|
|
(۱۳ ویرایش میانی توسط یک کاربر نشان داده نشدهاست) |
سطر ۳۱: |
سطر ۳۱: |
| | | |
| | | |
− | [[تعریف عنصر فرهنگی (منش)]] | + | [[تعریف عنصر فرهنگی (منش)]]<br /> |
− | با توجه به آنچه گذشت، اكنون مى توانيم تعريف خود را از عنصرفرهنگى پيشنهاد كنيم. با توجه به اين كه تعريف كنونى با [[مم]]، [[مضمون]]، و [[عادتواره]] تفاوت دارد و براي پرهيز از ابهام و اشتباه شدنِ مفاهيم با يكديگربه نامى ويژه براى آن نياز داريم. نامى كه از اين پس عنصر فرهنگى را با آن مى ناميم «منش» است؛ واژهاى كه از ريشه ى اوستايی مَينيو(Oiniam) به معناى انديشيدن گرفته شده است. اين واژه و مشتقات آن – مينو، هومن (نيکانديش) و دشمن (بدانديش) - در سه هزار سال گذشته در زبان هايايرانی كاربرد داشته است و همواره به مفهومِ عناصر مربوط به انديشه و تفكر به كار گرفته میشده است. گفتنی است، اولين كاربرد تخصصی آن در گاهانِ زرتشت – نزديک به 3200 سال پيش – ديده میشود. در اين متنبراي نخستين بار در تاريخ مدونِ تمدن، سپهر معنا – كه كمابيش با فرهنگ همسان است - از عرصه ي [[گيتی]] جدا شده و با نام [[مينو]] (يعنی انديشيده، انديشيدنی) مشخص شده است. در واقع، اين متن كهنترين سندي است كه در آن به لايهي فرهنگ همچون سطحی مستقل اشاره شده و زرتشت نخستين نظام دقيق از كليدواژگان را براي رمزگذاري آن ابداع كرده است.
| + | |
| | | |
| + | [[منش]] |
| | | |
− | منش، با وجود كاربرد پيوسته و سه هزار ساله اش در زبان هاي اوستايی
| + | [[منش به مثابه یک سیستم اطلاعاتی]] |
− | و پارسی و پهلوي و دري، امروز در زبان علمىِ فارسى رواجی به نسبت
| + | |
− | محدود دارد و كاربرد عاميانه ى واژه ي منش هم تنها محدود به فارسى
| + | |
− | گفتاري است. البته، برخى از مترجمان و نويسندگان فارسى زبان اين واژه را به عنوان برابرنهادى براى character و personality به كار برده اند
| + | |
| | | |
− | در هر صورت، بايد در نظر داشت كه در اين متن «منش» معنايى خاص را
| + | [[منش الگويى از فعاليت شبكه ى عصبى است]] |
− | حمل می كند. منش عنصرى معنايی است كه واحد تغييرات فرهنگى محسوب میشود.
| + | |
− | <br />
| + | |
| | | |
− | [[منش]] | + | : [[دو برداشت متفاوت از منش]] |
| + | |
| + | [[رمزگذاری منش در نظام های معنایی-نشانگانی]] |
| + | |
| + | [[انتقال منش ها از مجاری ارتباطی]] |
| + | |
| + | [[منش؛ عامل تغيير رفتار در فرد حامل]] |
| + | |
| + | |
| + | چند نکته در مورد منشها<br /> |
| | | |
| + | * [[منش مختص انسان نیست]] |
| + | * [[منشواره در مقابل منش]] |
| + | * [[آیا منشها واقعیت دارند؟]] |
| | | |
− | براى اين كه تعريف منش روشنتر شود، بايد هر يک از شروط
| + | [[فرهنگ چیست؟]] |
− | چهارگانهى يادشده به طور جداگانه مورد بررسى قرار گيرند.
| + | |
− | الف( پيش از هر چيز، منش سيستمى اطالعاتى است. اين به آن معناست
| + | |
− | كه:
| + | |
− | 1 )منش، سيستم است؛ يعنى، مىتوان در زمينهى ظهور آن - بسترى
| + | |
− | فرهنگى كه از مجموعهاي از منشها تشكيل شده - حد و مرزى تشخيص
| + | |
− | داد كه منش خاصِ مورد نظرمان را از بقيه جدا كند. اين حد و مرز، توسط
| + | |
− | دو شاخصِ درونى )معنا( و بيرونىِ )نشانگان و رمزگان( تداوم مىيابد. به
| + | |
− | سخن ديگر، همواره مىتوان تشخيص داد كه فالن معناى خاص و بهمان
| + | |
− | مجموعه از نشانهها در منشِ خاصى وجود دارد يا ندارد. اين كه حرف »غ«
| + | |
− | در شعر صداى پاى آبِ سپهرى وجود دارد يا ندارد، يا اين كه در
| + | |
− | ضربالمثلِ »با يک گل بهار نمياد« معنايى مربوط به بومشناسى گياهان
| + | |
− | گلدار نهفته است يا نه، به سادگى قابل تشخيص است. نكتهى ديگرى كه
| + | |
− | از سيستم بودن منش نتيجه مىشود، به هم پيوستگى درونى عناصر آن
| + | |
− | است. منش در واقع بستهاي نرمافزارى است كه به صورت يكجا و يكپارچه
| + | |
− | از مغزى به مغز ديگرى منتقل مىشود.
| + | |
− | 2 )منش از جنس اطالعات است؛ يعنى، عامل اصلىِ پشتيبانِ مرزبندى آن
| + | |
− | از جهان خارج شيوهى مربوط شدن عناصر درونىاش )يعنى اطالعاتش(
| + | |