سطح روانشناختى

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

معنا- ارزش

دیدگاه قدیمی؛ راستِ هنرمند و چپِ رياضیدان و سخنور

چیرگی تکاملی منش های زبانی

ارزشگذاری منشها

انواع لذت

الف)‌ لذتهاى طبيعى
ب)‌ لذت هاى راستين
ج)‌لذتهای دروغين

مقایسه لذت های دروغین و راستین

لذت های دروغین در سایر جانوران اجتماعی

منشها و انسجام روانی من

منشها و بیماریهای روانی

نقش کلیدی منشها در هستی

زمان

گفتگوی درونی

چرا گفتگوی درون در کودکی شکل گرفت و باقی ماند؟

مكتب اندركنش گرايى و گفتگوی درونی

نظریه منشها و گفتگوی درون

اگر گفتگوى درونى تنها شيوه ى تفكر نيست، چرا اين چنين در سطح روانشناختى رواج دارد؟


خودآگاهی از دیدگاه نظریه منشها


گفتگوی درونی و افزایش بخت بقای منشها


فشار تکاملی منشها،عامل توسعه ارتباطات انسانی


گفتگوی درونی و طیف آگاهی مكالمه ى درونى، با وجود سلطه اى كه در زمان بيدارى انسان دارد، تنها حالت آگاهى نيست. روانشناسان، بر مبناى الگوى پردازش اطلاعات در مغز و تجربه ى ذهنى فرد از آن، آگاهى را به صورت طيفى در نظر مى گيرند كه در ميان دو قطب كشيده شده است. كمترين فعاليت قشر مخ و پايين ترين سطح خودآگاهى، به يكى از اين دو قطب تعلق دارد. اين قطب را معمولا با برچسبِ حالت كُما مشخص مى كنند. در انتهاى ديگر اين طيف، تفكر فعال و خودآگاهانه اى را داريم كه در شرايط حل مسأله و بحث با ديگران تجربه اش مى كنيم. مكالمه ى درونى تنها بخشى كوچک از طيف آگاهى را كه به قطبِ تفكر فعال نزديکتر است در بر مى گيرد. حالاتى مانند خواب، هپروت، و خلسه هم هر يک در بخشى از اين طيف جاى مى گيرند.

آنچه مدتهاست شناخته شده، تأثير حالت آگاهى بر توانايى جذب و پردازش منش هاست. به عنوان مثال، تمايز بين پويايى منشها در حالت خواب و بيدارى به خوبى براى همه ى ما ملموس است. مشهور است كه به هنگام خواب، غلبه ى معمولِ نيمكره ى چپ مخ بر نيمكره ى راست خفيف تر مى شود و پويايى منشهاى عاطفى كه در حالت عادى در زمينه اى از انبوه منشهاى زبانى گم مى شده، مجال ظهور مى يابد. بسيارى از پژوهشگران محتواى هيجانى خاص روياها و حالاتى مانند ضعف محاسباتى و ناتوانى را در خواندن - كه در روياها رايج اند - نتيجه ى همين به هم خوردن تعادل دو نيمكره مى دانند.

آگاهىِ تغييريافته همچنين مى دانيم كه در برخى از حالات آگاهى (مانند بيهوشى، كما، و گيجىِ ناشى از بی خوابى) توانايى روانى فرد براى جذب منشهاى جديد بسيار كاهش مى يابد. همچنين اين را هم مى دانيم كه تفكر فعال و انتقادى هم از پذيرفته شدن بسيارى از منشهاى عاطفى جلوگيرى مى كند. با وجود اين، ظاهراً در بخشهايى از اين طيف - كه به نام آگاهىِ تغييريافته شهرت يافته است - استعداد مغز براى جذب و پذيرش منشهاى ورودى به شكلى جالب توجه بالا مى رود. حالت خواب مصنوعى، خلسهى ناشى از موسيقى ضربى و رقص، و اثر برخى از داروهاى روانگردان مى توانند زمينه را براى پذيرش بى قيد و شرط منشها آماده سازند.


در عمل هم اين حالات در سطح كنش بينافردى به همين مقصود به كار گرفته مى شوند. استفاده از رياضت بدنى، رقص هاى طولانى مدت همراه با موسيقى ضربى، بخشى عام و فراگير از مناسک اهليت در تمام جوامع و اديانِ پيشامدرن بوده است. مى دانيم كه در جريان همين مناسکِ اهليت است كه روند اجتماعى شدن فرد به انجام مى رسد و منشهاى بيانگر اساطير آفرينشِ قبيله و تابوهاى ضامن نظم اجتماعى به فرد نوآيين عرضه مى شوند. چنين مى نمايد كه جوامع انسانى به روشى مشترک براى بالا بردن ضريب اطمينان اين بخشِ حساس از اجتماعى شدن دست يافته باشند.

داروي حقيقت