زبان، زمان، زنان: تفاوت بین نسخهها
(←گفتار هشتم: سلطه بر امر شگفت) |
(←گفتار هشتم: سلطه بر امر شگفت) |
||
سطر ۱۴۱: | سطر ۱۴۱: | ||
[[زبان؛ آغازگاه شناخت]] | [[زبان؛ آغازگاه شناخت]] | ||
− | |||
[[زبان، چارچوبی انضباطی]] | [[زبان، چارچوبی انضباطی]] | ||
<br /> | <br /> | ||
+ | |||
+ | [[زبان همچون چسبی در سطوح چهارگانه فراز]] | ||
− | |||
− | |||
− | + | پیشنهادِ نگارنده، نوسانی است ارادی و جسورانه میان قطعیت و قاطعیت، نوسانِ میان آن قطعیتی که به وسیلهی | |
+ | نیرنگ زبان از دل باورِی سادهلوحانه برمیخیزد و قاطعیتی که برای دست گماردنِ به هر رفتار و کنشِ خودآگاهانه و | ||
+ | مسئوالنه بدان نیاز داریم. | ||
+ | چنین مینماید که من در برابر چالشی بزرگ قرار گرفته باشد که میتواند به قطعیت منتهی شود. من ناگزیر است، | ||
+ | در رویارویی با جهانی آشوبگونه و برای درک زیستجهانی پیچیده، از زبان استفاده کند و اگر این استفاده از زبان | ||
+ | را با خوشخیالی و سادهلوحی عجین سازد، به قطعیتی دست مییابد که البته رفتارهای او را سازماندهی و مدیریت | ||
+ | خواهد کرد، اما تصویری نادرست و آغشته به نیرنگ را در مورد هستی فراچشماش مجسم خواهد ساخت. | ||
+ | آنچه من، در واقع بدان نیاز دارد قاطعیت است، و نه قطعیت. قاطعیت آن است که سیستم شناسنده، انتخابگر و | ||
+ | کنشگر، یعنی زیرواحدهای سطح روانی من، بتوانند گزینههای رفتاریِ در دسترس را درست تشخیص دهند، | ||
+ | دربارهشان با معیارهایی روشن داوری کنند، و بر مبنای آن با تمام قوا دست به انتخابی روشن و مستدل بزنند. | ||
+ | من در شرایطی که تقارن را بشکند و در موقعیتی که از میان گزینههای پیشاروی خود یکی را به طور قاطع انتخاب | ||
+ | کند به طور موفق کنشی را به فرجام رسانده است. در غیر این صورت فشار هنجارهای اجتماعی و دامِ تقلید از دیگری | ||
+ | و تکرارِ سادهلوحانهی الگوهای رفتاری گذشته را داریم و مرکزیتزدایی از من را، که همانا مکیده شدن خودمختاری | ||
+ | و آزادی کنشگر در مغاک زبانی سلطهگر است. | ||
+ | در ابتدای کار زبان به مثابه چارچوبی تکامل یافت تا این شکستن تقارن و رفتار قاطعانه را ممکن سازد. اما به | ||
+ | تدریج از این کارکرد مهم اولیه استقالل یافت و چندان در حوزههای فرهنگی و اجتماعی پیچیده و سنگین شد که | ||
+ | حوزهی خودآگاهی و انتخابِ ارادی فرد را زیر وزن خود متالشی کرد. در اینجا بود که قطعیتِ حشو و افزودهی | ||
+ | برخاسته از زبانِ شگفتیزدا، جانشین قاطعیت شد. | ||
+ | قاطعیت، شکستن تقارن است و اصوال در شرایطی امکان مییابد که تقارنی وجود داشته باشد. یعنی من تنها در |
نسخهٔ ۱۲ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۶:۱۴
پیوند میان مفهوم زمان و نظمهای اجتماعی از دیرباز موضوع گمانهزنی و بحثِ روانشناسان و جامعهشناسان بوده است. «من» در بستری زمانمند تعریف میشود و خودآگاهی و هویت شخصی خود را در چارچوبی از توالیهای زمانی به دست میآورد. با وجود این، زمانی که پشتیبان شکلگیری و تحول دستگاه روانی و نظام اجتماعی آدمیان است به خطا بدیهی و طبیعی پنداشته شده است. شواهدی نیرومند هست که نشان میدهد زمانِ خاصی که به شکلی فراگیر در همه جا حضور دارد و درک میشود، در اصل برساختهای اجتماعی است که از مجرای زبان، پیکربندی شده و به واسطهی نهادهای اجتماعی، «من» را و کردارهای «من» را تعیین میکند.
کتاب «زبان، زمان، زنان» مجموعهی چند نوشتار است که به ارتباط میان زمان، زبان و جنسیت میپردازد و با تکیه به نظریهی سیستمهای پیچیده، زمان را در چارچوبی انتقادی بازسازی میکند. چند مقاله در پیوست کتاب آمده است که پیامدهای فلسفی این بازتعریف را و پرسشهای مربوط به آن را موضوع تامل قرار میدهد. ارتباط هستی/نیستی و حضور/غیاب با زبان و زمان و چگونگی پیوند خوردن «من» با مکان از زمرهی این پرسشها هستند.
در ادامه خلاصه ای از این کتاب کوچک اما خواندنی را خدمتتان ارائه می دهیم. امید که خوانده شده و مورد نقادی قرار گیرد.
محتویات
گفتار نخست: چیستی زبان
صفحات ۱۰ الی ۱۹
درباره ی « زبان» بسا گفته اند و بسا نوشته اند. بی تردید یکی از مهمترین مضمون هایی که در درونِ زبان به آن پرداخته شده است، خودِ زبان است که خصلت خودارجاع بودنِ زبان را نشان می دهد و نتایجی گاه شگفت از آن برمی خیزد. پیش از پرداختن به بحثِ زبان و نقد آنچه بر سرِ سوژه ی فعال و «ِمن»اندیشمند می آورد، نخست باید تصویری روشن از «چیستیِ زبان» به دست آوریم.
چنین می نماید که دانش ِامروزین ما، چهار سطحِ متفاوت از تعریفِ زبان را برایمان ممکن کرده که با یکدیگر جمع شدنی و سازگار هستند:
توهم زدایی از زبان در مورد پیشفرض ها و پیشداشت ها
صفحات ۱۹ الی ۳۸
در مورد زبان پیشفرضها و پیشداشتهایی وجود دارد که بدیهی نمودن و طبیعی وانمود شدنِ روابط و ساختارهای زبانی را تقویت میکند.
در این گفتار، هشت مورد از پیشفرضهایی که درباره ی زبان وجود دارد یک به یک گوشزد شده و مورد نقد واقع میشود؛ به این امید که زمینه برای نگاهی دقیقتر به ماهیت واقعی زبان هموار گردد.
- نخست: شفافیت
- دوم: نظم مطلق
- سوم: عناصر پایه
- چهارم: روابط علّی
- پنجم: تحویل گرایی در زبان
- ششم: اسطوره ی اصالت
- هشتم: اصالت زبان
گفتار سوم: بازنمایی، رمزگذاری، حقیقت
صفحات ۳۸ الی ۴۸
- بازنمایی خویشتن در انسان و سایر جانوران
- زبان در نگاه ارسطو
- ردپای ارسطو در فلسفه تحلیلی
- نقش قدرت در معنا
- معنا در نگاه عصب روان شناسان
- فودور و تعمیم نگرش چامسکی به حوزه معناشناسی
- آیا معنا، مفهومی هنجاری است؟
گفتار چهارم: چیزها و رخدادها
صفحات ۴۸ الی ۵۹
- دستگاه شناسنده کاشف یا خالق چیزها-رخدادها
- شماتیزه کردن به روش لومان
- رابطه ای علّی میان رخدادهای جهان خارج و کارکردِ درونی سیستم؟؟
- نقد مدل احیاء شده ارسطویی
- زایش معنا محصول کارکرد مناسب
- کارکرد زبان در تثبت رابطه تجربه و انتظار
- کارکرد هنجارساز زبان
گفتار پنجم: زبان به مثابه ی نظامی انضباطی
صفحات ۶۰ الی ۶۶
گفتار ششم: فرهنگ، منش، معنا
صفحات ۶۶ الی ۷۰
گفتار هفتم: رمزگذاریِ زیستجهان
صفحات ۷۰الی ۷۴
گفتار هشتم: سلطه بر امر شگفت
صفحات ۷۴ الی
ذات محافظه کار زبان
زبان همچون چسبی در سطوح چهارگانه فراز
پیشنهادِ نگارنده، نوسانی است ارادی و جسورانه میان قطعیت و قاطعیت، نوسانِ میان آن قطعیتی که به وسیلهی
نیرنگ زبان از دل باورِی سادهلوحانه برمیخیزد و قاطعیتی که برای دست گماردنِ به هر رفتار و کنشِ خودآگاهانه و
مسئوالنه بدان نیاز داریم.
چنین مینماید که من در برابر چالشی بزرگ قرار گرفته باشد که میتواند به قطعیت منتهی شود. من ناگزیر است،
در رویارویی با جهانی آشوبگونه و برای درک زیستجهانی پیچیده، از زبان استفاده کند و اگر این استفاده از زبان
را با خوشخیالی و سادهلوحی عجین سازد، به قطعیتی دست مییابد که البته رفتارهای او را سازماندهی و مدیریت
خواهد کرد، اما تصویری نادرست و آغشته به نیرنگ را در مورد هستی فراچشماش مجسم خواهد ساخت.
آنچه من، در واقع بدان نیاز دارد قاطعیت است، و نه قطعیت. قاطعیت آن است که سیستم شناسنده، انتخابگر و
کنشگر، یعنی زیرواحدهای سطح روانی من، بتوانند گزینههای رفتاریِ در دسترس را درست تشخیص دهند،
دربارهشان با معیارهایی روشن داوری کنند، و بر مبنای آن با تمام قوا دست به انتخابی روشن و مستدل بزنند.
من در شرایطی که تقارن را بشکند و در موقعیتی که از میان گزینههای پیشاروی خود یکی را به طور قاطع انتخاب
کند به طور موفق کنشی را به فرجام رسانده است. در غیر این صورت فشار هنجارهای اجتماعی و دامِ تقلید از دیگری
و تکرارِ سادهلوحانهی الگوهای رفتاری گذشته را داریم و مرکزیتزدایی از من را، که همانا مکیده شدن خودمختاری
و آزادی کنشگر در مغاک زبانی سلطهگر است.
در ابتدای کار زبان به مثابه چارچوبی تکامل یافت تا این شکستن تقارن و رفتار قاطعانه را ممکن سازد. اما به
تدریج از این کارکرد مهم اولیه استقالل یافت و چندان در حوزههای فرهنگی و اجتماعی پیچیده و سنگین شد که
حوزهی خودآگاهی و انتخابِ ارادی فرد را زیر وزن خود متالشی کرد. در اینجا بود که قطعیتِ حشو و افزودهی
برخاسته از زبانِ شگفتیزدا، جانشین قاطعیت شد.
قاطعیت، شکستن تقارن است و اصوال در شرایطی امکان مییابد که تقارنی وجود داشته باشد. یعنی من تنها در