درباره ي جفتهاي متضاد معنايی
شب كه در بزم ادب قانون حيرت ساز بود
- اضطراب رنگ بر هم خوردن پرواز بود
دست ما و دامن حسرت كه در بزم وصال
- عمر بگذشت و همان چشم نديدن باز بود
يک گهر بی ضبط موج از بحر امكان گل نكرد
- هر سري كاندوخت جمعيت گريبان ساز بود
هستی ما نيست «بيدل» غير اظهار عدم
- تا خموشی پرده از رخ برفكند آواز بود
پیشینه جفت های متضاد معنایی در ایران زمین
پیشینه جفت های متضاد معنایی در تاریخ
هستی روندي پيوسته، كلان، و فراگير است
سیستم های پیچیده؛ آغازگاه شکست تقارن
قوانین جهان محصول سیستم های پیچیده
ماهیت پسینی جم نسبت به ذهن شناسنده
مُثُل افلاطونی، سرآغاز یک اشتباه ویرانگر
تله ی افلاطون؛ تمرکز بر یکی از دوسوی جم
تله های چهارگانه جمها در اسطوره جمشید
تله کاهش قاطعیت برای شکست تقارن
خرد من و جمها
شيفته ي تقارن شدن، به خِرَدي ميانه حالانه منحصر است؛ خردي كه بتواند جمها و تقارن حاكم بر آنها را ببيند، اما نقش خويشتن در شكست اين تقارن و اهمين جمها در شناخت و مخلوقِ «من» بودنِ جمها را نفهمد. چنين شناسنده اي است كه در برخورد با تقارن فلج میشود و امكان بهره برداري از جمها را از دست میدهد. اين به كسی مربوط میشود كه حضور دايمی جمها، و ضرورتشان براي شناخت را درنيابد و متوجه نشود كه تقارن حاكم بر جمها در نهايت شكسته خواهد شد. اگر به دست خودِ شناسنده چنين نشود، شرايط محيطی و عوامل كاتوره اي يا سازمان يافته ي پيرامونی چنين خواهند كرد. تقارن از آنجا كه تفاوت را مورد شک قرار میدهد و تمايز را حذف میكند بر روندهايی كه به تصميم گيري و انتخابِ قاطع ربط دارند، اثري تخديركننده دارد. تقارن اصولا از اين رو فريبنده و جذاب می نمايد كه با از ميان بردن تمايز و تيزي و باد و بروتِ ترجيح ها، شكلی از رامش و آسودگی تخديرآميز را به همراه می آورد. جانداران و به ويژه شناسندگانی كه به ماهيت درونی انتخاب هاي خويش آگاهند، خواه ناخواه از نوعی خستگی عضلاتِ انتخاب رنج می برند، و درک تقارن التيامی براي اين رنج است. اما خطر در آنجاست كه ممكن است اين رفع خستگی به فلج شدن منتهی شود، و اين به خردهاي نيم بند تعلق دارد.