه را در چارچوب نظرى خاصِ خود تحليل كرده است | ||
+ | |||
+ | |||
+ | |||
+ | منشوارهها در سطح فرهنگى بر محورهايى شبيه به منشهاسازماندهى مى شوند و بسته به اندركنش فرد با ديگران، با جهان خارج، يا با خويشتن شبكه هايى مرتبط با هم را تشكيل مى دهند. عادات تغذيه اى هر جامعه، شيوهى خاص حركت دادن دست به هنگام سخن گفتن، و الگوهاى راه رفتن، نمونه اي از منشواره هاى مربوط به من، ديگرى، و جهان هستند. |
نسخهٔ ۱۷ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۳:۲۵
عنصر فرهنگی در نگرش سیستمی
- عنصر فرهنگی به مثابه یک سیستم
- حد و مرز عنصر فرهنگی با جهان پیرامون
- عنصر فرهنگی به مثابه حامل معنا
- تکثیرپذیری عنصر فرهنگی
- خطا؛ هزینه غیر قابل اجتناب همانند سازی
- تفکیک من از محیط، نتیجه عملکرد عنصر فرهنگی
سیستم پاداش، معیار درونی ارزشگذاری
چند مثال از پویایی سیستمهای تکاملی
جهش و انتخاب طبیعی؛ شرط لازم سیستم تکاملی
منش به مثابه یک سیستم اطلاعاتی
منش الگويى از فعاليت شبكه ى عصبى است
رمزگذاری منش در نظام های معنایی-نشانگانی
انتقال منش ها از مجاری ارتباطی
تغيير رفتار در فرد حامل
آخرين شرط يک منش (تغيير رفتار در فرد حامل) را بايد با چند تبصره همراه كرد. در واقع هيچ راهى براى سنجش تأثير يک منش منفرد در رفتار يک نفر وجود ندارد. كل منشهاى حاضر در مغز يک انسان به همراه عناصر اطلاعاتىِ غيرمنش - مانند برخى از حالات روانى ناخودآگاه - سيستمى پيچيده را تشكيل مى دهند كه تعيين كننده ى بافت روانى فرد و ساخت شخصيتى اوست. به اين ترتيب، شخصيت و خلق و خوى روانى فرد در هر برش زمانى به شكلى همافزا از اندركنش منشهاى موجود در مغز وى نتيجه مى شوند. رفتار فرد محصول اين پيكره ى كلانِ روانشناختى است و ارتباطِ يک به يكى ميان يک رفتار يگانه و منشى يكتا وجود ندارد. پس چگونه مى توان آخرين شرط را مورد وارسى قرار داد؟
مى دانيم كه يكى از تعاريف اطلاعات، «عاملِ شكستن تقارن» است. تقارن در اينجا ابهام معنا مى دهد و مترادف است با هموزن بودن دو يا چند گزينه ى رفتارىِ پيشاروي سيستم اطلاعات چيزى است كه سيستم را از دو راهى هاى رفتارى عبور مى دهد و انتخاب يک گزينه ى رفتارى را از ميان امكاناتِ پديدآمده در فضاى حالت ممكن مى سازد. به اين ترتيب، تعريف منش به عنوان سيستمى اطلاعاتى، خود به خود، شكست تقارنهاى رفتارى و اثربخشى اش در انتخاب هاى سيستم حامل را نتيجه مى دهد.
از سوى ديگر، منش را به صورت اطلاعاتى تعريف كرديم كه در ساختى نشانگانى- معنايى رمزگذارى شده باشد. مى دانيم كه اين تنها شكلِ ظهوراطلاعات نيست و انواعى از اطلاعات - مانند اطلاعاتساختارىِ نهفته درريختِ يک بدن يا ماشين - هستند كه هرگز در اين نظامها رمزگذارى نمى شوند.
رمزگذارى منش در ساختى معنايى به اين معناست كه نظامى از ارجاعات به عناصر اطلاعاتى منش گره خورده اند و داده هاى حمل شده در آن را توسط سيستم رمزگشا - يعنى مغز حامل - به رخدادهاى جهان خارج منسوب مى كنند. با توجه به اين كه دريافت منشها و بازتوليد كردنشان در سيستمهاى روانشناختى با هدف سازگار شدن با محيط و رفع تنشهاى بيرونى - و گاه درونزاد - انجام مىگيرد، طبيعى است كه مغزِ گيرندهى يک منش، بسته به محتواى معنايىِ فهميدهشده از آن، رفتار و پويايى خويش را تغيير دهد. به عبارت ديگر، نفسِ حضور منش درشبكهى عصبى، پويايى پردازش اطالعات در آن را تغيير مىدهد و اين خود به معناى تغيير يافتن احتمال بروز طيفى از رفتارهاى وابسته است.پس وقتى از ويژگی رفتارشناختى منشها سخن مىگوييم، منظورمان ارتباط سرراست اسكينرى ميان منش و رفتار نيست، بلكه در واقع مشغولبازگو كردن مفهومى همانگويانه هستيم كه در بخشهاى پيشين تعريفمان نهفته بود و بر ارتباط سيستمِ معنايى )مجموعهى منشها( و سيستم رفتارى )مجموعهى كنشها( تأكيد دارد.
6 .در مورد منشها بايد به چند نكتهى ديگر هم اشاره كرد:
نخست آن كه منش، مفهومى نيست كه تنها در انسان تعريف شود. بر مبناى شواهد تجربى در رفتارشناسى جانورى، الگوهاى رفتارى بسيارى در جانوران وجود دارند كه با كنش ارتباطى انسانى قابل مقايسهاند. رقص زنبور عسل كه اطالعاتِ مربوط به محل منبع غذا را بسته به موقعيت كندو به يكى از زبانهاى نمادينِ مشهور در جانوران 133 دقت رمزگذارى مىكنداست. زبان بويايى مورچگان و موريانگان، كه بر مبناى رمزگذارى معنا بر مولكولهايى موسوم به فرومون استوار شده، هم به قدر كافى مورد بررسى قرار گرفته است. همچنين نشان داده شده كه يادگيرى اجتماعى در منتقل شدن معناى خاص اين نمادها نقش دارد و لهجههاى گوناگونى كه در رقص زنبورها و خواندن قناريها ديده مىشود، پيامد اين آموزش اجتماعى . پس منشها را مىتوان در جانوران ديگر هم تعريف كرد، اما به 134 استدليل محدود بودن دادههاى تجربى ما در مورد شيوهى رمزگذارى معنا در سيستمهاى نمادينِ آنها، هنوز ناشناختههاى بسيارى در اين زمينه وجود دارد.
دومين نكته اي كه بايد بر آن تأكيد كرد، تمايز منشها از ساختهاى اطالعاتى مشابهى هستند كه خصلت همانندسازى دارند، اما معنايى را حمل نمىكنند. در تمام جوامع انسانى، رفتارهايى مانند تيک عصبى و مدهاى لباسِ زودگذر وجود دارند كه معنايى را حمل نمىكنند، اما مانندمنشها خاصيت همانندسازى دارند و از يک كنشگر به ديگرى منتقل مىشوند و در جريان اين انتقال جهش مىيابند و زير تأثير انتخاب طبيعى پيچيدهتر هم مىشوند. به اين ترتيب، موازى با اليهى منشها، مجموعهى ديگرى از سيستمهاى اطالعاتى همانندساز هم در جوامع انسانى وجود دارند، كه به دليل صورتبندي نشدنشان در نظامهاي نشانگانى و بىمعنايىشان، نمىتوانند به عنوان منش در نظر گرفته شوند.
اين همانندسازهاى اطالعاتى را منشواره مىناميم، و آنها را به عنوان اشكالى مقدماتى و حاشيهاي در نظر مىگيريم كه در اطراف سيستممنشها رشد يافتهاند. سيستم منشوارهها همواره تنکمايهتر و چگالی اطالعاتشان رقيقتر از منشهاست، و به همين دليل هم نيمه عمرشان بسيار كوتاهتر است. در واقع، منشواره ها را مى توان اشكالى انگلى و ساخت نيافته از منشها در نظر گرفت كه، به دليل دارا بودن خصلت همانندسازى، براى مدتى كوتاه در مجارى ارتباطى حضور مىيابند و بامنشها بر سر امكانات تكثير رقابت مىكنند.
منشوارهها مىتوانند در اثر جهشهاى ساختارى درونى يا تحوالت محيط پيرامونىشان، به نظامهاي نشانگانى- معنايى پيوند بخورند و معنايى را حمل كنند. در اين حالت منشوارهها به منش تبديل خواهند شد. مسير معكوس هم ممكن است و منشها هم مىتوانند پس از معنازدايى و پيش از منقرض شدن، براى مدتى كوتاه در قالب منشوارهها به تكثير خود ادامه دهند. مد خاصى از لباس كه براى مدتى فراگير مىشود و معناى خاصى هم ندارد وقتى به تدريج به عنوان سبک لباس پوشيدن گروه، حزب، يا طبقهى اجتماعى خاصى انگشتنما مىشود تا مرتبهى يک منش ارتقا مىيابد، و همان سبک لباس وقتى پس از انحالل آن حزب و نابودى معانىمنسوب به آن گروه اجتماعى همچنان در جامعه باقى مىماند، مسيري واژگونه را طى مىنمايد.
چگونگى تبديل اين دو رده از همانندسازهاى فرهنگى توسط برخى از پژوهشگران مورد كنكاش قرار گرفته است، كه از آن ميان بايد به پير بورديو اشاره كرد. او در كتاب درخشانش، تمايزات، نمونههاى بسيار جالبى از اين تبديلهاى دوسويه را در چارچوب نظرى خاصِ خود تحليل كرده است
منشوارهها در سطح فرهنگى بر محورهايى شبيه به منشهاسازماندهى مى شوند و بسته به اندركنش فرد با ديگران، با جهان خارج، يا با خويشتن شبكه هايى مرتبط با هم را تشكيل مى دهند. عادات تغذيه اى هر جامعه، شيوهى خاص حركت دادن دست به هنگام سخن گفتن، و الگوهاى راه رفتن، نمونه اي از منشواره هاى مربوط به من، ديگرى، و جهان هستند.