زبان، زمان، زنان: تفاوت بین نسخه‌ها

از ویکی زروان
پرش به: ناوبری، جستجو
(گفتار چهارم: چیزها و رخدادها)
(توهم زدایی از زبان)
 
(۱۳۴ ویرایش میانی توسط یک کاربر نشان داده نشده‌است)
سطر ۱: سطر ۱:
پیوند میان مفهوم زمان و نظم‌های اجتماعی از دیرباز موضوع گمانه‌زنی و بحثِ روانشناسان و جامعه‌شناسان بوده است. «من» در بستری زمان‌مند تعریف می‌شود و خودآگاهی و هویت شخصی خود را در چارچوبی از توالی‌های زمانی به دست می‌آورد. با وجود این، زمانی که پشتیبان شکل‌گیری و تحول دستگاه روانی و نظام اجتماعی آدمیان است به خطا بدیهی و طبیعی پنداشته شده است. شواهدی نیرومند هست که نشان می‌دهد زمانِ خاصی که به شکلی فراگیر در همه جا حضور دارد و درک می‌شود، در اصل برساخته‌ای اجتماعی است که از مجرای زبان، پیکربندی شده و به واسطه‌ی نهادهای اجتماعی، «من» را و کردارهای «من» را تعیین می‌کند.
+
==مقدمه==
 +
* پیوند میان مفهوم زمان و نظم‌های اجتماعی از دیرباز موضوع گمانه‌زنی و بحثِ روانشناسان و جامعه‌شناسان بوده است.  
 +
* «من» در بستری زمان‌مند تعریف می‌شود و [[خودآگاهی]] و هویت شخصی خود را در چارچوبی از توالی‌های زمانی به دست می‌آورد. با وجود این، زمانی که پشتیبان شکل‌گیری و تحول [[دستگاه روانی]] و نظام اجتماعی آدمیان است به خطا بدیهی و طبیعی پنداشته شده است.  
 +
* شواهدی نیرومند هست که نشان می‌دهد زمانِ خاصی که به شکلی فراگیر در همه جا حضور دارد و درک می‌شود، در اصل برساخته‌ای اجتماعی است که از مجرای زبان، پیکربندی شده و به واسطه‌ی [[نهادهای اجتماعی]]، «[[من]]» را و کردارهای «من» را تعیین می‌کند.
  
کتاب «زبان، زمان، زنان» مجموعه‌ی چند نوشتار است که به ارتباط میان زمان، زبان و جنسیت می‌پردازد و با تکیه به نظریه‌ی سیستم‌های پیچیده، زمان را در چارچوبی انتقادی بازسازی می‌کند. چند مقاله‌ در پیوست کتاب آمده است که پیامدهای فلسفی این بازتعریف را و پرسش‌های مربوط به آن را موضوع تامل قرار می‌دهد. ارتباط هستی/نیستی و حضور/غیاب با زبان و زمان و چگونگی پیوند خوردن «من» با مکان از زمره‌ی این پرسش‌ها هستند.
+
<br />
  
 +
* کتاب «زبان، زمان، زنان» مجموعه‌ی چند نوشتار است که به ارتباط میان زمان، زبان و جنسیت می‌پردازد و با تکیه به [[نظریه‌ی سیستم‌های پیچیده]]، زمان را در چارچوبی انتقادی بازسازی می‌کند.
 +
* چند مقاله‌ در پیوست کتاب آمده است که پیامدهای فلسفی این بازتعریف را و پرسش‌های مربوط به آن را موضوع تامل قرار می‌دهد. ارتباط [[هستی/نیستی]] و [[حضور/غیاب]] با زبان و زمان و چگونگی پیوند خوردن «من» با مکان از زمره‌ی این پرسش‌ها هستند.
  
  
سطر ۹: سطر ۱۴:
 
[[رده: کتاب]]
 
[[رده: کتاب]]
 
[[رده: ویرایش نهایی]]
 
[[رده: ویرایش نهایی]]
<br />
 
در ادامه خلاصه ای از این کتاب کوچک اما خواندنی را خدمتتان ارائه می دهیم. امید که خوانده شده و مورد نقادی قرار گیرد.<br />
 
<br />
 
 
<br />
 
<br />
  
==='''گفتار نخست: چیستی زبان'''===
+
==گفتار نخست==
 +
===چیستی زبان===
 
صفحات ۱۰ الی ۱۹<br />
 
صفحات ۱۰ الی ۱۹<br />
 +
* درباره ی « زبان» بسا گفته اند و بسا نوشته اند. بی تردید یکی از مهمترین مضمون هایی که در درونِ زبان به آن پرداخته شده است، خودِ زبان است که خصلت [[خودارجاع]] بودنِ زبان را نشان می دهد و نتایجی گاه شگفت از آن برمی خیزد.
 +
* پیش از پرداختن به بحثِ زبان و نقد آنچه بر سرِ سوژه ی فعال و «ِ[[من]]»اندیشمند می آورد، نخست باید تصویری روشن از «چیستیِ زبان» به دست آوریم.
 +
 +
* چنین می نماید که دانش ِامروزین ما، '''چهار سطحِ''' متفاوت از تعریفِ زبان را برایمان ممکن کرده که با یکدیگر جمع شدنی و سازگار هستند:<br />
 +
 +
::'''نخست''': [[زبان، پدیده ای زیستشناختی- تکاملی]]
 +
 +
::'''دوم''': [[زبان یک نظام نشانگانی ـ معنایی است]]
 +
 +
::'''سوم''': [[زبان نوعی کنش است]]
 +
 +
::'''چهارم''': [[زبان الگویی از پردازش اطلاعات است]]<br />
  
درباره ی « زبان» بسا گفته اند و بسا نوشته اند. بی تردید یکی از مهمترین مضمون هایی که در درونِ زبان به آن پرداخته شده است، خودِ زبان است که خصلت [[خودارجاع]] بودنِ زبان را نشان می دهد و نتایجی گاه شگفت از آن برمی خیزد. پیش از پرداختن به بحثِ زبان و نقد آنچه بر سرِ سوژه ی فعال و «ِ[[من]]»اندیشمند می آورد، نخست باید تصویری روشن از «چیستیِ زبان» به دست آوریم. 
 
 
<br />
 
<br />
چنین می نماید که دانش ِامروزین ما، '''چهار سطحِ''' متفاوت از تعریفِ زبان را برایمان ممکن کرده که با یکدیگر جمع شدنی و سازگار هستند:<br />
 
  
'''نخست''': [[زبان پدیده ای زیستشناختی و تکاملی است]]
+
==گفتار دوم==
  
'''دوم''': [[زبان یک نظام نشانگانی ـ معنایی است]]
+
===توهم زدایی از زبان===
 +
صفحات ۱۹ الی ۳۸<br />
  
'''سوم''': [[زبان امری انتزاعی نیست، بلکه نوعی کنش است]]
+
* در مورد زبان پیشفرضها و پیشداشتهایی وجود دارد که بدیهی نمودن و طبیعی وانمود شدنِ روابط و ساختارهای زبانی را تقویت میکند.
 +
* در این گفتار، هشت مورد از پیشفرضهایی که درباره ی زبان وجود دارد یک به یک گوشزد شده و مورد نقد واقع میشود؛ به این امید که زمینه برای نگاهی دقیقتر به ماهیت واقعی زبان هموار گردد.
 +
# [[شفافیت]]
 +
# [[نظم مطلق]]
 +
# [[عناصر پایه]]
 +
# [[روابط علّی]]
 +
# [[تحویل‌ گرایی در زبان]]
 +
# [[اسطوره ی اصالت]]
 +
# [[نفی معنا در درون نظام معنایی]]
 +
# [[اصالت زبان]]<br />
 +
<br />
 +
<br />
  
'''چهارم''': [[زبان الگویی از پردازش اطلاعات است]]<br />
+
 
 +
'''گفتار سوم:'''
 +
 
 +
===بازنمایی، رمزگذاری، حقیقت===
 +
صفحات ۳۸ الی ۴۸<br />
 +
:[[بازنمایی خویشتن در انسان و سایر جانوران]]
 +
:[[زبان در نگاه ارسطو]]
 +
:[[ردپای ارسطو در فلسفه تحلیلی]]
 +
:[[نقش قدرت در معنا]]
 +
:[[معنا در نگاه عصب روان شناسان]]
 +
:[[فودور و تعمیم نگرش چامسکی به حوزه معناشناسی]]
 +
:[[آیا معنا، مفهومی هنجاری است؟]]
  
 
----
 
----
 
<br />
 
<br />
  
==='''توهم زدایی از زبان در مورد پیشفرض ها و پیشداشت ها'''===
+
گفتار چهارم:
صفحات ۱۹ الی ۳۸<br />
+
  
در مورد زبان پیشفرضها و پیشداشتهایی وجود دارد که بدیهی نمودن و طبیعی وانمود شدنِ روابط و ساختارهای زبانی را تقویت میکند.
+
===چیزها و رخدادها===
در این گفتار، هشت مورد از پیشفرضهایی که درباره ی زبان وجود دارد یک به یک گوشزد شده و مورد نقد واقع میشود؛ به این امید که زمینه برای نگاهی دقیقتر به ماهیت واقعی زبان هموار گردد.
+
صفحات  ۴۸ الی ۵۹
 
<br />
 
<br />
 +
:[[دستگاه شناسنده کاشف یا خالق چیزها-رخدادها]]
 +
:[[شماتیزه کردن به روش لومان]]
 +
:[[رابطه ای علّی میان رخدادهای جهان خارج و کارکردِ درونی سیستم؟؟]]
 +
:[[نقد مدل احیاء شده ارسطویی]]
 +
:[[زایش معنا  محصول کارکرد مناسب]]
 +
:[[کارکرد زبان در تثبت رابطه تجربه و انتظار]]
 +
:[[کارکرد هنجارساز زبان]]
  
'''نخست''': [[شفافیت]]
+
----
 +
<br />
  
'''دوم''': [[نظم مطلق]]
+
گفتار پنجم
 +
===زبان به مثابه ی نظامی انضباطی===
 +
صفحات ۶۰ الی ۶۶
 +
<br />
 +
:[[رخداد ها به مثابه ماده خام دستگاه های انظباطی]]
  
'''سوم''': [[عناصر پایه]]
+
:[[نظام انضباطی و سلسله مراتب فراز]]
  
'''چهارم''': [[روابط علّی]]
+
:[[تعویق لذت؛ راهبرد نظام انضباطی]]
  
'''پنجم''': [[تحویل‌ گرایی در زبان]]
+
:[[نظام انظباطی چگونه کار می کند؟]]
  
'''ششم''': [[اسطوره ی اصالت]]
+
:[[زبان؛ یک نظام انظباطی کامل]]
  
'''هفتم''': [[باور به امکان نفی معنا در درون نظام معنایی]]
+
:[[زبان و منضبط کردن ذهن من]]
  
'''هشتم''': [[اصالت زبان]]<br />
 
 
----
 
----
 
<br />
 
<br />
  
==='''گفتار سوم: بازنمایی، رمزگذاری، حقیقت'''===  
+
گفتار ششم
صفحات ۳۸ الی ۴۸<br />
+
===فرهنگ، منش، معنا===
<br />
+
صفحات ۶۶ الی ۷۰
 +
:[[زبان، نخ تسبیح فراز]]
  
'''[[بازنمایی خویشتن در انسان و سایر جانوران]]'''
+
:[[نگرش سیستمی-اجتماعی لومان به معنا]]
<br />
+
  
'''[[زبان در نگاه ارسطو]]'''
+
:[[تفاوت نظریه زروان با لومان]]
<br />
+
  
'''[[ردپای ارسطو در فلسفه تحلیلی]]'''
+
:[[زمان از نظر لومان]]
<br />
+
  
'''[[نقش قدرت در معنا]]'''
+
----
 
<br />
 
<br />
  
'''[[معنا در نگاه عصب روان شناسان]]'''
+
گفتار هفتم
 +
===رمزگذاریِ زیستجهان===
 +
صفحات ۷۰الی ۷۴
 
<br />
 
<br />
 +
:[[مقایسه فراز زروانی با سه بعد لومانی]]
  
'''[[فودور و تعمیم نگرش چامسکی به حوزه معناشناسی]]'''
+
:[[بُعد حقیقیِ معنای لومانی= سطح زیستی زروانی]]
 +
 
 +
:[[بُعد زمان  لومان = سطح روانی زروان]]
 +
 
 +
:[[بُعد اجتماعی لومان= سطح اجتماعی زروان]]
 +
 
 +
:[[زیستجهان= من ـ دیگری - جهان]]
 +
 +
:[[زبان، فرادستگاه یکپارچه ساز من]]
 
<br />
 
<br />
 +
----
 +
<br />
 +
 +
گفتار هشتم
  
'''[[آیا معنا، مفهومی هنجاری است؟]]'''
+
===سلطه بر امر شگفت===
 +
صفحات ۷۴ الی  ۸۴
 
<br />
 
<br />
 +
: [[ذات محافظه کار زبان]]
  
==='''گفتار چهارم: چیزها و رخدادها'''===
+
: [[نیرنگ زبان]]<br />
'''[[دستگاه شناسنده کاشف یا خالق چیزها-رخدادها]]'''
+
  
 +
: [[زبان؛ آغازگاه شناخت]]
  
''''''آیا زیستجهان ساخته ذهن من است؟''''''<br />
+
: [[زبان، چارچوبی انضباطی]]
  
بنابراین زیستجهانی در ذهنِ من پدید میآید. به عبارت دیگر، مجموعه ی چیزها و رخدادهایی که توسط من ادراک میشوند یک سپهر فراگیرِ هستی شناسانه را می آفرینند که آن را زیستجهان مینامیم. زیستجهان آن هستی ای است که توسط من لمس و شناسایی میشود و به تعبیری توسط من آفریده شده است؛ چرا که چیزها و رخدادها برساخته ی ذهن هستند و بر زمینه ای بی نام ونشان از پدیدارهای درهم وبرهم که مجموعهی آنها را «[[مِهرَوَند]]» مینامیم، استخراج گشته اند. این زیستجهان، زمینه ای است که بر مبنای آن، نیتمندیِ فعالِ من و کنشِ من مجالِ ظهور می یابد.
+
: [[زبان؛چسبی در سطوح چهارگانه فراز]]
  
مجموعه ی چیزها و رخدادهایی را که در هر مقطع زمانی در زیستجهان تجربه میشوند در حالت عادی، «تجربه» یا «مشاهده» مینامیم. معمولا این تجربه یا مشاهده به امور بیرونی ارجاع میدهند، هر چند که در شرایط خاص، امور درونی مانند درد، غم، افسردگی، شادمانی، خوشحالی و لذت نیز میتواند در این دایره بگنجد. نیکلاس لومان که نماینده ی جامعه شناسی سیستمی است، اعتقاد دارد که «شماتیزه کردن»، یعنی پیکربندی کردنِ تجربیات، بر مبنای همین زمینه ی زیستجهان شکل میگیرد؛ یعنی بر مبنای همین مجموعه از چیزها و رخدادها، ارجاعاتی میان حال و آینده و گذشته پدید میآید.
+
: [[قطعیت - قاطعیت]]
<br />
+
  
'''[[شماتیزه کردن به روش لومان]]'''
+
----
<br />
+
سخن لومان، در مورد رابطه ی تجربه ی کنونی و نیت و کنش در آینده را میتوان به این ترتیب خلاصه کرد:
+
:تجربه، یعنی آنچه ما در زمانِ اکنون توسط دستگاه حسی و پردازشیِ خود پدید می آوریم، به «انتظار» اتصال می یابد.
+
<br />
+
:از دید لومان، انتظار آن چیزی است که به زمانِ آینده ارجاع می دهد و موقعیت ما را در زمان آینده صورتبندی میکند.
+
<br />
+
به این ترتیب، من در زمان اکنون تجربه ای دارم و بر مبنای آن انتظاری در مورد آینده به دست می آورم که این انتظار، همان چیزی است که ما در برداشت خود به عنوان مجموعِ نیت و کنش از آن یاد کردیم. اتصالِ میان تجربه و انتظار، همان چیزی است که لومان تعبیر شماتیزه شدن را برایش برگزیده است. از دید لومان، اتصالِ منظم میان تجربه ها و انتظارهای ما، همان چیزی است که تثبیت معنا در نشانگان را ممکن میسازد. به عنوان مثال وقتی من تجربه ی دیدن چیزهایی مانند خودرو و سرنشین و افراد پیاده را در همراه با تجربه ی مشاهدهی رخدادی مانند تصادف رانندگی داشته باشد، انتظارِ مشاهده ی تلفات جانی را در زمان آینده در ذهن خود خواهد داشت؛ پس بر این مبنا دست به رفتار می زند و برای کمک به کسانیکه در صحنه ی تصادف ناظرشان بوده، حرکت میکند.
+
 
<br />
 
<br />
  
این اتصال میان تجربه و انتظار همان چیزی است که اگر تکرار شود، نظمی را میان عناصر ذهنیِ من برقرار میسازد. این نظم همان است که نشانگان مربوط به خودرو و تصادف و سرنشین را، با نشانگان دیگری مانند یاری رساندن و تلفات دادن و کشته شدنِ انسانها مرتبط میسازد و به این ترتیب، واژه ای مانند تصادف رانندگی را برای من معنادار میکند؛ یعنی باری معنایی را بر مبنای انتظارات تجربه شده و پیشینیِ من، بر این واژه تثبیت میکند.
+
===جنسیت و درک زمان===
<br />
+
صفحات ۸۴ الی ۹۷
  
'''[[امکان وجود رابطه ای علّی میان رخدادهای جهان خارج و کارکردِ درونی سیستم]]'''<br />
+
: [[زمان خطی/تاریخمدار یا چرخه ای /یادواره ای]]
  
تا اینجا، نگرش ما با نگرش لومان و برداشتی که سایر فیلسوفانِ امروزین در مورد جایگیریِ معنا در نشانگان دارند، کم وبیش یکسان است. فودور نیز در مقاله ای نوشته است که محتوای بازنمایی و ارجاعیِ یک نشانه به تعادلی مربوط میشود که میان ساختار روابط علیِ جهان خارج و وضعیت و حالت عملکردیِ سیستمِ به کاربرنده ی زبان وجود دارد. به عبارت دیگر، از دید او زیستجهانی که در نظریه ی ما از مجموع چیزها و رخدادها تشکیل شده بود، روابطی علّی را تشکیل می دهند که در جهان خارج جاری هستند و فشاری را به سیستمِ پردازنده ی ذهن اعمال میکند.
+
: [[زنان یکجانشین و مردان کوچگرد]]
  
این سیستم پردازنده ی ذهن، بسته به حالت و وضعیتِ کارکردی که دارد، این روابط علی را به مجموعه ای از نشانگان و علائم ترجمه می کند و به این ترتیب، بارِ معناییِ خاصی را در آن نشانگان تعبیه می نماید که در واقع معادل همان چیزی است که لومان به عنوان «شماتیزه کردن» مورد اشاره قرار داده است. اما پرسش اصلی در اینجاست که در چه شرایطی محتوای معنایی یک نشانه تثبیت میشود؟
+
: [[دیدگاه زروان در جنسیت]]
 +
 
 +
: [[ارتباط من و جهان]]
 +
 
 +
: [[ارتباط من و دیگری]]
 +
 
 +
: [[مرد نماد ارتباط من و جهان]]
 +
 
 +
: [[زن نماد ارتباط من و دیگری]]
 +
 
 +
: [[ساختار بنیادین نهادها از دیدگاه زروان]]
 
   
 
   
پاسخ فودور به این پرسش آن است که حالت سیستم، یعنی بخشهایی از سیستم که از این محتوای معنایی استفاده می کند، تعیین کننده ی معنا و مفهومِ آن نشانه هستند و در واقع این بخشهای به کاربرنده ی مفهوم هستند که معنا را در یک نشانه تثبیت می کنند. این تقریباً معادل با سخن لومان است که انتظار، یعنی شیوه ی به کارگرفتنِ تجربه، را عامل مهمی در شکل گیری معنا عنوان میکرد.
+
: [[برداشت زنانه/مردانه از زمان/زبان]]
  
با وجود این، مسأله این است که نوعی رابطه ی علّی میان رخدادهای جهان خارج و کارکردِ درونی سیستم پیشفرض گرفته شده است که شاید بتوان آن را مدلی احیاشده از همان نگرش ارسطویی دانست.
+
: [[آغازگاه تلاش برای بازسازی «من»]]
  
'''[[نقد مدل احیاء شده ارسطویی]]'''
+
----
 
<br />
 
<br />
  
چنین شرایطی با چند ایراد روبه روست، چنانکه بسیاری از روابط علیِ مربوط به جهان خارج و رخدادهای درونی سیستم، هرگز به مرتبه ی معنا ارتقا نمی یابند. به عنوان مثال وقتی پوست در مجاورت آفتاب قرار میگیرد، رنگ آن تیره و سرخ میشود. این را میتوان به عنوان نوعی واکنش سیستم به رخدادهای علی جهان خارج در نظر گرفت درحالیکه چنین چیزی نه ربطی به نظام نشانگان دارد و نه به خودیِ خود محتوای معناییِ خاصی را حمل میکند.
+
گفتار دهم
فودور برای از میان بردنِ ایرادهایی از ایندست میگوید شرایط حاکم بر ظهور معنا در یک نشانه، لزوماً به کارکرد خاصی که ماهیت ارجاعی داشته باشد، مربوط میشود. به عبارت دیگر، تنها کارکردهایی که ویژگیِ شناسایی، ردیابی، ارجاع دادن و نشانه گرفتن را داشته باشند، به زایش معنا منتهی میشوند. البته در این مورد هم ایرادهایی وجود دارد.
+
===گفتگوی درونی، ذن و مسخ عقلانیت===
به عنوان مثال ما میدانیم که امری مانند پینه بستنِ دست در اثر کارِ دستی، هر چند هم وضعیت نشانه ای دارد و هم سازگاری ای را با شرایط خاصی نشان میدهد، با این وجود باز هم به تنهایی دارای معنا نیست.
+
[[شرحی بر خودبیگانی عقل]]
 +
 
 +
[[آیا تفکر سخن گفتنِ خاموش با خود است؟]]
 +
 
 +
[[زبان چگونه آغاز میشود؟]]
 
<br />
 
<br />
'''[[زایش معنا  محصول کارکرد مناسب]]'''
 
<br />
 
پاسخ به این شرایط خاص را به گمانم میلیکان با شکلی دقیقتر بیان کرده است. میلیکان مفهومی به اسم «کارکرد مناسب» را تعریف میکند که امری تکاملی محسوب میشود؛ یعنی راه حلی برای سازگارشدنِ سیستم با محیط است که در مسیر تکامل به دست میآید.
 
برخلاف آنچه کواین ادعا میکند، کارکرد بهینه یا کارکرد مناسب امری آماری یا هنجاری نیست، بلکه وضعیتی است که حضورش برای بقای سیستم کافی است. به این ترتیب، میتوان آن را مشتقی از [[انتخاب طبیعی]] دانست.
 
 
<br />
 
<br />
  
میلیکان معتقد است که رابطه ی سیستم با جهان خارج، دیر یا زود به مجموعه ای از کارکردهای مناسب ختم میشود. اگر بخواهیم به زبان لومان سخن گوییم، سیستم می آموزد تا در برابر تجربیات خاصِ مربوط به جهان خارج انتظارهای ویژه ی خود را تولید کند و این جفت های تجربه و انتظار، وضعیتی تثبیت شده را در طول زمان به دست میآورند و این وضعیت تثبیت شده، همان است که هنجار حاکم بر معنا را پدید میآورد.
+
====عقلانیت چگونه شکل میگیرد؟====
<br />
+
:[[عقلانیت ؛ رمز بقای گونه بشر]]
از دید میلیکان آنچه بازنماییِ معنا در سیستم دانسته میشود، در واقع بازنماییِ این «کارکرد مناسب» است و نمادهایی که در یک نظام زبانی معنا را حمل میکند، در اصل بخش های کارکردیِ گوناگون در این راهبرد سازگارشونده را نشان میدهد. به عبارت دیگر، میلیکان با چرخشی نظری مفهوم محتوای بازنمایی را از جهان خارج کنده و آن را به توانایی سازگاری درونی سیستم محدود ساخته است و این کاری است که لومان نیز کمابیش با خودارجاع پنداشتنِ زبان و مستقل دانستنِ آن از رخدادهای جهان خارج، انجام می دهد.
+
  
اما موضع ما در مورد این بحث آن است که زیستجهان، یعنی مجموعه ی چیزها و رخدادها، در اندرکنشی دایمی و همیشگی با مجموعه ی نیت و کنش به سر میبرد، و ارتباط میان نیت و کنش کمابیش همتاست با رابطه ی میان انتظار و تجربه در دید لومانی. رابطه ی میان این دو اما، رابطه ای صرفاً تکرارشونده یا سازگارکننده نیست؛ آنچه لومان شماتیزه شدن نامیده، از دید میلیکان جا افتادن و تثبیت شدنِ مسیرهای تکاملیِ موفقی است که سازگاری و بقای سیستم را در شرایط دگرگون شونده ی محیطی رقم میزند. <br />
+
:[[عقلانیت و حل معمای جبر انتخاب]]
  
 +
:[[پرسش از دلیل انتخاب؛ سرچشمه عقلانیت]]
  
 +
:[[عقلانیت به مثابه شالوده تفکر]]
  
'''[[کارکرد زبان در تثبت رابطه تجربه و انتظار]]'''
+
:[[استقلال عقل از زبان]]
 +
 
 +
:[[آیا رفتار آدمیان منطقی است؟]]
 
<br />
 
<br />
آنچه برای ما اهمیت دارد آن است که شماتیزه شدن یا چفت شدن تجربه و انتظار یا به بیان دیگر، متصل شدن چیزها و رخدادهای تجربه شده در زمان اکنون، با نیت ها و کنش هایی که رو به سوی آینده دارند، امری هنجارین است. یعنی در یک نظام اجتماعی، یکی از کارکردهایی که زبان انجام میدهد همین تعمیم دادنِ و تکراری ساختنِ این اتصال است. یکی از کارکردهای بنیادینِ زبان، دستیابی به توافق اجتماعی است. این بدان معناست که زبان باید نشانگان و معانی ای را حمل کند که دستیابی به کردار هماهنگ افرادِ یک جامعه را ممکن سازد. هماهنگی در کردار اعضای یک جامعه تنها در شرایطی ممکن میشود که افراد، چیزها و رخدادهای مشابهای را تجربه کنند، و نیتها و کنشهای همسانی را در زمان آینده آماجِ خود قرار دهند. به بیان دیگر، مجموعه ی آنچه به آینده مربوط است، یعنی جفت کنش
+
 
و خواست، با آنچه در زمان اکنون نهفته است، یعنی جفت چیز و رخداد، با یکدیگر اتصالی هنجارین برقرار میکنند و واسطه ی این اتصال زبان است.  
+
====تفکیک عقلانیت از منطق زبانی====
البته اتصال زبانی خواست و کنش، کارکردی تکاملی نیز دارد. یعنی نظامهای زبانی در شرایطی اتصالِ میان اکنون و آینده، پیوند میان تجربه ها و انتظارها، و ارتباط میانِ چیزها و رخدادها را با کنش و خواست برقرار می کنند که سازگاریِ تکاملی نیز از آن حاصل آید. اما نکته در اینجاست که این سازگاری و موفقیتِ تکاملی، لزوماً وضعیت بهینه ی کل سیستم نیست. این کارکرد زبان دستیابی به یک نقطه «بهینه ی موضعی» را ممکن میسازد، و نه وضعیت «بهینه ی عمومی» را. آنچه در اینجا رخ میدهد، جستجوی دایمی برای دستیابی به سازگارترین وضعیت و
+
:[[تفکیک قوانین طبیعی از منطق زبانی]]
موفقترین حالتِ قابل تصور نیست؛ که بسندهکردن به یکی از وضعیتهای قابل تحمل و پایدار تکاملی و نهادینهکردن
+
 
و تثبیت کردن آن در قالب نظام نشانگان است. به این شکل مفهوم »هنجار شدن« که در نگرش ما اهمیتی مرکزی دارد،
+
:[[تمایز زبان از عقل]]
در محوری زمانی با زبان پیوند میخورد.  
+
 
با پیدایش نگرش هنجارین نسبت به هستی است که پرسشها به پاسخها فروکاسته میگردد، و »کنش« به »عمل«
+
:[[مسخ عقلانیت، بهای خرید اعتماد]]
دگردیسی مییابد. این بدان معناست که نظام زبانیای که رابطهی میان اکنون و آینده را صورتبندی میکند، چیزها و  
+
 
رخدادهایی مشابه و تکراری را در زمان اکنون تشخیص میدهد و خواستها و کنشهایی به همین ترتیب تکراری
+
:[[حذف تدریجی اندیشیدن بدون زبان]]
و طبقهبندیشده را در زمان آینده فراچشمِ کنشگر مجسم میسازد.  
+
 
به این ترتیب، افراد گوناگون با وجود آنکه ماهیتی یکه و منحصر بهفرد دارند و یا در شرایطی پیچیده و تکرارناشدنی
+
:[[از خودبیگانگیِ اندیشه تا خودبیگانگیِ من]]
زندگی میکنند، چنین میپندارند که چیزهایی مشابه و رخدادهایی همگون را تجربه میکنند و خواستها و کنشهایی
+
 
همسان را انتظار میکشند. نتیجهی این امر آن است که کردارهای آدمیان و خواستهایشان در مسیر زمان، همسان و  
+
 
همگون میشود و این همان است که کارکرد هنجارساز زبان را ممکن میکند. به عبارت دیگر، زبان به عنوان ابزار
+
 
ارتباطی میان اعضای یک جامعه با یکسان ساختنِ و مشابهسازیِ منهایی که در اصل متفاوت و یگانه هستند، ظهور
+
====اما مگر راهی برای گریز از این سرنوشت وجود دارد؟====
نهادهای اجتماعی را رقم میزند. زبان با تأکید بر تکرار و تشابه، با پدیدآوردنِ شباهت میان امور متفاوت، با از میان
+
چنین می اندیشم که چنین راهی هست:
بردن تمایزهایی که میان چیزها و رخدادهای منحصربهفرد وجود دارد، این مهم را به انجام میرساند، و همچنین با
+
 
قالب زدن و یکسان ساختنِ کنشهایی که هر یک توسط فردی ویژه و منحصر بهفرد، در شرایطی ویژه و منحصر
+
:[[طغیان بر ضد عقلانیت ابزاری شده]]
بهفرد، اعمال میشود.
+
 
 +
:[[ماهیت شهود]]<br />
 +
 
 +
:[[عقلانیت؛ محصول اجباری مغز سالم]]
 +
 
 +
:[[افسانه ی تفاوت جوهری شهود و عقل]]
 +
 
 +
:[[اسطوره خطاناپذیری شهود]]
 +
 
 +
:[[محرومیت شهود از سازو کار تصحیحی زبان]]
 +
 
 +
:[[شهود؛ تفکر غیر زبانی]]
 +
 
 +
:[[چیرگی شهود بر خودکامگی زبانی]]
 +
 
 +
 
 +
 
 +
***
 +
جوامع گوناگون، روساخت های زبانی متفاوتی را در دل خود پرورده اند و بر آن مبنا روندِ مسخ اندیشه را از راه های گوناگونی به سرانجام رسانیده اند. در برخی از این جوامع الگوهایی از اندیشه شکل گرفته است که مبنای شان، نقد زبانشناختی شدنِ عقلانیت است و این الگوهای زبانیِ نقدِ زبانمندیِ عقلانیت، همواره در اطراف محورهای دوگانه ی یادشده متمرکز شده اند. در جنبش های فکری خاصی مانند رمانتیسم اروپایی هم که عقلانیتِ زبانی از زاویه ای فلسفی تر و فراگیرتر مورد حمله قرار گرفت، نقدهای طرح شده خاستگاهی زیبایی شناسانه داشتند.
 +
 
 +
اما در دو شاخه از فرهنگ، نقدِ زبانمندیِ عقلانیت بالیده و رشد کرده است. یکی تفکر زیباییشناسانه، و دیگری آنچه با نام هنرهای رزمی شهرت یافته و مجموعه ای از تدابیر برای رویارویی با شرایط بحرانی است. در هنر و زیباییشناسی، نقد عقلانیت پیشینه ای دیرپا دارد. این امر تنها به حوزه ی آفرینش هنری محدود نمی شود و تمام رویکردهای زیبایی شناسانه به اخلاق و هستی شناسی و فلسفه هم پی رنگی از ستایش شهود را به همراه دارند.
 +
 
 +
شدیدترین شکل از شهودگراییِ این چنینی، در نگرش های عرفانی دیده می شود که به یک تعبیر، محصول زیبایی شناسانه شدن قلمروی هستی شناسی است. در نگرش های عرفانی مفاهیم هستی شناسانه با باری هنرگرایانه و زیبایی شناسانه مورد بازبینی قرار می گیرند. برخی از عامترین ویژگیهای عرفان ـ مانند تمایل به کل گرایی، ابهام، وجد و شور، واستفاده از موسیقی و هنرهای دیگر برای بیان مفاهیم ـ به خوبی با این نظریه ی زیبایی شناختی بودنِ آن سازگار است.
 +
 
 +
این امر، به ویژه در عرفان رایج در ادیان ابراهیمی به انسان واره شدنِ مرکز تقدس و تغزلی شدنِ ارتباط انسان با آن منتهی شده است. تعابیر زیبایی شناسانه در مورد خالق، و منسوب کردن صفت عشق به وی، یکی از برجسته ترین نمودهای این زیبایی مداری درِ عرفان باختری است.
 +
 
 +
در عرفان خاوری که در ایران شرقی و تمدن هند و چین رواج داشته، بارِ دیگر همین تمایل به زیبایی شناختی کردنِ هستی دیده میشود. با این تفاوت که در اینجا دیگر با تجسمی انسان واره از هستی و خالق روبه رو نیستیم و به قول د. ت. سوزوکی تغزلی و پر جنب و جوش عرفان باختری ناسازگار است.
 +
 
 +
اگر عرفان را حاصلِ زیبایی شناسانه شدنِ خرد نظری درباره ی هستی بدانیم، هنرهای رزمی را باید نتیجه ی زیبایی شناسانه شدنِ فهمِ عملی در این زمینه دانست. به همان ترتیبی که در عرفان هستی فراگیر و پهناور بیرونی به موضوع شهود بدل میشود و ارتباط من و جهان با قالبی گاه عاشقانه صورتبندی می شود، در هنرهای رزمی هم زیبایی شناسانه شدنِ خشونت آمیزترین سطح از ارتباط من و دیگری را داریم. در میدان جنگ، یعنی شرایطی که دیگری به دشمن بدل شده و اعمال خشونت بر بدن او روا دانسته می شود، یعنی دقیقاً در همان جایی که دیگری باید به جهان فرو کاسته شود، نگرشی را داریم که بر تداوم ارتباط من و دیگری و به رسمیت شمردن دیگری تأکید میکند، بی آنکه ضرورت اعمال خشونت بر بدن وی را انکار نماید. به این ترتیب هنرهای رزمی از فنون رزمی و ورزیدگی جنگاوران تمایز می یابد، و عناصر و محتواهای آن را در بر می گیرد و از آن فراتر می رود تا این همه را در زمینه ایزیبایی شناسانه بازتعریف کند. از «هاگاکوره» گرفته تا «سمک عیار»، آیین های پهلوانی و هنرِ جنگیدن، همواره، به زبانی اخلاقی و هنری بیان شده است که نمودهای این امر را میتوان در فرمها و کاتاهای هنرهای رزمیِ خاور دور بازیافت.
 +
 
 +
با وجود عیان بودنِ رگه ی زیبایی شناسانه در هنرهای رزمی، آنچه در آن بسیار اهمیت دارد تمرکز معناییِ مشخصی است که بر شرایط بحرانی دیده می شود. در این شاخه از [[منش]] ها تجربه ی رویارویی با مرگ گرانیگاهِ آموزشِ و پرورشِ شهود قرار می گیرد، و این موضوعی است که در بطن نگاه عارفانه نیز دیده میشود. شاید به این دلیل است که در طول تاریخ هنرمندان و عارفان و سالکانِ هنرهای رزمی، پیوندهای درونیِ نیرومندی با هم داشته اند.
 +
 
 +
همه ی ما، عقلانیتی گورزاد و پژمرده داریم، چرا که کلیت آن توسط لایه ای نازک از ادراکِ زبانمند، سرکوب شده است. عقلانیت ما و قانونمندیِ غنی و زاینده ی حاکم بر افکارمان، به قواعد کنش متقابل و هنجارهای حاکم بر پذیرش یا رد بیان های زبانیِ افکارمان کاهش یافته است.  
 +
 
 +
اندیشه ی ما چروک خورده است تا در سطح آنچه بیان پذیر است و مورد پذیرش قرار می گیرد، بگنجد و ساخت عقلانیت زبان مندمان در جریان سازش هایش برای چیرگی بر کل پهنه ی اندیشه، در کنار زدن و تحریف کردنِ کلیدهایی که میتواند شهودمان را برانگیزد، کامیاب شده است. از اینروست که از کودکی می آموزیم تا زیبایی طبیعت را در چند کلمه ی نارسا خلاصه کنیم و در بزرگسالی آموزشمان می دهند تا آفرینشهای هنری را از مجرای منظومه ای پیچیده و تقریباً بیمعنا از واژگانِ خودساخته بفهمیم. از اینروست که ارتباط بیواسطه و سرزنده با زیبایی را چنین به کندی تجربه می کنیم، و از همین روست که اعصاب حساس به زیبایی مان چنین رخوت زده و منجمد است.
 +
 
 +
به این شکل، زبان با کشیدن حصاری در میان ما و امر زیبا حکومت خود بر کشور اندیشه را بسط میدهد و دروازه های ورودِ شهود را بیش از پیش مُهر و موم میکند. در مورد مخاطره نیز همین قاعده برقرار است. ما از مجرای زبان میآموزیم که افکار مربوط به مرگ و خطر، ناخوشایند و غیرمجاز و بیمارگونه اند. هزار و یک بهانه ی نرم افزاری در زبان ابداع شده است تا اندیشیدن در مورد شرایط خطرساز را محدود کند و توجیهی ـ عقالنی ـ برای تنها حقیقتِ انکارناپذیرِ زندگی؛ یعنی مرگ را به دستمان دهد.
 +
 
 +
سخنگفتن و اندیشیدن در مورد خطر از مجرای ابداع های زبانی ممنوع میشود و مفاهیمِ صورتبندی شده در قالب زبان همچون پرده ای در میان ما و مرگ آویخته میشود تا مبادا لمس کردنِ این خطر همیشگی، غلبه ی شهود بر زبان را ایجاب کند. چرا که شاید از این شهود، افکاری متفاوت با هنجارهای مجاز زاده شود و شاید رفتارهایی از این سرچشمه جریان یابد که پایداری جامعه، یا بقای اندرکنش با دیگری را به مخاطره اندازد بقای ارتباط من با دیگری، و پایداری جامعه، در گروی تعادلی ظریف است که عقالنیتِ شهودی و عقالنیتِ
 +
زبانمند را همچون یین و یانگ با هم ترکیب کند و از این اکسیر، تعادل بین من و دیگری را بارِ دیگر برقرار کند.  
 +
منای که از یک سوی بام عقالنیت بیفتد، ارتباط با دیگری را از دست میدهد و به شهودگراییِ کندهشده از محیط
 +
تبدیل میشود. چنین منای، عالوه بر ناسازگاری با محیطِ اجتماعیاش، دیر یا زود بهای رها کردنِ سالحی کارآمد
 +
همچون زبان را با حذف شدن از محیط، پرداخت خواهد کرد. سوی دیگر پشتبام، مخصوص مردمان عادی و هنجار
 +
است. آنانکه برای سرکوبِ شهود آموزش دیدهاند و شمشیر زبان را چنان کارآمد یافتهاند که میخواهند در تمام کارها
 +
ـ از جمله خارانیدنِ خویش! ـ از آن استفاده کنند.
 +
در یک سو، کسانی را داریم که با نفی مفهوم غذا از گرسنگی میمیرند و در آنسو، دیگرانی که با بسنده کردنِ
 +
همیشگی به تفکرِ زبانمند، کتاب آشپزی را به جای غذا میخورند. هر پشتبامی دو طرف دارد و دو سوی
 +
آسمانخراشِ عقالنیت، افراط در شهودگرایی و تفریط در زبانمداری است. سرکوب زبان به دست شهود، یا شهود به
 +
دست زبان، هر دو تلههای اصلی این بامِ کهنسالاند و اگر کمی دقت کنیم، میبینیم که هر دو جوهرهای یکسان
 +
دارند؛ چرا که »از مثبت آگاه بودن، اما در منفی ماندن، مغاک دانشمند بودن است.«
 +
***
 +
اینک، ذهن ماست و زبانمان و عقالنیتی از خودبیگانه و ابتر. من ای که بر تصویرش در مردمک دیگری ـ یا نفی این تصویر ـ خالصه شده است؛ منای که در تصویری از جهان که در لفافهی نرم و کدر زبان ـ یا مخالفت با زبان ـپیچیده شده است؛ منای که از زیبایی و خطر، فرسنگها فاصله دارد.
 +
 
 +
اینک، افکار ماست و خلاقیتمان و دامنه ی پهناور امکاناتمان برای انتخاب شکل هستی مان و جسارتمان برای جورِ دیگر دیدن و اندیشیدن و درآمیختن با زیبایی و مرگ، و مانند همیشه، انتخاب با ماست

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۴ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۴۲

مقدمه

  • پیوند میان مفهوم زمان و نظم‌های اجتماعی از دیرباز موضوع گمانه‌زنی و بحثِ روانشناسان و جامعه‌شناسان بوده است.
  • «من» در بستری زمان‌مند تعریف می‌شود و خودآگاهی و هویت شخصی خود را در چارچوبی از توالی‌های زمانی به دست می‌آورد. با وجود این، زمانی که پشتیبان شکل‌گیری و تحول دستگاه روانی و نظام اجتماعی آدمیان است به خطا بدیهی و طبیعی پنداشته شده است.
  • شواهدی نیرومند هست که نشان می‌دهد زمانِ خاصی که به شکلی فراگیر در همه جا حضور دارد و درک می‌شود، در اصل برساخته‌ای اجتماعی است که از مجرای زبان، پیکربندی شده و به واسطه‌ی نهادهای اجتماعی، «من» را و کردارهای «من» را تعیین می‌کند.


  • کتاب «زبان، زمان، زنان» مجموعه‌ی چند نوشتار است که به ارتباط میان زمان، زبان و جنسیت می‌پردازد و با تکیه به نظریه‌ی سیستم‌های پیچیده، زمان را در چارچوبی انتقادی بازسازی می‌کند.
  • چند مقاله‌ در پیوست کتاب آمده است که پیامدهای فلسفی این بازتعریف را و پرسش‌های مربوط به آن را موضوع تامل قرار می‌دهد. ارتباط هستی/نیستی و حضور/غیاب با زبان و زمان و چگونگی پیوند خوردن «من» با مکان از زمره‌ی این پرسش‌ها هستند.


گفتار نخست

چیستی زبان

صفحات ۱۰ الی ۱۹

  • درباره ی « زبان» بسا گفته اند و بسا نوشته اند. بی تردید یکی از مهمترین مضمون هایی که در درونِ زبان به آن پرداخته شده است، خودِ زبان است که خصلت خودارجاع بودنِ زبان را نشان می دهد و نتایجی گاه شگفت از آن برمی خیزد.
  • پیش از پرداختن به بحثِ زبان و نقد آنچه بر سرِ سوژه ی فعال و «ِمن»اندیشمند می آورد، نخست باید تصویری روشن از «چیستیِ زبان» به دست آوریم.
  • چنین می نماید که دانش ِامروزین ما، چهار سطحِ متفاوت از تعریفِ زبان را برایمان ممکن کرده که با یکدیگر جمع شدنی و سازگار هستند:
نخست: زبان، پدیده ای زیستشناختی- تکاملی
دوم: زبان یک نظام نشانگانی ـ معنایی است
سوم: زبان نوعی کنش است
چهارم: زبان الگویی از پردازش اطلاعات است


گفتار دوم

توهم زدایی از زبان

صفحات ۱۹ الی ۳۸

  • در مورد زبان پیشفرضها و پیشداشتهایی وجود دارد که بدیهی نمودن و طبیعی وانمود شدنِ روابط و ساختارهای زبانی را تقویت میکند.
  • در این گفتار، هشت مورد از پیشفرضهایی که درباره ی زبان وجود دارد یک به یک گوشزد شده و مورد نقد واقع میشود؛ به این امید که زمینه برای نگاهی دقیقتر به ماهیت واقعی زبان هموار گردد.
  1. شفافیت
  2. نظم مطلق
  3. عناصر پایه
  4. روابط علّی
  5. تحویل‌ گرایی در زبان
  6. اسطوره ی اصالت
  7. نفی معنا در درون نظام معنایی
  8. اصالت زبان




گفتار سوم:

بازنمایی، رمزگذاری، حقیقت

صفحات ۳۸ الی ۴۸

بازنمایی خویشتن در انسان و سایر جانوران
زبان در نگاه ارسطو
ردپای ارسطو در فلسفه تحلیلی
نقش قدرت در معنا
معنا در نگاه عصب روان شناسان
فودور و تعمیم نگرش چامسکی به حوزه معناشناسی
آیا معنا، مفهومی هنجاری است؟


گفتار چهارم:

چیزها و رخدادها

صفحات ۴۸ الی ۵۹

دستگاه شناسنده کاشف یا خالق چیزها-رخدادها
شماتیزه کردن به روش لومان
رابطه ای علّی میان رخدادهای جهان خارج و کارکردِ درونی سیستم؟؟
نقد مدل احیاء شده ارسطویی
زایش معنا محصول کارکرد مناسب
کارکرد زبان در تثبت رابطه تجربه و انتظار
کارکرد هنجارساز زبان


گفتار پنجم

زبان به مثابه ی نظامی انضباطی

صفحات ۶۰ الی ۶۶

رخداد ها به مثابه ماده خام دستگاه های انظباطی
نظام انضباطی و سلسله مراتب فراز
تعویق لذت؛ راهبرد نظام انضباطی
نظام انظباطی چگونه کار می کند؟
زبان؛ یک نظام انظباطی کامل
زبان و منضبط کردن ذهن من


گفتار ششم

فرهنگ، منش، معنا

صفحات ۶۶ الی ۷۰

زبان، نخ تسبیح فراز
نگرش سیستمی-اجتماعی لومان به معنا
تفاوت نظریه زروان با لومان
زمان از نظر لومان


گفتار هفتم

رمزگذاریِ زیستجهان

صفحات ۷۰الی ۷۴

مقایسه فراز زروانی با سه بعد لومانی
بُعد حقیقیِ معنای لومانی= سطح زیستی زروانی
بُعد زمان لومان = سطح روانی زروان
بُعد اجتماعی لومان= سطح اجتماعی زروان
زیستجهان= من ـ دیگری - جهان
زبان، فرادستگاه یکپارچه ساز من




گفتار هشتم

سلطه بر امر شگفت

صفحات ۷۴ الی ۸۴

ذات محافظه کار زبان
نیرنگ زبان
زبان؛ آغازگاه شناخت
زبان، چارچوبی انضباطی
زبان؛چسبی در سطوح چهارگانه فراز
قطعیت - قاطعیت


جنسیت و درک زمان

صفحات ۸۴ الی ۹۷

زمان خطی/تاریخمدار یا چرخه ای /یادواره ای
زنان یکجانشین و مردان کوچگرد
دیدگاه زروان در جنسیت
ارتباط من و جهان
ارتباط من و دیگری
مرد نماد ارتباط من و جهان
زن نماد ارتباط من و دیگری
ساختار بنیادین نهادها از دیدگاه زروان
برداشت زنانه/مردانه از زمان/زبان
آغازگاه تلاش برای بازسازی «من»


گفتار دهم

گفتگوی درونی، ذن و مسخ عقلانیت

شرحی بر خودبیگانی عقل

آیا تفکر سخن گفتنِ خاموش با خود است؟

زبان چگونه آغاز میشود؟

عقلانیت چگونه شکل میگیرد؟

عقلانیت ؛ رمز بقای گونه بشر
عقلانیت و حل معمای جبر انتخاب
پرسش از دلیل انتخاب؛ سرچشمه عقلانیت
عقلانیت به مثابه شالوده تفکر
استقلال عقل از زبان
آیا رفتار آدمیان منطقی است؟


تفکیک عقلانیت از منطق زبانی

تفکیک قوانین طبیعی از منطق زبانی
تمایز زبان از عقل
مسخ عقلانیت، بهای خرید اعتماد
حذف تدریجی اندیشیدن بدون زبان
از خودبیگانگیِ اندیشه تا خودبیگانگیِ من


اما مگر راهی برای گریز از این سرنوشت وجود دارد؟

چنین می اندیشم که چنین راهی هست:

طغیان بر ضد عقلانیت ابزاری شده
ماهیت شهود
عقلانیت؛ محصول اجباری مغز سالم
افسانه ی تفاوت جوهری شهود و عقل
اسطوره خطاناپذیری شهود
محرومیت شهود از سازو کار تصحیحی زبان
شهود؛ تفکر غیر زبانی
چیرگی شهود بر خودکامگی زبانی


جوامع گوناگون، روساخت های زبانی متفاوتی را در دل خود پرورده اند و بر آن مبنا روندِ مسخ اندیشه را از راه های گوناگونی به سرانجام رسانیده اند. در برخی از این جوامع الگوهایی از اندیشه شکل گرفته است که مبنای شان، نقد زبانشناختی شدنِ عقلانیت است و این الگوهای زبانیِ نقدِ زبانمندیِ عقلانیت، همواره در اطراف محورهای دوگانه ی یادشده متمرکز شده اند. در جنبش های فکری خاصی مانند رمانتیسم اروپایی هم که عقلانیتِ زبانی از زاویه ای فلسفی تر و فراگیرتر مورد حمله قرار گرفت، نقدهای طرح شده خاستگاهی زیبایی شناسانه داشتند.

اما در دو شاخه از فرهنگ، نقدِ زبانمندیِ عقلانیت بالیده و رشد کرده است. یکی تفکر زیباییشناسانه، و دیگری آنچه با نام هنرهای رزمی شهرت یافته و مجموعه ای از تدابیر برای رویارویی با شرایط بحرانی است. در هنر و زیباییشناسی، نقد عقلانیت پیشینه ای دیرپا دارد. این امر تنها به حوزه ی آفرینش هنری محدود نمی شود و تمام رویکردهای زیبایی شناسانه به اخلاق و هستی شناسی و فلسفه هم پی رنگی از ستایش شهود را به همراه دارند.

شدیدترین شکل از شهودگراییِ این چنینی، در نگرش های عرفانی دیده می شود که به یک تعبیر، محصول زیبایی شناسانه شدن قلمروی هستی شناسی است. در نگرش های عرفانی مفاهیم هستی شناسانه با باری هنرگرایانه و زیبایی شناسانه مورد بازبینی قرار می گیرند. برخی از عامترین ویژگیهای عرفان ـ مانند تمایل به کل گرایی، ابهام، وجد و شور، واستفاده از موسیقی و هنرهای دیگر برای بیان مفاهیم ـ به خوبی با این نظریه ی زیبایی شناختی بودنِ آن سازگار است.

این امر، به ویژه در عرفان رایج در ادیان ابراهیمی به انسان واره شدنِ مرکز تقدس و تغزلی شدنِ ارتباط انسان با آن منتهی شده است. تعابیر زیبایی شناسانه در مورد خالق، و منسوب کردن صفت عشق به وی، یکی از برجسته ترین نمودهای این زیبایی مداری درِ عرفان باختری است.

در عرفان خاوری که در ایران شرقی و تمدن هند و چین رواج داشته، بارِ دیگر همین تمایل به زیبایی شناختی کردنِ هستی دیده میشود. با این تفاوت که در اینجا دیگر با تجسمی انسان واره از هستی و خالق روبه رو نیستیم و به قول د. ت. سوزوکی تغزلی و پر جنب و جوش عرفان باختری ناسازگار است.

اگر عرفان را حاصلِ زیبایی شناسانه شدنِ خرد نظری درباره ی هستی بدانیم، هنرهای رزمی را باید نتیجه ی زیبایی شناسانه شدنِ فهمِ عملی در این زمینه دانست. به همان ترتیبی که در عرفان هستی فراگیر و پهناور بیرونی به موضوع شهود بدل میشود و ارتباط من و جهان با قالبی گاه عاشقانه صورتبندی می شود، در هنرهای رزمی هم زیبایی شناسانه شدنِ خشونت آمیزترین سطح از ارتباط من و دیگری را داریم. در میدان جنگ، یعنی شرایطی که دیگری به دشمن بدل شده و اعمال خشونت بر بدن او روا دانسته می شود، یعنی دقیقاً در همان جایی که دیگری باید به جهان فرو کاسته شود، نگرشی را داریم که بر تداوم ارتباط من و دیگری و به رسمیت شمردن دیگری تأکید میکند، بی آنکه ضرورت اعمال خشونت بر بدن وی را انکار نماید. به این ترتیب هنرهای رزمی از فنون رزمی و ورزیدگی جنگاوران تمایز می یابد، و عناصر و محتواهای آن را در بر می گیرد و از آن فراتر می رود تا این همه را در زمینه ایزیبایی شناسانه بازتعریف کند. از «هاگاکوره» گرفته تا «سمک عیار»، آیین های پهلوانی و هنرِ جنگیدن، همواره، به زبانی اخلاقی و هنری بیان شده است که نمودهای این امر را میتوان در فرمها و کاتاهای هنرهای رزمیِ خاور دور بازیافت.

با وجود عیان بودنِ رگه ی زیبایی شناسانه در هنرهای رزمی، آنچه در آن بسیار اهمیت دارد تمرکز معناییِ مشخصی است که بر شرایط بحرانی دیده می شود. در این شاخه از منش ها تجربه ی رویارویی با مرگ گرانیگاهِ آموزشِ و پرورشِ شهود قرار می گیرد، و این موضوعی است که در بطن نگاه عارفانه نیز دیده میشود. شاید به این دلیل است که در طول تاریخ هنرمندان و عارفان و سالکانِ هنرهای رزمی، پیوندهای درونیِ نیرومندی با هم داشته اند.

همه ی ما، عقلانیتی گورزاد و پژمرده داریم، چرا که کلیت آن توسط لایه ای نازک از ادراکِ زبانمند، سرکوب شده است. عقلانیت ما و قانونمندیِ غنی و زاینده ی حاکم بر افکارمان، به قواعد کنش متقابل و هنجارهای حاکم بر پذیرش یا رد بیان های زبانیِ افکارمان کاهش یافته است.

اندیشه ی ما چروک خورده است تا در سطح آنچه بیان پذیر است و مورد پذیرش قرار می گیرد، بگنجد و ساخت عقلانیت زبان مندمان در جریان سازش هایش برای چیرگی بر کل پهنه ی اندیشه، در کنار زدن و تحریف کردنِ کلیدهایی که میتواند شهودمان را برانگیزد، کامیاب شده است. از اینروست که از کودکی می آموزیم تا زیبایی طبیعت را در چند کلمه ی نارسا خلاصه کنیم و در بزرگسالی آموزشمان می دهند تا آفرینشهای هنری را از مجرای منظومه ای پیچیده و تقریباً بیمعنا از واژگانِ خودساخته بفهمیم. از اینروست که ارتباط بیواسطه و سرزنده با زیبایی را چنین به کندی تجربه می کنیم، و از همین روست که اعصاب حساس به زیبایی مان چنین رخوت زده و منجمد است.

به این شکل، زبان با کشیدن حصاری در میان ما و امر زیبا حکومت خود بر کشور اندیشه را بسط میدهد و دروازه های ورودِ شهود را بیش از پیش مُهر و موم میکند. در مورد مخاطره نیز همین قاعده برقرار است. ما از مجرای زبان میآموزیم که افکار مربوط به مرگ و خطر، ناخوشایند و غیرمجاز و بیمارگونه اند. هزار و یک بهانه ی نرم افزاری در زبان ابداع شده است تا اندیشیدن در مورد شرایط خطرساز را محدود کند و توجیهی ـ عقالنی ـ برای تنها حقیقتِ انکارناپذیرِ زندگی؛ یعنی مرگ را به دستمان دهد.

سخنگفتن و اندیشیدن در مورد خطر از مجرای ابداع های زبانی ممنوع میشود و مفاهیمِ صورتبندی شده در قالب زبان همچون پرده ای در میان ما و مرگ آویخته میشود تا مبادا لمس کردنِ این خطر همیشگی، غلبه ی شهود بر زبان را ایجاب کند. چرا که شاید از این شهود، افکاری متفاوت با هنجارهای مجاز زاده شود و شاید رفتارهایی از این سرچشمه جریان یابد که پایداری جامعه، یا بقای اندرکنش با دیگری را به مخاطره اندازد بقای ارتباط من با دیگری، و پایداری جامعه، در گروی تعادلی ظریف است که عقالنیتِ شهودی و عقالنیتِ زبانمند را همچون یین و یانگ با هم ترکیب کند و از این اکسیر، تعادل بین من و دیگری را بارِ دیگر برقرار کند. منای که از یک سوی بام عقالنیت بیفتد، ارتباط با دیگری را از دست میدهد و به شهودگراییِ کندهشده از محیط تبدیل میشود. چنین منای، عالوه بر ناسازگاری با محیطِ اجتماعیاش، دیر یا زود بهای رها کردنِ سالحی کارآمد همچون زبان را با حذف شدن از محیط، پرداخت خواهد کرد. سوی دیگر پشتبام، مخصوص مردمان عادی و هنجار است. آنانکه برای سرکوبِ شهود آموزش دیدهاند و شمشیر زبان را چنان کارآمد یافتهاند که میخواهند در تمام کارها ـ از جمله خارانیدنِ خویش! ـ از آن استفاده کنند. در یک سو، کسانی را داریم که با نفی مفهوم غذا از گرسنگی میمیرند و در آنسو، دیگرانی که با بسنده کردنِ همیشگی به تفکرِ زبانمند، کتاب آشپزی را به جای غذا میخورند. هر پشتبامی دو طرف دارد و دو سوی آسمانخراشِ عقالنیت، افراط در شهودگرایی و تفریط در زبانمداری است. سرکوب زبان به دست شهود، یا شهود به دست زبان، هر دو تلههای اصلی این بامِ کهنسالاند و اگر کمی دقت کنیم، میبینیم که هر دو جوهرهای یکسان دارند؛ چرا که »از مثبت آگاه بودن، اما در منفی ماندن، مغاک دانشمند بودن است.«

اینک، ذهن ماست و زبانمان و عقالنیتی از خودبیگانه و ابتر. من ای که بر تصویرش در مردمک دیگری ـ یا نفی این تصویر ـ خالصه شده است؛ منای که در تصویری از جهان که در لفافهی نرم و کدر زبان ـ یا مخالفت با زبان ـپیچیده شده است؛ منای که از زیبایی و خطر، فرسنگها فاصله دارد.

اینک، افکار ماست و خلاقیتمان و دامنه ی پهناور امکاناتمان برای انتخاب شکل هستی مان و جسارتمان برای جورِ دیگر دیدن و اندیشیدن و درآمیختن با زیبایی و مرگ، و مانند همیشه، انتخاب با ماست