بافتشناسى منش

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو

«واضح است كه عقل و هوش با هر جسمى نمى تواند همزيستى داشته باشد. درخت نمى تواند در اثير زندگى كند، يا ابرها در درياى نمک. همانطور كه ماهى نمى تواند در مزرعه زندگى كند و خون در سنگ جارى نمى شود، وجود و نمو هر چيزى را مكانى مشخص و معين است. »

لوكرسيوس

رويكرد بافت شناسانه به منشها، به آن معناست كه ساختار و كاركردشان را در سطوح گوناگونِ نظام چهارلايه اي فراز تحليل كنيم. براى سادگى بيشتر، هر يک از اين سطوح را به طور جداگانه مورد بررسى قرارمى دهيم.

سطح زيستشناختى

بندبازی بر لبه تیز جبرانگاری
آیا منش یک انگل است؟
منش مصداق همزیستی/هم یاری
ارتباط منش ها با دستگاه عصبی
انواع حافظه
  1. حافظه پنهان
  2. حافظه ى آشكار
منشهاى ادوارى و معنايى
تبدیل متقابل منشها و منش واره ها
منش؛ سپر بلای تکاملی
افزايش حجم مغز پاسخی به فشار تکاملی
پیدایش منش ها نتیجه شکل گیری زبان
بازی؛تمرین حل مسئله

سطح روانشناختى

معنا- ارزش

دیدگاه قدیمی؛ راستِ هنرمند و چپِ رياضیدان و سخنور

چیرگی تکاملی منش های زبانی

ارزشگذاری منشها

انواع لذت

الف)‌ لذتهاى طبيعى
ب)‌ لذت هاى راستين
ج)‌لذتهای دروغين

مقایسه لذت های دروغین و راستین

لذت های دروغین در سایر جانوران اجتماعی

منشها و انسجام روانی من

منشها و بیماریهای روانی

نقش کلیدی منشها در هستی

زمان

گفتگوی درونی

چرا گفتگوی درون در کودکی شکل گرفت و باقی ماند؟

مكتب اندركنش گرايى و گفتگوی درونی

نظریه منشها و گفتگوی درون

اگر گفتگوى درونى تنها شيوه ى تفكر نيست، چرا اين چنين در سطح روانشناختى رواج دارد؟


خودآگاهی


گفتگوی درونی و افزایش بخت بقای منشها منشهايى كه در سطح خودآگاه، و در مجراى گفتگوى درونى، حضور دارند بخت بلندى براى منتقل شدن به ذهن ديگران را به دست مى آورند. آدمى كه درگير گفتگوى درونی است، كنش متقابل با ديگرى را هم به عنوان تداومى از همان گفتگوى درونى در نظر مى گيرد و از اين روست كه سخن گفتن همتاى «تفكر با صداى بلند» تلقى مى شود. منشهايى كه در فرآيند گفتگوى درونى حضور دارند، در واقع، بسته هاى اطلاعاتىِ حاضر و آماده اى هستند كه براى منتقل شدن تنها نياز به بيان دارند. منشها، به عنوان همانندسازهايى خودخواه، در راستايى تكامل يافته اند كه بخت تكثير خود را بيشينه كنند، و بنابراين رفتار حامل انسانى شان را به شيوه اي دستكارى مى كنند كه بيشترين امكان تبادلشان فراهم باشد. به اين شكل است كه گفتگوى دو انسان رسمى چنين رايج مى شود، و از هدف اوليه اش - كه افزايش دادن بخت بقا بوده - فاصله مى گيرد. در واقع، ما در اينجا با دوشاخهزايى جديدى روبه رو هستيم كه در آن زبان و تبادل منشها از مجراى زبان، از بقاى افراد درگير در ارتباط مستقل مى شود. پس »من« در حضور ديگرى فشارى روانى را براى آغاز ارتباط احساس مىكند. حضور درازمدت دو كنشگر انسانى در كنار هم بدون تبادل منش حمل بر بىادبى، دشمنى، يا دلخورى مىشود و اندركنش آيندهى آن دو را مختل مىكند. به اين ترتيب، هنجارهاى اجتماعىِ حاكم بر كنش متقابل آدميان در راستاى بيشينه كردن حجم تبادالت منشها در ميان كنشگران انسانى تخصص مىيابد. منشهايى كه آغاز مبادلهى منش را تسهيل مىكنند شاخه شاخه مىشوند و نسبت به موقعيتهاى گوناگون تخصص مىيابند، و به همين شكل منشهاى مربوط به پايان دادن مكالمه اندک و كممايه مىشوند و به سادگى به سوءتفاهمهايى در مورد دوستانه نبودن ارتباط منتهى مىشوند